آدم بعضی وقتها یک چیزیش میشود، حالا دقیقا هم نمیداند آن یک چیزی که شده دقیقا چه چیزی است که دفعهی دیگر پیشگیری کند از اینکه یک چیزیش بشود. همین جوری الکی میبینی انقدر بداخلاق میشود آدم که انگار نه انگار آدم است و یک چیزی به نام دل دارد در یک قسمتی به نام سینه. یا میبینی یکهو انقدر خوشاخلاق میشود که پیش خودت فکر میکنی طرف چیز است! مثلا یک چیزی در مایههای اوشکول یا اسکول است!
خوب نیست آدم یک وقتهایی یک چیزیش بشود. یعنی برای خودش بد میشود. آدمی که تند تند یک چیزیش میشود و فاز عوض میکند، یکهو دیدی فازش قاطی شد و دیگر نتوانست بفهمد که دقیقا چه چیزیش شده یا بعدا چه چیزیش میشود. شاید هم یکدفعه در یک فازی گیر کرد و بیرون نیامد. خلاصه بگم که خوب نیست آدم یک وقتهایی یک چیزیش بشود که نتواند دقیقا بفهمد چه چیزیش شده.
آقای جانبلاغی سلام.
من یکی دوست داشتم یه روز خیلی نارحتم کرد و دلم شکست منم بهش گفتم دیگه نمیخوام ببینمت اونم گوشی قطع کرد و فقط یه اس داد که آیا واقعا دیگه نمیخوای؟ منم نوشتم مگه واسه تو فرقی هم می کنه ؟ و تموم شد دیگه برنگشت و فهمیدم مجبود شده به اصرار مامانش با دختر خالش نامزد کنه راستش کلی غصه خوردم شکست بدی بود البته منم آدم مغروردم و دیگه حتی قبل نامزدیشم بهش نزنگیدم اما هنوز وقتی بهش فکر میکنم قلبم تند تند میزنه. حالام یکی هست که خیلی دوسم داره به نظرت من الان چی کنم؟
بله
خوب نیس!