مغزشما چند سالشه؟
ابتدا روی لینک زیر کلیک کنین.
بعد دکمه استارت رو بزنین.
بعد از یک آماده باش ۳ – ۲ – ۱ بایستی جای اعداد رو
که چند لحظه نمایشداده می شه به خاطر بسپارین
و روی جای اون ها به ترتیب از کم به زیاد کلیک کنین!
بعد از چند مرحله، سن مغز شما با توجه به زمان عکس
العمل و درستی اون محاسبه و نمایش داده می شه
لینک در ادامه مطلب
ساعت 3 شب بود که صدای تلفن، پسری را از خواب بیدار کرد. پشت خط مادرش بود. پسر با عصبانیت گفت: چرا این وقت شب مرا از خواب بیدار کردی؟
مادر گفت:25 سال قبل در همین موقع شب تو مرا از خواب بیدار کردی. فقط خواستم بگویم تولدت مبارک. پسر از اینکه دل مادرش را شکسته بود تا صبح خوابش نبرد، صبح سراغ مادرش رفت. وقتی داخل خانه شد مادرش را پشت میز تلفن با شمع نیمهسوخته یافت... ولی مادر دیگر در این دنیا نبود.
یک روز شاه ووزیرش نشسته بودند ودرحال صحبت
ناگهان شاه که در حال میوه خوردن بودباچاقو انگشتشو برید-وانگشتش خون الودشد-وزیر گفت شاها ناراحت نباش حکمت خدا بود شاه خشمناک شد ودستورداد اورا به زندان انداختند
یکی در روز پس از این ماجراشاه به شکار رفت ودر میان جنگلها ودرختان رفت ورفت تا گم شد-قبیله ای که در ان نزدیکیها بودند اورا پیدا کرده وبه میان قوم خودبردند-ازآنجایی که شاه بسیارزیبا بود تصمیم گرفتند اورا برای خدایان خودقربانی کنند
ناگهان یکی ازمیان جمع فریادزد که دست نگهدارید مانمی توانیم اورا قربانی کنیم زیرا که زخمی روی دستش است وما نمی توانیم قربانی معیوب ومجروح را تقدیم خدایانمان کنیم
بدین ترتیب اورا ازاد کردند وشاه به قصر خود بازگشت-شاه وزیر رافراخواند وگفت ای وزیر من حالا فهمیدم که چرا گفته بودی حکمت خدا بود حالا بمن بگو چه حکمتی در این بود که من تورو به زندان انداختم
وزیر گفت حکمتش این بود که من وشما همیشه باهم به شکار میرفتیم وقتی شمارا قربانی نکردند بجای شما من را قربانی میکردند
مجله تندرستی: از این هفته به نکته های روانشناختی علمی برای مواجهه با رویدادهای منفی زندگی می پردازیم که دانستن آنها می تواند شما را از ابتلا به افسردگی و اضطراب که در صورت واکنش نامناسب به این اتفاقات، گریبانگیرتان خواهد شد، رهایی بخشد.
ممکن است شما در طول زندگی تان هیچ وقت این اتفاقات را تجربه نکنید اما دانستن آنها می تواند شما را در نقش مشاوری مسلط برای دوستان و خویشاوندانتان که ممکن است این تجربیات را داشته باشند، برجسته کند.
در مواجهه با خیانت چه باید کرد؟
** از برقراری ارتباط با فرد دیگری برای جبران خلا فرد مقابل یا تلافی کار او اجتناب کنید. در بسیاری از موارد، پس از مشاوره، با بررسی اوضاع و یا کاهش التهاب و ناراحتی ناشی از این امر و پشیمانی فرد مقابل، ممکن است دو طرف تصمیم بگیرند به ارتباط خود ادامه دهند. در اینجا، حضور فرد سوم (یا به عبارتی، چهارم) که صرفا برای پوشاندن خلا فرد خیانت دیده یا انتقام از او وارد ماجرا شده است، بسیار مشکل ساز خواهد بود.
** بنویسید. یکی از بهترین و کارکشته ترین مشاورانی که می توانید در شرایط سختی به او تکیه کنید صبر و تحمل است. شاید یکی از بهترین راه ها برای به کارگرفتن این مشاور، نوشتن هر چیزی است که در دل دارید. وقتی دفتری برمی دارید و هرچه در دل دارید در آن می نویسید، بیش از هر چیز بین احساس ها و هیجان هایی که در آن لحظه دارید و رفتارهایی که ممکن است از شما سر بزند وقفه ایجاد می کند.
این وقفه می تواند به شما در تحمل کردن این مساله و کنارآمدن با آن کمک های فراوانی کند. پس از نوشتن و مرور آنچه نوشته اید، خودتان به بسیاری از افکار نادرست یا افراطی خود پی می برید و می توانید با آنها منطقی تر برخورد کنید؛ برای مثال، یکی از افکاری که پس از پی بردن به خیانت طرف مقابل ممکن است به ذهن خطور کند این است که «او مرا احمق فرض کرده و به من دروغ گفته. به او نشان می دهم که احمق کیست.»
این فکر می تواند به طیف وسیعی از رفتارهای نابهنجار و غیرمنطقی منجر شود. ولی با نوشتن و مرور آن، پس از مدتی، احساس و هیجان همراه با آن ملایم تر و قابل تحمل تر شود. وقتی التهاب و خشم ناشی از این فکر کاسته شود، می توان آن را با افکار دیگری مانند «احتمالا امیدوار بوده که من این موضوع را نفهمم» یا «حتی اگر چنین فکری داشته، من هوشمندتر از این حرف ها هستم» و یا هر فکر منطقی دیگری جایگزین کرد یا پس از فهمیدن مساله ممکن است به این فکر بیفتید که «حتما اشکالی در کار من بوده که او مرا کافی نمی داند» اما با اندکی مکث و صبر متوجه می شوید که «اگرچه احتمال دارد مشکلی در رابطه باشد، مسلما این مساله صرفا تقصیر من نیست» یا «من می دانم چیزی برایش کم نگذاشته ام، پس مشکل صرفا از سوی من نیست»؛ اینها عبارت های مناسب تر و تسکین بخش تری هستند. نوشتن و مرور هر آنچه ممکن است در آن لحظه ذهن شما را مشغول کند مزیت دیگری نیز دارد؛ درباره خودتان، کاستی ها و حتی مشکلاتتان نکات بسیاری می آموزید. مرورکردن و خواندن دوباره فکرها و یادداشت ها و تلاش برای سر و کله زدن با آنها و یافتن جایگزین منطقی تری برای آنها، هم با مشغول کردن ذهن شما، از التهاب و ناراحتی مربوط به ماجرا می کاهد و هم به شما در حل منطقی تر مساله کمک می کند.
** درددل و مشورت کنید. در مواقعی که چنین مشکلی روی می دهد و از آنجا که این امر با ناراحتی و پریشانی بسیاری همراه است، مشورت و درددل کردن با فردی دیگر می تواند بسیار کمک کننده و تسکین بخش باشد اما باید در انتخاب کسی که با وی مشورت می کنید دقت زیادی داشته باشید زیرا خیلی از افراد ممکن است برای این کار مناسب نباشند؛ برای مثال، دوستی را که خود تجربه مشابهی داشته – اگرچه ممکن است شما را خوب درک کند – برای مشورت انتخاب نکنید.
این دوست شکست خورده ممکن است به خاطر همدلی و برانگیخته شدن احساس های مشابه در خودش و وارد کردن مسائل شخصی اش، شما را به بیراهه بکشاند یا آتش غم و اندوه شما را شعله ور تر کند. همچنین کسانی که ممکن است در آینده با هر دو نفر شما سروکار داشته باشند و دانستن این مساله باعث ازبین رفتن آبروی فرد مقابل نزد آنها شود برای مشاوره مناسب نیستند. این را به خاطر داشته باشید که از بین رفتن آبروی فرد مقابله به ضرر خود شما خواهد بود. از سوی دیگر، در این شرایط حساس و آسیب پذیر، مشاوره با فرد جوان دیگری از جنس مخالف – برای مثال دوستان او – ممکن است شما را در معرض خطر درگیرشدن در رابطه دیگری قرار دهد که به احتمال زیاد منطقی و سنجیده نیست و پایان خوشی نخواهد داشت.
برترین ها: برای اینکه بتوانید در همان مرتبه اول دل دختری را چنان به دست بیاورید که یک عمر با شما بماند، رازهایی وجود دارد که ما برای سادهتر کردن کارتان آنها را برایتان طبقهبندی کردهایم. البته خانمها هم میتوانند با درنظر گرفتن آنچه در این مطلب آمده تصمیم بگیرند که آیا خواستگاری صورت گرفته از آنها استاندارد و درست بوده یا خیر. هر چند در این خصوص و مواردی اینچنینی نمیشود حکمی قطعی داد و همه چیز به سلیقه دوطرف باز میگردد ولی توجه به نکاتی که در زیر آمده شما را برای رسیدن سادهتر به یک «بله» درست و حسابی یاری میکند.
واضح است نه! امــا حـقـیقت امر آن است که ازدواج چیزی نیست که بخواهید بـهخاطـر انــگیــزههــای آنــی واردش شوید. ممکن است شما دیوانهوار یکدیگر را دوست داشته باشید اما اگر هــمسرتان خواهان فرزند باشد ولی شما نه یا آنکه ارزشهای شما با ارزشهای همسرتان متفاوت باشد، ازدواجتان قطعا زیاد دوام نخواهد آورد. اگر در مورد فردی که میخواهید با او ازدواج کنید تردید دارید، بهتر است بیشتر درباره این فرد بیندیشید.
پیـش از آنکه پیـشنهاد ازدواج دهید درباره اینکه در زندگی دنبال چه اهدافی هستید، حتــی اهداف 50 سال آینده خود با یکدیگر صحبت کنید. هر چه بیشتر بــا یـکدیگر در مــورد آنچه بــرای شـما حائز اهمیت است گفتوگو کنید بیشتر متوجه آن میشوید که آیا با یکدیگر تفاهم و سازگــاری داریـد یــا خیر، همچنین باید از لحاظ مالی آمادگی داشته باشید. اگر شما قادر نیستــیـد، مخارج خود را تامین کنید، بهتر است نامزدی خود را به تعویق بیندازید.
ابـتـدا باید بدانید که آیا اگر پـیش از ازدواج با پدرومادر او مشورت کرده و اجازه بخواهید، آنها را خوشنود میسازد یا خیر. ایـن نـکته شـایـد عـجیـب بهنظر آید اما شما که نمیخـواهید پـدرومادر همسر آیـنـده خود را برنجانید؟ این عمل برای آنکه دلشان را بهدست بیاورید بسیار موثر خواهد بود.
به پیـشنهاد ازدواج هـمچون یک هدیه به بانوی زندگی خود بنگرید. آن را بـهطریقـی طـرحریزی کنید که باب میل و سلیقه او بوده و مطابق با شخصیتش باشد. آیا او رومـانتـیـک یـا اهـل تـفریح و شوخطبعی است؟ آیا میل دارد بهطور محرمانه از او خواستـگـاری کنـیـد یا روی دیــوار درخـواست خود را بنویسید؟
بـرای دختـرهـا و زنـان هیچ چیز مبهوت کنندهتر از یک هدیه غیرمنتظره و غافلگیرکننده حلقه برلیان نیست، ولی اگـر تـوان مالی شما اجازه این کار را به شما نمیدهد، برای یک حلقه مناسب بودجه شما کفایت میکند اما حتما پیش از آنکه حلقه را خریداری کنید از نوع سلیـقه او اطلاع یابـید. ایـن کار را میتوانید با سوالکردن از دوستان یا خانواده او یـا مشـاهـده نوع جواهرآلاتی که استفاده میکند انجام دهید. یادتان باشد بسیاری از دختران تـمایـل دارند هنگام انتخاب حلقه خودشان حضور داشته باشند، بههرحال باید به خواستههای او احترام بگذارید.
هنگامیکه پیشنهاد ازدواج میدهید، بـاید مطمئن باشید که پاسخ او «بله» است. شما باید از قبـل به اندازه کافی در مــورد ازدواج صحبت کرده و کــامـــلا از آنچه طرف مقابل از یک شریک زندگی بلندمدت انتظار دارد، آگاهی یافته باشید. درست است که میخواهید پیشنهاد ازدواج شــما برای او سورپرایز باشد اما نباید بیمقدمه دست به این کار بزنید.
هـمـواره احـتـمال آنکه او «نه» بگوید وجود دارد اما دلسرد نشوید با او صحبت کنید و علت آمـادگـینداشتن او را جـویا شوید. او ممکن است تـنـها بـه زمـان بـیشتـری نـیـاز داشتـه بـاشـد یا آنکه اصلا دختر مناسبی برای شما نباشد. اگر این طور باشد بهتر است همین حالا پی بـه آن بـبـرید تا آنکه پس از ازدواج.
شـما مـمکن اسـت وسوسه شوید که قصد خود را با دوستان و خانواده خود در میان بگذارید ولی عـاقلانهتر آن است که این خبر را تنها با یکی، دو تا از دوستان یا نزدیکان صمیـمــی خود که به آنها اطمینان دارید و محرم اسرارتان هستند در میان بگذارید.
مکانی که میخواهید پیـشـنهاد ازدواج بدهید میتواند رسـتوران، پارک، سینما یا لب دریا باشد اما بهتر است مکانی انتخاب شود کــه بــرای هر دوی شما خاطرهانگیز بوده و شما را به یاد خاطرات گذشته بیندازد. فـاکتور زمان نیز بسیار مهم است، اگر او شرایط سختی را سپری میکند، اگر خسته یا گرفتار دغدغههای شخصی و شغلی خود است یا آنکه از دست کسی عصبـانـی اسـت، زمان مناسبی برای این کار نیست.
شما ممکن است بخواهیـد پیـشنـهاد خود را برای جهانیان فریاد بزنید یا حداقل برای همسایگان مجاور خود! امـا مـراقب باشیـد اشـتـیاق بـیحد شما کار دستتان ندهد. اگر او شخص درونگرا بوده و از آنکه مـرکز تـوجـه دیـگـران واقع شود بیزار است، بهتر است این کار را بهطور خصوصی با او در میان بگذارید.
زمـان معـیـنـی برای پیشنـهاد ازدواج وجود ندارد اما بهتر است پس از تنها گذشت 2 هفته از آشنایی خـود بـا او پـیشـنــهاد ازدواج ندهید! زمان پیشنـهاد ازدواج هنـگامی اسـت کـه شـمـا بـــرای مــدتــی کافی به یکدیگر متعهد شده باشید، همچنین زیاد وقت را تلف نکنید؛ شجاع باشید و حـرف دلتان را بزنید. اگر هم خیلی هم کمرو هستید، میتـوانـید پیــشنهاد خود را در قالب نامه برای دختر مورد علاقه خود ارسال کنید.
صرفنظر از هـمـه نقشهها و طرحریزیها، امکان دارد امور دقیقا آن طوری که شما یا او تصور میکردید پیـش نرود. خود را برای واکنشهای احتمالی آماده کنید. او مـمکن است دستپـاچـه شـده یا هیجانزده شود یـا آنکه کاملا آرام و بیتفاوت باقی بماند. او ممکن است بگوید: «بله، خیـر» یــا «شاید». شمـا مـمکن است تصور کنید فرد مقابلتان را کاملا میشناسید امـا از پـیـشداوری و آنکه پاسخ او چگونه خواهد بود پرهیز کنید، چون ممکن است مایوس شود.
صرفنظر از آنکه کـجـا و چــگـونــه پــیشنهاد ازدواج می دهــید، باید پیشنهاد شما با نهایت صداقت و ابراز عشق حقیقی نسبـت بـه او هـمــراه باشد. از قبل در مورد حرفهایی که میخواهید به او بـزنــید یادداشت بردارید اما دقیقا آنها را حفظ نکنید. در آن لحظه به او بگویید که چرا یـک فرد استـثـنایی بـوده و چـرا شما خواهان آن هستید که باقی عمر خود را با او سپری کنید. بـایـد جملات شما از دلتان برآید فرد مقابلتان میخواهد با یک مرد ازدواج کند و نه یک روبات!
به همراه دوستم از کوچه ای عبور میکردیم...
تازه از رسیده بودیم به شهر خودمون...
پیر زنی حدودا هفتاد ساله که صورتش یه جوری بود انگار ترسیده بود اومد جلو و از دوستم خواست که در رو که روش بسته شده بزه بالا و واسش باز کنه...
منم گفتم شهرام جان ثواب داره برو بالا و در رو واسش باز کن...
تا دوستم خواست از در بالا بره پیر زن گفت جوون یه کم آرومتر پسرم توخونه ست میترسم بیدار شه...
بی چاره اشک تو چشاش حلقه بست...
پسرش از خونه خودش بیرونش کرده بود...
دلم خیلی واسش سوخت...
ما آدما چقد بد بختیم که جهنمو بادستای خودمون واسه خودمون آباد میکنیم...
مادری که واسه ما بد بخت بی چاره ها چه شبایی رو که بیدار نموند٬ چه روزهای که به خاطر یه ریزه تب ما به صد در که نزد٬ حیف این همه زجر که به خاطر همچین بچه ای هدر بره...
خدایا کرمتو شکر...
من که دربست چاکرتونم مامانو بابای گلم
کشیشی در اتوبوس نشسته بود که یک ولگرد مست و لایعقل سوار شد و کنار او نشست
مرد روزنامه ای باز کرد و مشغول خواندن شد و بعد از مدتی از کشیش پرسید
پدر روحانی روماتیسم از چی ایجاد میشود؟
کشیش هم موعظه را شروع کرد و گفت روماتیسم حاصل مستی و میگساری و بی بند و باری است
مرد با حالت منفعل دوباره سرش گرم روزنامه خودش شد
بعد کشیش از او پرسید تو حالا چند وقت است که روماتیسم داری؟
مرد گفت من روماتیسم ندارم
اینجا نوشته است پاپ اعظم دچار روماتیسم بدی است
برخی از دانش آموزان گفتند با بخشیدن عشقشان را معنا می کنند. برخی «دادن گل و هدیه» و «حرف های دلنشین» را راه بیان عشق عنوان کردند. شماری دیگر هم گفتند «با هم بودن در تحمل رنجها و لذت بردن از خوشبختی» را راه بیان عشق می دانند.
در آن بین ، پسری برخاست و پیش از این که شیوه دلخواه خود را برای ابراز عشق بیان کند،
داستان کوتاهی تعریف کرد:
یک روز زن و شوهر جوانی که هر دو زیست شناس بودند طبق معمول برای تحقیق به جنگل رفتند. آنان وقتی به بالای تپّه رسیدند درجا میخکوب شدند. یک قلاده ببر بزرگ، جلوی زن و شوهر ایستاده و به آنان خیره شده بود. شوهر، تفنگ شکاری به همراه نداشت و دیگر راهی برای فرار نبود. رنگ صورت زن و شوهر پریده بود و در مقابل ببر، جرات کوچک ترین حرکتی نداشتند. ببر، آرام به طرف آنان حرکت کرد. همان لحظه، مرد زیست شناس فریاد زنان فرار کرد و همسرش را تنها گذاشت. بلافاصله ببر به سمت شوهر دوید و چند دقیقه بعد ضجه های مرد جوان به گوش زن رسید. ببر رفت و زن زنده ماند.
داستان به اینجا که رسید دانش آموزان شروع کردند به محکوم کردن آن مرد. راوی اما پرسید : آیا می انید آن مرد در لحظه های آخر زندگی اش چه فریاد می زد؟
بچه ها حدس زدند حتما از همسرش معذرت خواسته که او را تنها گذاشته است! راوی جواب داد: نه، آخرین حرف مرد این بود که «عزیزم ، تو بهترین مونسم بودی.از پسرمان خوب مواظبت کن و به او بگو پدرت همیشه عاشقت بود.››
قطره های بلورین اشک، صورت راوی را خیس کرده بود که ادامه داد: همه زیست شناسان می دانند ببر فقط به کسی حمله می کند که حرکتی انجام می دهد و یا فرار می کند. پدر من در آن لحظه وحشتناک ، با فدا کردن جانش پیش مرگ مادرم شد و او را نجات داد. این صادقانه ترین و بی ریاترین ترین راه پدرم برای بیان عشق خود به مادرم و من بود.
یادم باشد که زیبایی های کوچک را دوست بدارم حتی اگر در میان زشتی های بزرگ باشند
یادم باشد که دیگران را دوست بدارم آن گونه که هستند ، نه آن گونه که می خواهم باشند
یادم باشد که هرگز خود را از دریچه نگاه دیگران ننگرم
که من اگر خود با خویشتن آشتی نکنم هیچ شخصی نمی تواند مرا با خود آشتی دهد
یادم باشد که خودم با خودم مهربان باشم
چرا که شخصی که با خود مهربان نیست نمی تواند با دیگران مهربان باشد
عمری با حسرت و انده زیستن نه برای خود فایده ای دارد و نه برای دیگران
باید اوج گرفت تا بتوانیم آن چه را که آموخته ایم با دیگران نیز قسمت کنیم
لحظات از آن توست؛ آبی، سبز، سرخ، سیاه، سفید،... رنگهایی را که بایسته است بر آنها بزن
روزهایت رنگارنگ
سال نو مبارک