آموزش حرفه ای فروش و بازاریابی |  تکنیک های فروش

آموزش حرفه ای فروش و بازاریابی | تکنیک های فروش

آموزش حرفه ای فروش و بازاریابی | تکنیک های فروش
آموزش حرفه ای فروش و بازاریابی |  تکنیک های فروش

آموزش حرفه ای فروش و بازاریابی | تکنیک های فروش

آموزش حرفه ای فروش و بازاریابی | تکنیک های فروش

تدبیر به جای مجازات!

حوضچه‌ای که آب شرب دهکده شیوانا و روستاهای پایین‌دست را تامین می‌کرد در ارتفاعات کوهستان دچار خرابی شده بود و نیازمند آن بود که برای تعمیر عده زیادی به مدت یک ماه روی آن کار کنند. شیوانا تعدادی از شاگردان مدرسه را به همراه داوطلبان دهکده جمع کرد تا راهی کوهستان شوند و حوضچه را تعمیر کنند.
فاصله حوضچه تا دهکده دو ساعت بود و به همین دلیل شیوانا یکی از شاگردان مدرسه را مامور کرد تا هر روز صبح این مسیر را طی کند و برای کارگران غذا بیاورد و به مدرسه برگردد. شاگردی که این کار به او محول شده بود از سختی کار می‌نالید و حسرت همکلاسی‌هایش را می‌خورد که در کوهستان مستقر هستند و کار می‌کنند.
از سوی دیگر در گروه شیوانا جوانی بود که تازه ازدواج کرده بود. چند شبی که از استقرار در کوهستان گذشت شیوانا متوجه شد که این جوان بسیار خسته است و به زحمت کار می‌کند. از اطرافیان در مورد او سوال کرد. یکی از شاگردان گفت: "او هر غروب که کارش تمام می‌شود در خفا تمام مسیر تا دهکده را پیاده می‌رود تا کنار همسرش باشد. صبحدم نیز خورشید طلوع نکرده این مسیر را در تاریکی برمی‌گردد تا به ما بپیوندد. دلیل خستگی مفرط او چیزی جز این نمی‌تواند باشد."
عده ای از شاگردان وقتی این خبر را شنیدند از دست او ناراحت شدند و با اعتراض به شیوانا گفتند که باید به شیوه‌ای مناسب او را مجازات کند تا دیگر اینگونه نافرمانی نکند.
شیوانا هیچ نگفت و منتظر ماند تا روز بعد شاگردی که غذا می‌آورد از راه برسد. وقتی آن شاگرد با غرولند فراوان به محل حوضچه رسید، شیوانا در مقابل جمع از او پرسید: "به نظرت سخت‌ترین کار را در بین ما چه کسی انجام می‌دهد؟"
آن شاگرد با ناراحتی گفت: "معلوم است من! هر روز مجبورم این همه راه بیایم برای این‌که به شماغذا برسانم. در حالی که می‌توانم این‌جا مانند بقیه چند ساعتی کار و بعد استراحت کنم. از بس این جاده را دیده‌ام خسته شده‌ام."

شیوانا لبخندی زد و به جوان تازه‌داماد گفت: "از این به بعد تو باید کار او را انجام دهی. بنابراین از این پس هر روز صبح از مدرسه غذا برمی‌داری و به کوهستان می‌آیی و بعد همین راه را برمی‌گردی."
جوان تازه‌داماد با خوشحالی و در حالی که از شادی در پوست خود نمی‌گنجید این وظیفه را قبول کرد و بلافاصله بعد از تحویل غذا به دهکده بازگشت.
شاگردی که غذا می‌آورد هم با شادی به جمع دیگر هم‌مدرسه‌ای‌ها پیوست و مشغول کار شد. آنها که منتظر مجازات جوان بودند با اعتراض نزد شیوانا رفتند و به او گفتند: "شما قرار بود او را مجازات کنید! این طوری که به او پاداش دادید؟!"
شیوانا باتعجب گفت: "ما این‌جا آمده‌ایم تا حوضچه را تعمیر کنیم. نیامده‌ایم کسی را مجازات کنیم و برگردیم. اگر دو نفر در بین ما از کار خود ناراضی بودند و شغل محوله به آنها سخت بود، وظیفه من به عنوان اداره‌کننده شما این بود که این نارضایتی را از بین ببرم و کاری کنم که هر دو نفر راضی باشند. وقتی می‌شود با تدبیر مشکل را حل کرد دیگر چه نیازی به مجازات و سختگیری بی‌دلیل است!؟"

نظرات 0 + ارسال نظر
برای نمایش آواتار خود در این وبلاگ در سایت Gravatar.com ثبت نام کنید. (راهنما)
ایمیل شما بعد از ثبت نمایش داده نخواهد شد