آموزش حرفه ای فروش و بازاریابی |  تکنیک های فروش

آموزش حرفه ای فروش و بازاریابی | تکنیک های فروش

آموزش حرفه ای فروش و بازاریابی | تکنیک های فروش
آموزش حرفه ای فروش و بازاریابی |  تکنیک های فروش

آموزش حرفه ای فروش و بازاریابی | تکنیک های فروش

آموزش حرفه ای فروش و بازاریابی | تکنیک های فروش

چۆن له‌گه‌ڵ منداڵه‌که‌مدا ڕه‌فتاربکه‌م؟

مه کته بی زینده گی -------- محمد جانبلاغی

 
 ده ر هیه نه ر : مه حه مدی جانبلاغی.
سایتی نوسه ر : مه کته بی زنده گی.
آدرس: www.jmp.blogsky.com

تکایه له هر چه شنه کو‍‌ِ‌ٌپی کردنه یک خو بپاره زین.

سپاس بوو ئیه وه ی به ره ز

ادامه مطلب ...

تۆ به‌سه‌ر خۆتدا زاڵیت؟

مه کته بی زینده گی -------- محمد جانبلاغی

 
 ده ر هیه نه ر : مه حه مدی جانبلاغی.
سایتی نوسه ر : مه کته بی زنده گی.
آدرس: www.jmp.blogsky.com

تکایه له هر چه شنه کو‍‌ِ‌ٌپی کردنه یک خو بپاره زین.

سپاس بوو ئیه وه ی به ره ز

ادامه مطلب ...

تاوانبار و سزا

مه کته بی زینده گی -------- محمد جانبلاغی

 
 ده ر هیه نه ر : مه حه مدی جانبلاغی.
سایتی نوسه ر : مه کته بی زنده گی.
آدرس: www.jmp.blogsky.com

تکایه له هر چه شنه کو‍‌ِ‌ٌپی کردنه یک خو بپاره زین.

سپاس بوو ئیه وه ی به ره ز

ادامه مطلب ...

په‌روه‌رده‌ و پێگه‌یاندنی منداڵ

مه کته بی زینده گی -------- محمد جانبلاغی

 
 ده ر هیه نه ر : مه حه مدی جانبلاغی.
سایتی نوسه ر : مه کته بی زنده گی.
آدرس: www.jmp.blogsky.com

تکایه له هر چه شنه کو‍‌ِ‌ٌپی کردنه یک خو بپاره زین.

سپاس بوو ئیه وه ی به ره ز

ادامه مطلب ...

لبانت

 

 

به ظرافت شعر
شهوانی ترین بوسه ها را به چنان شرمی مبدل می کند
که جاندار غار نشین از آن سود می جوید
تا به صورت انسان دراید
و گونه هایت
با دو شیار مّورب
که غرور تو را هدایت می کنند و
سرنوشت مرا
که شب را تحمل کرده ام
بی آن که به انتظار صبح
مسلح بوده باشم،
و بکارتی سر بلند را
از رو سپیخانه های داد و ستد
سر به مهر باز آورده ام
هرگز کسی این گونه فجیع به کشتن خود برنخاست
که من به زندگی نشستم!
و چشمانت از آتش است
و عشقت پیروزی آدمی ست
هنگامی که به جنگ تقدیر می شتابد
و آغوشت
اندک جائی برای زیستن
اندک جائی برای مردن
و گریز از شهر
که به هزار انگشت
به وقاحت
پاکی آسمان را متهم می کند
کوه با نخستین سنگ ها آغاز می شود
و انسان با نخستین درد
در من زندانی ستمگری بود
که به آواز زنجیرش خو نمی کرد -
من با نخستین نگاه تو آغاز شدم
توفان ها
در رقص عظیم تو
به شکوهمندی
نی لبکی می نوازند،
و ترانه رگ هایت
آفتاب همیشه را طالع می کند
بگذار چنان از خواب بر ایم
که کوچه های شهر
حضور مرا دریابند
دستانت آشتی است
ودوستانی که یاری می دهند
تا دشمنی
از یاد برده شود
پیشانیت ایینه ای بلند است
تابنک و بلند،
که خواهران هفتگانه در آن می نگرند
تا به زیبایی خویش دست یابند
دو پرنده بی طاقت در سینه ات آوازمی خوانند
تابستان از کدامین راه فرا خواهد رسید
تا عطش
آب ها را گوارا تر کند؟
تا آ یینه پدیدار آئی
عمری دراز در آن نگریستم
من برکه ها ودریا ها را گریستم
ای پری وار درقالب آدمی
که پیکرت جزدر خلواره ناراستی نمی سوزد!
حضور بهشتی است
که گریز از جهنم را توجیه می کند،
دریائی که مرا در خود غرق می کند
تا از همه گناهان ودروغ
شسته شوم
وسپیده دم با دستهایت بیدارمی شود
 

http://www.kocholo.ir/img/images/vrfhlz6xzlf4dmgypn33.jpg 

 

 
خورشید که سر باز زد از تابیدن
درختی شدم
بی ریشه بی برگ
که نمی دانست
چگونه ایستاده است

زمان گذشت
تا بال های تو را دیدم
و هنوز حیرانم
چگونه یک پروانه
درختی را
نگاه داشته است...
 

مشاوره راه سبز زندگی(جاوید عزیز)

این مطلب توسط نویسنده‌اش رمزگذاری شده است و برای مشاهده‌ی آن احتیاج به وارد کردن رمز عبور دارید.

ترس

ترس

با سلام خدمت شما دوستان و کاربران عزیز.

من به دلیل حرفه ای که انتخاب کرده ام روزانه مورد مشورت خیلی از عزیزان قرار می گیرم.

بیشتر این عزیزان از من می پرسند که آقای جانبلاغی بهترین کتابی که خواندید چی بوده؟ یا بهترین فیلم و...

و من همیشه یک جواب می دهم.می گم خوب برید ببینید که بهترین فیلم چی هستش.

چون بهترین فیلم برای من ممکنه اصلا برای شما مهم نباشه یا بهترین کتاب برای من ممکن است برای شما بهترین نباشد.

البته بد نیست که انسان نظرات دیگران را بپرسد ولی اینکه دیگران برای ما تعیین تکلیف کنند این بد است.

ما غالباً می رویم پیش مشاور، (این مشاور می تواند یک مشاوره حرفه ای یا یک دوست ما، پدر مادر و... باشد.) نمیریم که یک چیزی یاد بگیریم.یا یک دیدگاهی را برایمون باز بکنند. بلکه فقط به دنبال تایید هستیم.فقط می خواهیم بگیم که حق با من است.

حتی در برخی از ادارات و سازمان ها هم چنین است. مدیر مشاور انتخاب می کند نه برای اینکه یک دیدگاهی برای او باز بشه یا یک چیز جدیدی یاد بگیرید.

در یک شرکت که اسم نمیبرم وقتی که من یک ایده ای به این ها پیشنهاد کردم که با این روش جلو برویم.

گفتند که نه!! ما این روش را دوست نداریم ، خوشمون نمیاد.

گفتم دوست داشتن یه چیزه، کار کردن و کار نکردن یه چیز دیگری. اگر از من نظر می خواهید به نظر من اگر این روش را پیش برید سود بیشتری می کنید.

گفتند نه. آخر سر من مجبور شدم بهشون گفتم که بیایید یه کاری بکنیم.

شما اجازه بدید من روش خودم را برم اگر نتیجه نداد  من تمام حق و زحمه ام را بهتون پس می دهم.بهشون تعهد هم دادم. واگر جواب داد خوب بذارید کار پیش برود.

خیلی بحث بالا گرفت. در آخر هم حق و زحمه ما را پرداخت نکردند.

و جالب اینکه در ایمیلی که برای من فرستاده بودند(یکی از همین مدیران).گفته بودند آقای جانبلاغی اونجایی که شما زندگی می کنید(منظورش بوکان) مشتری پادشاه است. ومنظورش این بود که اینجا هر چی که من می خواهم می شود نه مشتری.

و من در جوابشون عرض کردم خیلی متشکرم که نقطه نظرات خود را می فرمایید. ولی به خاطر بسپارید که شما مشتری افکار من هستید.

یعنی من محمد جانبلاغی به عنوان یک مشاور افکار و ایده های خودم را به شما می فروشم.و اگر قرار باشد دیدگاهی که من بیان می کنم  شما برای من تعریف کنید، شما چه احتیاجی به مشاور دارید.

وقتی من به شرکت شما اومدم برای این اومدم که دیدگاهم با شما متفاوت است.

در یک کلام دنبال تایید و تصویب هستند.هرچی گفتند دیگران یا من به عنوان مشاوره تاییدشان کنم و...

حالا من صحبتم با شما عزیزان این است که مشکل ما این نیست که ما زیاد کتاب نخوندیم.یا مشاوره نشدیم و...

مشکل ما چیز دیگری است. به عقیده من جانبلاغی.

مشکل ما این است که بیشتر از آنچه لازم است میدانیم کمتر از آنچه لازم است عمل می کنیم.

همه ما میدونیم پس انداز چیز خوبیه ، همه ما می دانیم خونسردی چیز خوبیه ، رعایت حال دیگران، مهربانی ، حوصله دوست و رفیق کردن و... کار عاقلانه ای است.بازهم می خواهیم برویم دنبال کسی که تاییدمان کند.

بازهم می خواهیم کتابی بخوانیم که اندر فوائد این چه چیز های وجود دارد.

به نظر من(نظر شخصی من جانبلاغی) یکی از دلایلی که ما کم اقدام می کنیم ترس از شکست است.

مثلا می ترسیم بریم یک کتابی را بخریم و بعد خوشمان نیاد. خوب مثلا فکر می کنید در فرنگ  که مردم کتاب می خرند از همه کتاب ها خوششان می آید؟

نه..مسلما نه. می گویند کتاب فلانی را خوندم و زیاد خوشم نیومد. ولی خوندن. به همین جهت تیراژ کتاب ها بالای 5 میلیون است. یعنی اگر یک نویسنده بخواهد کتابی را بنویسد یک شبه پول دار می شود.

 برعکس نویسندگان ما. یا برای مثال یک هنرمندی میاد یک سازی یا موزیکی را آماده می کنند یک شبه همه آن را کپی می کنند.

غافل از اینکه بابا این هنرمند چقدر زحمت کشیده. یک ساعت موزیک، شعر و ترانه و نوازنده و ضبط و .... آماده کرده است.

آقا اگر خوشمون می آید بخریم. مثلا من موزیک اورجینال و قانونی فلان خواننده  را خریدم و  2سی دیش جالب نبود. ولی بخرید.کپی نکنید. اشکالی ندارد.

ولی می ترسیم. میترسیم اشتباه کنیم. می ترسیم ضرر کنیم.

زندگی را ما از طریق تجربه کردن می آموزیم. نه از طریق کتاب خودن.

در یک برنامه به طور کامل در مورد ترس صحبت کردیم. که شما می توانید با مراجعه با سایت فروشگاه آن را تهیه فرمایید.

قیمت:1000 تومان.

تا حالا چقدر روی خودتان سرمایه گذاری کرده اید؟

شاد و تندرست باشید. به امید دیدار شما عزیزان. دوستدار شما محمد جانبلاغی هستم.

مثبت اندیش باشید

 

 


شما با کلام خود می توانید روند حوادث را تغییر دهید. آیا هیچوقت به این موضوع فکر کرده اید که ارادهٔ شما، تولید کننده افکارتان است نه اتفاقات روزمره؟ افکار و تصاویر ذهنی خود را کنترل کنید و اراده خود را بر آنها تحمیل کنید. هرگز اجازه ندهید فردی یا موضوعی افکار شما را دستخوش نوسان کند یا تصویر ذهنی نامطلوبی برای شما بسازد. به جای تصاویر درهم و منفی، تصاویری زیبا از ذهنتان بسازید آنگاه خواهید دید که ذهن شما چه پیشگوی قابلی است.
● آینده را تصاویر ذهنی انسان می سازد

وقتی به چیزی فکر می کنید، در واقع برایش کارت دعوت می فرستید. آیا هرگز برایتان پیش آمده که به دوستی که مدت ها از او بی خبر بوده اید فکر کنید و او ناگهان پس از سال ها، به شما تلفن بزند؟ آیا می دانید این اتفاق چگونه رخ می دهد؟ فکر شما امواجی تولید می کند که باعث جذب ذهن و فکر دوست شما می شود و او با شما تماس می گیرد. در مورد آینده نیز همین قانون صدق می کند. وقتی شما شرایطی را برای آینده در نظر می گیرید و به آن فکر می کنید امکان وقوع آن را به طرز چشمگیری قطعی می کنید.
● تصاویر ذهنی شما، به سوی شما باز می گردند.

زندگی مانند آینه ای است که همیشه تصویر ذهن خودتان را منعکس می کند. افراد مثبت، مهربان، شاد و باگذشت، دنیا را مانند خودشان شاد و دلنشین می بینند و افراد منفی، غمگین، ناراضی و کینه جو تصاویر سخت و تاریکی در آن خواهند دید.
● همیشه انتظار بهترین رویدادها را داشته باشید

امیدوار باشید (امید، همان ایمان است) امید یکی از زیباترین وجوه ذهن شماست و ناامیدی بدترین جنبه آن است. هنگامی که از رویدادی ناامید می شوید در واقع درهای ارتباط خود را با خداوند می بندید، در حالی که وقتی به آینده امیدوارید و دعا می کنید، رحمت خداوند را به سوی خود می کشید.

اگر می خواهید در این آینه کروی، آنچه به سویتان می آید زیبا و شادی بخش باشد، همان طور بیندیشید.

اگر انتظارات منفی و بدبینانه داشته باشید به طرف بدبختی و اتفاقات نامطلوب خواهید رفت ولی اگر انتظار بهترین ها را داشته باشید و ذهن خود را مملو از تصاویر و اتفاقات مثبت و زیبا از آینده نمائید برای شما همان اتفاق مثبت رخ خواهد داد.


ناامیدی دیواری است محکم، که پشت آن یک پرتگاه است.

و امید جاده ای است روشن که به مقصود نهایی، منتهی می شود.


دربارهٔ آینده صحبت کنید. سعی کنید در استفاده از کلمات، آنهائی را انتخاب کنید که در آن علامتی از تحقق آرزوهای شما وجود داشته باشد. سعی کنید قالب های فکری نادرست کلمات منفی را درون خود ویران کنید و هنگام سخن گفتن از قدرت نفوذ کلام خود، نهایت بهره را ببرید. با کلمات امیدوار کننده، در خود شور و شوق ایجاد کنید. شما هم حتماً در اطراف خود به افرادی برخورد کرده اید که معروف به منفی بافی هستند؟ آیا هرگز دقت کرده اید که همین افراد تا چه میزان (نسبت به دیگران) بیشتر دچار بدشانسی و بد بیاری می شوند؟ فکر می کنید علت چیست؟

مسلماً علت این امر، منفی بافی درونی خود آنهاست. در گذشته وقتی قصد انجام کاری را داشتند می گفتند: نفوس بد نزنید یا نفوس خوب بزنید. این اصطلاح نیر دقیقاً به همین اصل باز می گردد که شما با کلام خود می توانید روند حوادث را به میل خودتان تغییر دهید.