آموزش حرفه ای فروش و بازاریابی |  تکنیک های فروش

آموزش حرفه ای فروش و بازاریابی | تکنیک های فروش

آموزش حرفه ای فروش و بازاریابی | تکنیک های فروش
آموزش حرفه ای فروش و بازاریابی |  تکنیک های فروش

آموزش حرفه ای فروش و بازاریابی | تکنیک های فروش

آموزش حرفه ای فروش و بازاریابی | تکنیک های فروش

اسلام بهتر است یا مسلمان؟

اموری هستند که غربیها بهتر از مسلمانان آنها را به انجام میرسانند. بدیهی است که بدون این اعتراف، مسلمانان بر دردهای خودشان غلبه نخواهند کرد و همان خطاهایی را که به دلایل مختلف آنان را پایینتر از غرب قرار داده، تکرار خواهند کرد. راستی چرا؟ وقتی یکی از باورهای بنیادین اسلام این است که خداوند، راه کامل زندگی را به ما هدیه کرده است که ثمرهاش سعادت است، چگونه ما میتوانیم از یک الگوی غیراسلامی یا غربی، بهره ببریم؟ پاسخ از میان بررسی تمایزهای راهی که خداوند آن را اسلام نامیده و آن چه مسلمانان را از این راه دور کرده است، به دست میآید. همچنین مشخص میشود که برخی اعمال غرب به اجرای اسلام، نزدیک تر است؛ تا مسلمانان؛ همان گونه که سید جمال الدین اسدآبادی، پس از بازگشت از اروپا، گفت: من اسلام را دیدم؛ گرچه در میان مسلمانان نبودم و وقتی بازگشتم، گرچه مسلمان میدیدم، اما اسلام نمیدیدم !

یک تصور نادرست این است که غرب، همه چیزهای خوب مسلمانان را از طریق تجاوز به دست آورده است و اگر روزی غرب محو شود، همه مسایل مسلمانان حل خواهد شد! این مسیله، تنها به خاطر غلبه این نگرش تاریخی شکل گرفته که جهان غرب، همواره در حکمرانی بر مسلمانان - که رهبری هیچ غیرمسلمانی را نمیپذیرند - شکست خورده است. ما به خوبی درک کردهایم که چگونه قدرت غرب صرف مقابله با اسلام و مسلمانان میشود؛ ولی در پس این مسایل، کمینهای دیگری نیز برای ضدیت با اسلام هست! ما دشمن را دیدهایم؛ دشمن خود ما هستیم!

بنابراین تحلیل، باید دید آن اموری که غرب آنها را بهتر انجام میدهد، چه می باشند. از منظر بررسی مزایای جامعه شناختی، ما شاهدیم که جوامع پایینتر، بیشتر به روابط شخصی افراد وابسته اند؛ ولی کسانی که میدانند به چه میخواهند برسند مانند جوامع پیشرفتهتر- به این نتیجه رسیده اند که سامان دهی ارزش ها و قوانین، به نحو بهتری برای رسیدن به جامعه ای کارا و منظم، به همه افراد جامعه، سود میرساند. بله، جوامع مسلمان در تلاش برای رسیدن به موفقیتهای مشابه، قوانینی را اجرا کرده اند که اغلب با تقلید از غرب بوده است؛ اما همچنان فاصله بسیاری با آنها دارند! سامان بخشی و تبعیت از ارزش ها و قوانین، یکی از ویژگی های مردمان غربی و بخشی از هویت آنهاست. نمیتوان گفت که جامعه آنها با یک پلیس قوی حکومتی اداره می شود و مجبور به تبعیت هستند؛ بلکه کاملا برعکس، غربیها اغلب بر ضد روش هایی که احساس کنند ستم پیشه اند، شورش میکنند و یا از گسترش آنها جلوگیری مینمایند؛ مشخصه ای که به نظر میرسد در جهان اسلام نیست!

نظم، بخشی از آن چیزی است که غربیها دارا هستند. تبعیت از قانون برای آنها، یک امر اجباری نمیباشد. این مسیله به راحتی میتواند با مقایسه وضعیت زبالهها، ترافیک، روش رانندگی یا حتی رعایت نوبت - وقتی در صفی ایستاده اند - اثبات شود! بنابراین، معلوم میشود که وقتی مشخصه خودمحوری عموم مسلمانان، حتی در یک مثال ساده، مانند ایستادن در صف، میتواند نمایان گردد، غرب رشد میکند!

غرب، همیشه در این سطح از موقعیت پیشرفتهاش در جهان قرار نداشته و زمانی جهان اسلام، خیلی پیشرفتهتر از غرب بوده است. مشابه جهان اسلام، غرب نیز زمانی به صورت فردی، سیاسی و اجتماعی، مبتنی بر عقاید خود - عقاید مسیحی - گردانده شده است. دین، منظر غالب در زندگی اروپاییها بوده که به خاطر برخی نگرش های کلیسا به جهان پیرامون، مانع توسعه نیز بوده است. عیوب مسیحیت به وضوح آشکار شد و سپس آن جامعه بیپروا، مانند فلسفه رنه دکارت، در طول سکولاریزاسیون مداوم خود، نقشی حاشیه ای به دین داد؛ تا این که حتی فلسفه ای کفرآمیز، ادعای جایگاهی الهی کرد! مسیحیت برخلاف اسلام، نقایص بسیاری داشت و فقدان مبانی ناب، امکان اصلاح خویشتن و بازگشتی متناسب با واقعیات جهان را به آن نمیداد. ما در طول زمان، شاهد تغییر مسیحیت، متناسب با شرایط متفاوت جوامع بودهایم؛ به جای این که جوامع، متناسب با دین تغییر کنند؛ به عنوان مثال، مسیحیت، مشابه اسلام، زمانی گرایش به جواز چند همسری را تجربه کرد؛ ولی اینک تغییر کرده است.

ما شاهد روند این تغییرات بودهایم؛ تا جایی که امروز در حد وسیعی، همجنس بازی نیز توسط کلیساها در غرب پذیرفته شده است! بنابراین، جوامع غربی، مبتنی بر عقل گرایی و عناصر علمی، مدیریت شده اند؛ در حالی که آن دین، تجربه ای تاریخی و بسته بود و به یکشنبهها و دیوارهای کلیسا، محدود میشد! از اینها گذشته، الهیات غربی به طور گسترده ای به سوی مفاهیم نامناسب فردگرایی و آزادی، راه باز کرده است. سعادت، امری منحصرا فردی شده که فقط به معنای موفقیت تجاری و صنعتی در زندگی است و به دستاوردهای فردی، نسبت داده میشود. اینها به روشنی، رفتارهای گناه آلودی هستند که به خاطر این که مزاحم سعادت دیگران دیده شدند، با آنها مدارا شد و بالاتر از این، در جوامع فوق فردگرای غربی، مانند آمریکا، فاصلههای فاحش میان فقیر و غنی و توزیع به شدت بیقواره ثروت، حتی در عناصر اصلی مسیحیت، پذیرفته شده است!

به هر حال، جهان غرب با افزایش تمایل برای دست یابی به رشد و رسیدن به کارایی، سود برد و در غیبت دین، تفکر عقلانی و استدلالی به آنان اجازه داد تا در فهم نقایص جوامع خویش، اشتراک یافته و راه حل هایی را که توسط عناصر محافظه کار مخالف زیر سؤال بردن قوانین، محدود نشده اند یا جاهایی را که تجربه دینی شان غلط از آب در آمده، گسترش دهند. در واقع، بخشی از تجربه غرب از این سؤال برخاسته که چگونه همه چیز میتواند کارایی بیشتری داشته باشد؛ در حالی که مسلمانان، اغلب جوامع فعلی خود را پذیرفته اند و برای عدم پذیرش نقص خودشان، دیگران را مقصر میشناسند. درباره مرض غرب - گرچه آنها دید بازی برای پرسش از همه چیز دارند - ترسیم افق هایی که منحصرا بر نظریات انسان محور بنا شده اند به نسبت وحشتناکی رشد یافته، تا جایی که غرب را به وضعیت بیدینی کشانده است! در قرآن آمده است: هر کس برخلاف آنچه خداوند فرستاده حکم کند از کافران خواهد بود .1مسلمانان معمولاً حتی وقتی به مفاهیمی غیر از آموزههای اسلامی اقدام میورزند، اعمال خود را صحیح میپندارند؛ زیرا به شدت با عادات فرهنگی و برداشت های اسلامی که نباید مورد سوال قرار گیرند، محدود شده اند و در نتیجه، این مشکل به وجود میآید که با وجود زیبایی اسلام، اشتباهات مسلمانان، در مقابل زیبایی این حقیقت قرار میگیرد! در حقیقت، این مسیله، بیان گر خارج بودن این آداب از اسلام است؛ همان طور که خداوند بارها و بارها در قرآن، اشتباهات را بر عهده کسانی که سنجش، تفکر، پرسش و استدلال ندارند، میداند و می فرماید: ما آیات را برای شما بیان کردیم؛ اگر تعقل کنید .2

در نبود عقل، این هدیه الهی به عنوان توان استدلال - چگونه خواهیم توانست تفاوتهای نیک و بد و عقب ماندگی و پیشرفت را درک کنیم؟ در این حال، خطا بسیار است و تفاوتی بنیادین، مشابه تفاوت جهان اسلام و غرب، میان توسعه جوامع وجود دارد که در روش نگاهشان به پیشرفت و پرسشهای اساسی آن، بروز دارد. این مسیله باید فهمیده شود که مشکل جدی مسلمانان، تلاش برای تطبیق خود با غرب و تردید در بنیادهای اسلامی است! رهبرانی چون کمال آتاتورک یا رضا شاه، تلاش کردند تا روش های سکولاری را که هرگز قابل تطبیق با آموزههای اسلامی نبودند، به اجرا در آورند. فقط دین کاملی مانند اسلام است که میتواند در حد کمال، جامعه دینی و امت را شکل دهد.

هنوز هم جهان اسلام، درگیر مسایلی مانند بیسوادی، فقر، تحصیلات، فساد و تکیه بر روابط شخصی است که اولویت های اصلی عرصه عمل میباشند. این عوامل و نیز قوانین دست و پاگیر اداری جوامع را مریض و بی ثمر ساخته است و جمعیتهای تحصیل کرده آنها، مانند ربات بوده، توان تفکر و حل مسایل را ندارند. اغلب مسلمانان مانند غربیان - موفقیت را برابر با ثروت مادی و راحتی میدانند و میگویند: با منابع فراوان و پول بسیار، میتوان مانند غرب توانا شد؛ اما مسیله این نیست؛ زیرا ما شاهدیم که کشورهای ثروتمند عربی خلیج فارس، قادرند دستاوردهای فراوان غربی - مانند تکنولوژیهایی را که میتوانند پایتختهایشان را زیبا کنند، تهیه می کنند؛ امّا آنها همچنان در توسعه اجتماعی، اثربخشی و ساماندهی عمومی، با غرب، تفاوت فاحش دارند.

آرزوی جوامع مسلمان برای پیشرفت و رسیدن به سطحی کارآمد و پیشرفته، هرگز در آینده ای نزدیک، قابل دست یابی نیست. در حال حاضر، اغلب تودههای مسلمان، فاقد تجربه ساماندهی، کارایی و تبعیت از قانون، به عنوان بخشی از هویت فردی خود هستند؛ تا تفاوت میان آن چه همواره آنان را در سختی نگاه داشته است و غرب را مدیریت میکند، بفهمند. با این کمبود تجربه، میتوان گفت که اکثریت مطلق مسلمانان، اینک فقط توانی خیالی، درباره تجربه صحیح اسلام آن گونه که آن را می بینند - خواهند داشت. علاوه بر این، در یک سطح شخصی، به این خاطر که اکثر جوانان مسلمان به صورت متفکران عمل زده، بتن ریزی شده اند - بدین معنا که فقط آن چیزهایی را که میبینند، میفهمند و تنها تعداد اندکی، دارای تفکر انتزاعی هستند - داشتن توان تصور و فهم چیزهایی که تجربه نشده اند - امت ما، تعداد کمی متفکر تنها خواهد داشت؛ متفکری که قادر به دیدن نقاط مثبت هر دو، شرق و غرب، در تجربه آینده اسلام باشد.

تا زمانی که گفته میشود مسلمانان ویژگی هایی دارند که به خاطر آنها از غرب عقب مانده اند، نباید انتظار داشت که غربی ها در برخی امور، مثل جرایم خشن، مسایل زناشویی و روابط خانوادگی که آنها از آن در عذابند به شرق نیازمند شوند. مسلمانان باید دریابند که وضعیت آنان، نتیجه عدم آگاهی، فراموشی و تصمیمات متناقض با آموزههای اسلامی است و این که تنها راهی که خداوند برای بشریت خواسته یعنی اسلام - میتواند حل کننده همه مشکلاتی باشد که غرب و جوامع مسلمان دارند؛ روشی که بهتر از تجربه غربی است و ما نیز به سهم خود میتوانیم از جهان خودمان درباره پیشرفت و کارآمدی، پرسش کنیم؛ البته نه مشابه غرب! ما می دانیم که بر اساس یک معیار مشترک (فطرت) خلق شدهایم و میدانیم که هیچ خدایی، جز او نیست و او، تنها منبع درستی و حقیقت است و خداوند، منشأ همه چیز است و همه چیز به وسیله او وجود یافته، به سوی او باز خواهد گشت.

نظرات 0 + ارسال نظر
برای نمایش آواتار خود در این وبلاگ در سایت Gravatar.com ثبت نام کنید. (راهنما)
ایمیل شما بعد از ثبت نمایش داده نخواهد شد