شیوانا با دو نفر از شاگردان از راهی میگذشتند. عدهای از افراد شرور و اوباش کنار جاده نشسته بودند و به رهگذران دشنام میدادند. وقتی شیوانا و شاگردان نزدیک این افراد رسیدند، آنها شروع به گفتن جملات زشت خطاب به ایشان کردند. شیوانا و شاگرد بزرگتر سکوت کردند و هیچ نگفتند. اما شاگرد کوچکتر طاقت نیاورد و به آن افراد گفت که حرمت کلام و زبان خود را نگه دارند. اشرار چون تعدادشان بیشتر بود شاگرد کوچک را دوره کردند و شروع به هل دادن و زدن او کردند. شاگرد کوچک چون حریف آنها نمیشد ساکت شد و دیگر صحبتی نکرد. شیوانا و شاگرد بزرگتر به کمک دوستشان شتافتند. اوباش وقتی سکوت او را دیدند و متوجه جدی بودن شیوانا و شاگرد بزرگتر در دفاع از او شدند رهایش کردند و پی کار خود رفتند. وقتی همه چیز آرام شد و آنها دوباره در جاده قرار گرفتند شاگرد کوچک خطاب به شیوانا گفت: «چرا شما در مقابل دشنامها و کنایههای زشت آنها سکوت کردید و چیزی نگفتید؟»
»
شیوانا با لبخند گفت: «به همان دلیلی که تو بعد از نصیحت بیفایدهات و درگیری با آنها در سنگر سکوت پناه گرفتی و هیچ نگفتی! وقتی گفتوگو و جدل گرهای از کار نمیگشاید چرا انسان باید به خودش زحمت دهد و کار را به جایی برساند که بعد از هزینه و زحمت زیاد به سنگر سکوت پناه ببرد!؟ همه میدانیم که در شرایط ناچاری و بیدست و پایی سکوت آخرین سنگر است. اما وقتی حریف زشتخو و ناخوشاحوال است بسیاری اوقات سکوت میتواند اولین سنگر و پناهگاه انتخابی باشد. مطمئن باش اگر این اشخاص نصیحتپذیر بودند حتما چیزی میگفتم. اما چون آنها به قصد آزار دیگران کنار جاده نشستهاند و در کنار همدیگر احساس قدرت میکنند و کسی هم جلودار آنها نیست، نصیحت کردن امثال من و تو برای این اشخاص صدایی است که در سروصدای دشنامهایشان گم میشود و اصلا به گوش آنها نمیرسد. پس بهترین برخورد با این افراد ساکت شدن و از کنارشان عبور کردن است. سنگری که تو به عنوان آخرین جانپناه برگزیدی ما اول انتخاب کردیم. به اندازه تو هم به دردسر نیفتادیم. پس به عنوان یک درس یاد بگیر که سکوت میتواند بسیاری اوقات اولین و بهترین سنگر باشد و نباید آن را به عنوان آخرین جان پناه انتخاب کرد.»