گاهی تو زندگی حس میکنی، یکی که خیلی دوستش داری زیر پاتو خالی میکنه، ولی همیشه دوروبرت آدمایی هستن که دستت رو میگیرن و نمیذارن که سقوط کنی.
شاید اون موقع اونقدر گیج و عصبانی باشی که فکر کنی از اون آدمی که زیر پاتو خالی کرده تا آخر عمر متنفر خواهی بود و اون آدمایی که دستت رو گرفتن رو اصلاً نبینی ولی زمان که میگذره میفهمی اون آدم لزوماً بد نبوده و تازه قدر آدمایی رو میفهمی که همیشه دوروبرت هستن و ممکنه که اونا رو خوب ندیده باشی.
شاید فکر کنین من از اون آدمایی هستم که به دیدن نیمه پر لیوان معتقدم ولی من اصلاً زندگی رو یه لیوان نمیبینم که نصفش پر آبه و نصف دیگهش پر از خالی…
به نظر من زندگی مثل دریاست نمیتونی وسعتش رو تو یه نگاه بگنجونی، دریا اونقدر سرشاره که قادر نیستی عمقش رو ببینی و درست مثل زندگی پر از تلاطم و پر از مخاطره است، هیچ نیمه خالی وجود نداره، فقط جزر و مد داره یعنی گاهی آب اونقدر بالا میاد که تو رو در برمیگیره بدون این که تلاشی کرده باشی و از جات تکون خورده باشی و گاهی اونقدر پایین میره که باید یه مسیری رو طی کنی تا امواج اونو روی پاهات حس کنی.
پس یادتون باشه اگه نیمه خالی تو زندگیتون میبینید ممکنه به خاطر این باشه که اون آدمایی رو که دستتون رو گرفتن تا سقوط نکنید رو نمیبینید و فقط چشمتون پی اونی هست که فکر میکنید زیر پاتون رو خالی کرده، از طرفی اینو به یاد بیارید که زندگی دریاست، نیمه خالی نداره…