پــــــرسش های بی پاسخ
لطفا در بخش سوالات دگر گون کننده سایت شرکت کنید.
وخواستار آنیم تا گامی هرچند کوچک در راستای شناخت و تحلیل درون
و گشودن گره های کور و هزارتوی افکار و خصایص شما بزرگواران - برداشته
باشیم .
دوستدارتان جانبلاغی
میخام بنویسم اما این اشکام نمی زاره
میخام چشامو ببندم اما این بغض تو گلوم میترکه
خدا منو ببخش
خیلی دلم برات تنگ شده
مادر منو ببخش ببخش
این داستان رو بخونین و نظرتون رو بگین ...
پسرک هم چنان که از خانه دور می شد از دور نوری را دید به سرعت به طرف نور رفت وقتی نزدیک تر شد دید که یک سکه است ...
پسرک خوشحال سکه را برداشت و درحال رفتن بود که ناگهان سکه از دستش رها شد و به داخل سنگ های ریل افتاد .
پسرک بر روی ریل نشست تا سکه را بردارد .
مادرش برای صدا کردن او به بیرون خانه آمد ، پسرش را مشاهده کرد که بر روی ریل نشسته است و قطار نیز به او نزدیک می شود ولی پسرک متوجه ان نمی شود .
مادرش او را صدا کرد ولی او ...
مادرش دیگر چاره ای نداشت با سرعت خود را بر روی ریل رساند ...
راننده قطار به سختی قطار را نگه داشت اما مادرش ...
برای به دست آوردن هدف هایمان کاری نکنیم که پدر مادرمان را از دست بدهیم .
چه هوای زیبایی انصافا. چه هوای زیبایی انصافا. چه هوای زیبایی. تو در قلب یک انتظار که نخواهد گذاشت لذت ببری و من در قلب یک شادمانی. تو در حال حسرت خوردن بیهوده برای از دست دادن یک روز برفی و من زیر آن، در حال عشقبازی با تک تک دانههایش.
چه هوایی انصافا. تو در حال نگاه کردن انفعالی به من و من آمادهی حملهی انتحاری جملات تو. حملهیی همهجانبه و یک جانبه از تو به من.
رفتن به زیر برف یک دل بزرگ میخواهد. دلی که نترسد از خیس شدن، یخ زدن. بگو چه چیز دقیقا لذت این را دارد که بروی زیر برف و حسابی خیس شوی و بعد بروی سر کلاس و بی توجه به نگاههای پرسشگرایانهی دیگرانی که منتظرند روی برف سُر بخوری، زمین بخوری، و بعد بخندند؛ بچسبی به فن کوئل؟
من سُر میخورم. زمین میخورم. بخند.
تمام علوم دنیا را میدانم ولی چه فایده؟ منی که نتوانم یک دوستت دارم ساده را بفهمانم یا بفهمم حالا همهی علوم را هم که بدانم کجا را فتح خواهم کرد؟ میخواهم استفادهی ابزاری کنم از دانستههایم در جهت ربودن احساسات تو و معطوف کردنشان به سمت خودم.
میخواهی بنشینم و مقالهیی بنویسم در باب ادبیات و در آن شرح مفصلی ارایه دهم از ادبیات ناب چشمهای تو وقتی با من چشم در چشم میشوی و بگویم که چگونه چشمهایم کم میآورند در برابر بار ادبی آنها؟ مقالهای بنویسم از ریاضیات و بپردازم به اینکه نمودار زندگیام چطور در لحظهی ورود تو به آن انفصال قائم پیدا کرد. در ادامه هم بپردازم به اثبات هندسی زاویهی نگاه تو از گوشهی چشم که مرا میپاید. یادداشتی از فلسفه و بیان تفصیلی اینکه فلسفهی آفرینش تو چه بوده و نیز بررسی فلسفی زندگی با الگو قرار دادن ماهیت وجودی تو. یادداشتی در باب عرفان و بیان رابطهی مستقیمات با سعادت. اینکه چطور وقتی به چشمانم خیره میشوی به سعادت میرسم. به رابطهی عطر تن تو با احساس نزدیکی به خدا نیز اشاره خواهم کرد. نوشتهیی با موضوع نجوم و ارایه راهکارهایی برای رصد کردن چشمهای تو در تاریکی و پشت پنجرهای خیلی آن طرفتر. در مقالهی پزشکی هم شرحی بدهم از علل بالا رفتن ضربان قلب در اثر نگاههای تو. مقالهیی هم در باب آمار، در ضمیمهاش هم آمار مفصل و دقیقی ارائه دهم از تمام دفعاتی که چشمهایم تو را دنبال کرد و تو در دل جمعیتی که مثل مورچه در هم میلولیدند گم شدی. به هنر هم بپردازم و بیان کنم که چشمهای تو حتا در بزرگترین پردههای نقاشی نیز نمیگنجند. در گزارش هواشناسی هم هشدار بدهم که هوا پس است وقتی روی برمی گردانی از من.
بیشتر افراد برای مسائل عشقی و کاری به طالع بینی روی می آورند، اما در مورد ورزش چطور؟! حتی اگر شما با این عقیده موافق باشید که اجرام آسمانی می توانند تصمیمات و اتفاقات زمینی را از قبل خبر دهند، اما تأثیر آن ها روی تناسب اندام کمی غیر معقول به نظر می رسد. اما استفاده از طالع بینی دید تازه و جدیدی را به تمرینات ورزشی می بخشد و می توانید با توجه به نشان مخصوص ماه خود، ورزش مخصوص تان را انجام دهید.
ادامه مطلب ...
ای خدا ...
گوش کن، جاده صدا می زند از دور قدم های ترا.
چشم تو زینت تاریکی نیست.
پلک ها را بتکان، کفش به پا کن، و بیا.
و یا تا جایی، که پر ماه به انگشت تو هشدار دهد
و زمان روی کلوخی بنشنید با تو
و مزامیر شب اندام تو را، مثل یک قطعه آواز به خود جذب کنند.
پارسایی است در آنجا که تو را خواهد گفت:
بهترین چیز رسیدن به نگاهی است که از حادثه عشق تر است.
سهراب سپهری