آموزش حرفه ای فروش و بازاریابی |  تکنیک های فروش

آموزش حرفه ای فروش و بازاریابی | تکنیک های فروش

آموزش حرفه ای فروش و بازاریابی | تکنیک های فروش
آموزش حرفه ای فروش و بازاریابی |  تکنیک های فروش

آموزش حرفه ای فروش و بازاریابی | تکنیک های فروش

آموزش حرفه ای فروش و بازاریابی | تکنیک های فروش

دوست واقعی کیست؟

نگاهی به عقربه ساعت که بی‌خیال ثانیه‌ها را طی می‌کرد، انداخت. مضطرب و نگران از تهدیدهای مدیر بود. به تلفن همراهش که همچنان خاموش روی میز مدیر افتاده بود، چشم دوخت. تلفنی که چند روز پیش از پسر همسایه هدیه گرفته حالا برایش دردسرساز شده بود. پدرش به زودی به مدرسه می‌رسید و او باید پاسخی می‌یافت تا زودتر از این معرکه خارج شود. سعی کرد مثل عقربه‌های ساعت، خود را به دست زمان بسپارد؛ شاید راهی بیابد. سن نوجوانی، سن حس‌ های گوناگون است که آدمی را از همه طرف احاطه می‌کند؛ حس دوست داشتن، دل دادن و در نهایت عاشق شدن.حس غریبی که دست خود آدم نیست بلکه با یک نگاه و یا یک کلام آغاز می‌شود و با بهانه‌ای کوچک پایان می‌یابد. صحبت‌های کوتاه در کوچه پس‌کوچه‌های محله، وعده و وعیدها و ده‌ها خاطره تلخ و شیرین همه می‌تواند برای یک نوجوان تازگی داشته باشد.

شاید داشتن این تجربیات اولیه فرد را در آینده برای یک زندگی بهتر یاری کند ولی مشکل اینجاست که اکثر نوجوانان گاهی این مسائل را بیش از حد جدی می‌گیرند و تمام هوش و حواس خود را متوجه آن می‌سازند.
 در این حالت آنان نه تنها از اهداف مهم زندگی دور می‌شوند، بلکه کارهای روزمره خود را نیز بی‌انگیزه‌تر انجام می‌دهند. دختر نوجوانی مانند مریم که علاقه به تحصیل و مطالعه را از دست داده، تنها دلیلی که برای رفتن به مدرسه عنوان می‌کند ملاقات‌های بعد از تعطیلی مدرسه است که با فرهاد دارد و دور از چشم خانواده می‌تواند با او صحبت کند.
خوش‌تیپ و خوش‌قیافه بودن فرهاد، عاملی بود که بیشتر دخترها را متوجه خود می‌ساخت. مریم می‌گوید: وقتی فرهاد برای اولین بار از من خواست تا سوار ماشینش شوم، خوشحال شدم. با این کار به دوستانم ثابت کردم که بی‌عرضه نیستم.
در نگاه او رضایت موج می‌زند، به ویژه وقتی از قول و قرار‌های فرهاد و تصمیم ازدواج با او می‌گوید. ولی شیما که نوجوان باتجربه‌ای است، نظرش این است که دخترها احساسات متفاوتی از پسرها دارند. او می‌گوید: ما مسائل را خیلی زود جدی می‌گیریم ولی آنها برای سرگرمی و وقت‌گذرانی با ما دوست می‌شوند.
 اولش همه آنها وعده ازدواج می‌دهند و از وفاداری صحبت می‌کنند ولی بعد از مدتی دنبال کس دیگری می‌روند و تمام قول و قرارهای خود را زیر پا می‌گذارند. صحبت‌های شیما باعث می‌شود تا نسترن هم از تجربه خودش بگوید و از بی‌وفایی کسی که دوستش دارد، به نظر او در دوستی‌ها نباید زیاد پیش رفت چرا که ضربه روحی وارده می‌‌تواند تا مدت‌ها آدم را افسرده کند.
 او می‌گوید: من خیال می‌کردم باید برای کسی که دوستم دارد سنگ تمام بگذارم. برای همین مرتب برای او خرج می‌کردم، یک بار یک پیراهن گران‌قیمت و یک بار هم ساعتی به او هدیه دادم. با این کار می‌خواستم محبتم را ثابت کنم ولی حالا او از من می‌خواهد به دوستی‌مان پایان دهم و همه چیز را فراموش کنم.
 نسترن جزو کسانی است که این تجربه را ناگوار و تلخ می‌داند. او نیاز به زمان دارد تا به دوستی واقعی پی ببرد و نسبت به افراد شناخت پیدا کند. اما مریم نسبت به فرهاد چه شناختی دارد که او را مرد زندگی‌اش می‌داند.
او در این مورد می‌گوید: ما همدیگر را درک می‌کنیم و از خصوصیات هم باخبریم مثلاً‌ من می‌دانم او چه خواسته‌هایی دارد؟ و از چه چیزهایی خوشش نمی‌آید؟ تنها عیبی که فرهاد دارد این است که گهگاه از مواد الکلی استفاده می‌کند، من با او صحبت کرده‌ام و خواسته‌ام که این کارش را کنار بگذارد.
مریم فکر می‌کند که این تغییر را می‌تواند در فرهاد ایجاد کند، چون قدرتش را دارد. سحر در این مورد به مریم می‌گوید: قضاوت در این مورد آسان نیست چرا که دختر نوجوانی که هنوز وارد زندگی مشترک نشده نمی‌تواند از تغییر یک رفتار نادرست برای همیشه با اطمینان صحبت کند.
 او به یکی از دوستانش اشاره می‌کند که با فرد معتادی تنها به خاطر عشق و علاقه فراوان ازدواج کرد و به خیال خودش می‌توانست او را ترک دهد. اما بیکاری و مشکل اعتیاد باعث تنفر و جدایی او از کسی که زمانه به او علاقه فراوان داشت، شد.
به نظر سحر لزومی ندارد که همه این دوستی‌ها به ازدواج ختم شود. او می‌گوید: خود بچه‌ها بیشتر همدیگر را به سمت این دوستی‌ها هدایت می‌‌کنند مثلاً‌ اگر دختری با پسری دوست نباشد دوستانش او را بی‌عرضه می‌دانند.
به همین خاطر اگر کسی خوشش هم نیاید، ناچار برای رفع این اتهام سعی می‌کند تا با یک نفر دوست شود. البته ین روزها تعداد افرادی که می‌توان با آنها دوست شد نیز جزو امتیازات نوجوانان محسوب می‌شود.
 با این حساب روابط نوجوانان با هم به بازی کودکانه‌ای می‌ماند که در آن افراد به لحاظ تغییرات روحی و جسمی مشغول به آن می‌شوند؛ شاید گذشت زمان به آنها یاد دهد دوستی واقعی چیست و چگونه می‌توان به آن احترام گذاشت.
نظرات 0 + ارسال نظر
برای نمایش آواتار خود در این وبلاگ در سایت Gravatar.com ثبت نام کنید. (راهنما)
ایمیل شما بعد از ثبت نمایش داده نخواهد شد