آموزش حرفه ای فروش و بازاریابی |  تکنیک های فروش

آموزش حرفه ای فروش و بازاریابی | تکنیک های فروش

آموزش حرفه ای فروش و بازاریابی | تکنیک های فروش
آموزش حرفه ای فروش و بازاریابی |  تکنیک های فروش

آموزش حرفه ای فروش و بازاریابی | تکنیک های فروش

آموزش حرفه ای فروش و بازاریابی | تکنیک های فروش

پیامدهای طلاق و جدایی زوجین

 

طلاق و جدایی در زندگی زناشویی یکی از وقایع تلخ زندگی و فرآیندی است چند نسلی که نه تنها بر زوج?ها و فرزندان آنها تأثیر می‌گذارد، بلکه خانواده‌های آنها و سایر خویشاوندان را نیز تحت تأثیر قرار می‌دهد. در روایات اسلامی، طلاق، بشدت مذمت شده و به عنوان زشت‌ترین حلال‌ها از آن یاد شده است.مشکلات پس از طلاق را می‌توان به چند گروه تقسیم کرد. یکی از مشکلات پس از طلاق، جبران آسیب هیجانی ناشی از طلاق است.

حتی در بهترین شرایط، طلاق تجربه هیجانی ناراحت‌کننده‌ای است و در بدترین شرایط، می‌تواند به شوک و سردر گمی شدید منجر شود. مشکل و آسیب دیگر حاصل از طلاق زوج?ها، تنهایی و مشکل سازش دوباره با اجتماع است.در زندگی زناشویی حتی اگر زن و شوهر نتوانند خوب با هم کنار بیایند، باز هم همنشین یکدیگرند و حداقل گاهی اوقات می‌دانند که فرد دیگری در خانه منتظر آنهاست اما پس از طلاق رفته رفته می‌فهمند

 

که تنها بودن چه معنایی دارد. مسائل مالی ایجاد شده پس از طلاق مشکل بعدی حاصل از جدایی زوجین است. از مشکلات دیگر می‌توان به کنار آمدن با نگرش‌های جامعه اشاره کرد، در واقع باید گفت بخشی از آسیب طلاق از نگرش جامعه به طلاق و افرادی که طلاق گرفته‌اند نشأت می‌گیرد، طلاق در چشم عده‌ای از افراد، نشانه شکست اخلاقی یا شاهدی بر بی‌کفایتی فردی است، احساسی که به‌طور مستقیم از طلاق حاصل می‌شود،

احساس فقدان و شکست است. برخی از مردان و زنان در پی طلاق از اجتماع طرد می‌شوند. آسیب بعدی ناشی از طلاق و جدایی، سازماندهی مجدد مسئولیت‌هاست. فرد طلاق گرفته‌ای که سرپرستی فرزندان را به عهده دارد با افقی از بار مسئولیت‌ها روبه‌رو خواهد شد. چون ناگزیر است همه وظایف خانواده را که قبلاً بین دو نفر تقسیم می‌شد، به تنهایی به دوش بکشد.اما یکی از مهم‌ترین آثار و مشکلات طلاق، روابط با فرزندان است.

 

در بسیاری از طلاق‌ها، فرزندان صغیر وجود دارند. در اکثر این موارد، سرپرستی فرزندان به مادر سپرده می‌شود و به پدران حق ملاقات با فرزندان داده می‌شود. بر اساس آمار، در نزاع‌های خانوادگی، بیش از یک دوم پدران در نهایت از حق سرپرستی محروم می‌شوند. وقتی چنین اتفاقی رخ می‌دهد، بسیاری از پدران طلاق گرفته غیر سرپرست، ملاقات منظم با فرزندانشان را ترک می‌کنند. برخی از مردان طلاق گرفته به تکالیف قانونی خود

در قبال فرزندان عمل نمی‌کنند. برخی از پدران از ملاقات منظم با فرزندان خود محروم می‌شوند یا اجازه ملاقات در فواصل طولانی به آنها داده می‌شود، که این امر می‌تواند فشار روحی زیادی بر آنان وارد نماید. برخی از مردان از پدری کردن بدون حق سرپرستی خشمگین‌اند زیرا چنین وضعی به معنای از دست دادن تسلط آنان بر فرزندانشان است.پژوهش‌ها حاکی از این است که اگر طلاق والدین در زمانی صورت گیرد که فرزندان بزرگتر شده‌اند،

 

روابط صمیمانه پسران با هر دو والد کاهش خواهد یافت، از صمیمیت دختران با پدران به میزان قابل توجهی کاسته خواهد شد، اما صمیمیت آنان با مادران کمتر آسیب می‌بیند.طلاق والدین به رشته‌ای از تعامل‌های استرس زا بین کودک و محیط او می‌انجامد. موفقیت کودکان در کنار آمدن با این تعامل‌های منفی پیامدهای عمده‌ای بر سلامت روان آنان دارد. در واقع، عوامل استرس زای پس از طلاق ممکن است

تأثیر عمده تری بر سلامت روان کودک داشته باشد تا خود طلاق. البته تردیدی نیست که این استرس‌ها، همه را یک اندازه تحت تأثیر قرار نمی‌دهد. متخصصان بر این نکته تأکید دارند که کودکان، طلاق را رویدادی مهم و منفی می‌دانند که سبب بروز هیجان‌های دردناک، سردرگمی و بلا تکلیفی می‌شود. برخی از متخصصان بالینی عقیده دارند که اکثر کودکان، کم و بیش طی یک سال، بار دیگر تعادل روانشناختی خود را به دست آورده

 

و منحنی رشد و تکامل طبیعی خود را از سر می‌گیرند. برخی دیگر نیز تصور می‌کنند که اغتشاش حاصل در زندگی کودکان، مانع رشد سالم اجتماعی – هیجانی آنان می‌شود. کودکان احساس می‌کنند که توسط پدرشان رها شده و آن احساس امنیت اساسی که برای رشد خود به آن نیاز داشتند، از آنها دریغ و ناگزیر شده‌اند مسئولیت سلامت و رفاه والدین خود را، مانند فردی بزرگسال تقبل کنند. نیمی از این کودکان

به عنوان مردان و زنانی ناموفق و خود سرزنشگر به دوران بزرگسالی قدم می‌گذارند و 10 تا 15 سال پس از طلاق سطح بالایی از سوء مصرف الکل، بزهکاری و هرج و مرج جنسی در آنان مشاهده می‌شود. مواردی که بر کیفیت سازش‌پذیری کودکان با طلاق تأثیر می‌گذارد عبارتند از: جنس و سن کودک در زمان جدایی یا طلاق، مزاج کودک، دانش بین فردی و منابع او برای انطباق با طلاق، میزان کشمکش‌های قبل، بعد و هنگام طلاق،

 

کیفیت روابط والد با کودک، سلامت جسمی و روانی والدین، چگونگی حضانت کودک، ازدواج مجدد والدین، تعداد تجارب مهم زندگی پس از طلاق، حمایت‌های اجتماعی والدین و فرزندان. همچنین احتمال ازدواج کودکان طلاق در سن پایین و نیز طلاق گرفتن بیشتر است.در واقع کودکان دوره‌ای از سوگ و داغ دیدگی را طی می‌کنند که ممکن است با افسردگی و نومیدی همراه باشد. واکنش‌های شایع دیگر عبارتند از افزایش احساس ناامنی

و اضطراب درباره آینده. تصور کودکان این است که: «اگر مرا واقعاً دوست داشتی، از پیشم نمی‌رفتی و ترکم نمی‌کردی». برخی حالت بسیار تملک گرایانه نسبت به والد دیگر پیدا می‌کنند.اگر یکی از علل عمده کشمکش‌های زوجین، مشکلات فرزندان باشد، واکنش کودکان متهم کردن خودشان است. واکنش شایع دیگر اشتغال ذهنی با آشتی دادن والدین است.پس از آنکه کودکان از آشفتگی رها شدند، واکنش شایع دیگر احساس خشم است

 

که خصوصاً متوجه والدی می‌شود که او را در طلاق مقصر می‌دانند. کودکان ناگزیرند سازگاری‌های دیگر نیز پیدا کنند. اگر والد مجدداً ازدواج کند، کودکان با ضرورت سازگاری مجدد کامل با والد خوانده روبه‌رو می‌شوند. همچنین تحقیقات انجام شده پیرامون افت تحصیلی و طلاق والدین، نشان دهنده این است که این کودکان افت تحصیلی قابل ملاحظه‌ای پیدا می‌کنند.

اگر طلاق زمانی صورت گیرد که کودکان هنوز خیلی کوچک هستند تا بفهمند چه اتفاقی در شرف وقوع است، عوارض آن کمتر است(کالات، 1386: 97). اما به هر حال، آسیب شناسان اجتماعی بر این باور هستند که پس از جدایی والدین، مسائل روحی و روانی متعددی برای فرزندان ایجاد می شود. از جمله:

  

* بدبینی:


بچه های طلاق آینده خوبی را برای خود تصور نمی کنند و اطمینان خود را به ارکان زندگی از دست می دهند و در آینده نسبت به افراد پیرامون خود و در مقیاس بالاتر یعنی اجتماع به نوعی دچار بی اعتنایی و بی توجهی می شوند. بدبینی به جنس والد دیگر نیز از تبعات منفی طلاق بر فرزندان می باشد.

 

* کاهش اعتماد به نفس:


فرزندان پسر طلاق در بسیاری از موارد تمایلات هم جنس گرایانه از خود بروز می دهند و اتکای به نفس آنان نیز به شدت کم می شود. اصولاً میزان خودکشی در میان آنان به نحوی شاخص افزایش می یابد.

 

* اختلالات روانی:


فرزندان طلاق تا 5 سال بعد از طلاق والدین، ‌به هیچ وجه نمی توانند ثبات هیجانی و عاطفی خود را به دست بیاورند. این گونه کودکان در بسیاری از موارد دچار اختلالات شخصیتی خواهند شد (ستوده، 1386: 212و 213). هم چنین طلاق و جدایی پدر و مادر موجب التهاب و نگرانی و تشویش فرزندان آن ها می شود. در موقع جدایی پدر و مادر، اغلب سرنوشت کودکان بازیچه دست والدین و وسیله انتقام جویی آنان قرار می گیرد.

محروم کردن کودک از دیدار پدر یا مادر در روحیه او تأثیر سوء می گذارد که عکس العمل آن بعدها به صورت عصبانیت و بدخلقی و با افسردگی و لجبازی و تمرد از اوامر پدر و مادر و دیگران تجلی خواهد کرد. در خانواده ای که تفرقه و جدایی حکومت کند، اگر چه کودک در عمل و در ظاهر از کانون خانوادگی طرد نشده است، ولی در باطن اغلب از محبت پدر و مادر و یا هر دو محروم شده و در نتیجه از نظر روحی پژمرده و عبوس و بی حوصله می شود(شامبیاتی، 1385: 202و 216).

 

* گوشه گیری و انزوا:


گاهی که فرزندان در حل مشکلات خانواده احساس ناتوانی کنند، به نوعی عقب نشینی دست می زنند و آن پناه بردن به انزوا و گوشه گیری است (همان، 223).

 

* بروز رفتارهای پرخاشگرانه:


نوجوانان در مقایسه با خردسالان سازش پذیری بیش تری نسبت به مسئله طلاق نشان می دهند و شاید به این دلیل باشد که در این دوره، نوجوانان استقلال بیش تر پیدا کرده و ارتباط نزدیکی با والدین ندارند. اما بسیاری از آن ها در ابتدای جدایی احساس فریب خوردگی کرده و برخی نیز و اکنش تندی از خود نشان داده و سعی می کنند از محیط خانه دور باشند (همان، 230).

 

* اختلال در فرآیند جامعه پذیری:


گسیختگی خانوادگی، فرآید جامعه پذیری فرزندان را با مشکل مواجه خواهد ساخت، زیرا خانواده های تک والدی قادر نیستند الگوهای نقشی مناسبی برای فرزندان باشند و بی ثباتی در نظام خانواده موجب روابط ضعیف فرزندان با پدر یا مادر می شود (احمدی، 1384: 131 و 132).

 

* فشار روانی زیاد:


طلاق تنش زیادی ایجاد می کند. معمولاً تنش، مشکل بزرگسالان دانسته می شود؛ اما فرزندان طلاق فشارهای شدیدی را احساس و تحمل می کنند و این در حالی است که فاقد مهارت هایی هستند که بزرگسالان برای پذیرفتن این فشارها و استفاده از فرصتهای موجود برای کاستن از این فشارها به آن ها تکیه می کنند. پیش بینی و اکنش فرزندان نسبت به طلاق غیر ممکن است و حتی پس از مشاهده واکنش نیز همیشه نمی توان معنای واکنش او را درک کرد.

 

* احساس حقارت نسبت به سایر دوستان:


فرزندان طلاق احساس می کنند که متفاوت هستند و اغلب بر این باورند که هیچ کس واقعاً آن ها را درک نمی کند و از فرزندانی که پدر و مادرشان از هم جدا نشده اند، کمتر هستند (نیومن و رمانوسکی، 1385: 13و 16).

 

* افزایش آمار طلاق:


نتایج یک پژوهش (2006) در دانشگاه آکسفورد نشان داده است که طلاق در محیط کار می تواند واگیردار باشد. به این ترتیب که اگر در یک محیط کار تعداد زیادی از کارکنان طلاق گرفته باشند و این موضوع به صورت عادی درآید، ممکن است تأثیرات منفی اجتماعی و روان شناختی آن نادیده گرفته شود و فضایی ایجاد شود که سایر افراد احساس کنند افراد مجرد و آن هایی که طلاق گرفته اند راحت تر هستند و درگیر مسائل خانوادگی نیستند. یا این که می توانند بیش تر اضافه کاری کرده و در مأموریت های شغلی شرکت کنند(فولادبند، 1385، 8).

  

* افزایش بزهکاری و بیماری های اجتماعی:


به محض متلاشی شدن خانواده، بزهکاری شروع می شود؛ چراکه وجود خانواده عاملی علیه بزهکاری است. بدترین خانواده ها بهتر از نبودن آن است. رابطه عمده ای بین طول مدت بزهکاری و عدم کفایت، ‌لیاقت و یا موفقیت والدین از مراقبت از کودک وجود ندارد؛ ولی طول مدت اقامت کودکان در خانواده و وجود والدین و زندگی با آن ها، ‌در روابط خانوادگی و جلوگیری از انحراف آن ها کاملاً مؤثر می باشد. مرگ، جدایی والدین، طلاق دادن یا طلاق گرفتن زن و ترک خانواده در روحیه کودکان و احتمالاً در ارتکاب بزه از ناحیه آنان مؤثر خواهد بود و در اثر محرومیت از دیدار پدر یا مادر، کودکان احساس فقدان رنج آوری می کنند که عکس العمل ناراحتی مذکور بعدها به صورت عصبانیت، ‌بداخلاقی، تمرد از اوامر پدر یا مادر و دیگران و بالاخره عدم انطباق اجتماعی خواهد بود(شامبیاتی، 1385: 224).


طبق تحقیقات پژوهش گران کانادایی، طلاق و فروپاشی خانواده ضمن بر هم زدن تعادل روانی و عاطفی افراد خانواده، موجب بروز 70 درصد آسیب های اجتماعی می شود. طلاق تأثیر منفی و مستقیم بر کودکان دارد و این تأثیرات به جنس، سن، ‌شخصیت میزان ناسازگاری و درگیری والدین و حمایت خانواده و دوستان کودک بر می گردد. جدایی پدر و مادر اثری آنی و زودگذر نیست؛ بلکه در تمامی مراحل زندگی فرزندان آثار منفی و زیان باری را بر جای خواهد گذاشت(هفته نامه سلامت، ش173).

 

بالبی(BOWLBY) به این نتیجه رسید که جدایی کودک از والدین، به خصوص از مادر باعث می شود که در دوران بلوغ، او نتواند رابطه عاطفی سالم و صحیحی با دیگران داشته باشد. هویر(HEUYER) نیز پس از بررسی آماری 10 کشور اروپایی مدعی شد که 88 درصد کودکانی که مرتکب گناه می شوند، ‌منسوب به خانواده های از هم پاشیده می باشند(مجدفر، 1384، 144). هم چنین برخی تحقیقات نشان می دهد میزان بروز بیماری های روانی، ‌خودکشی و اعتیاد در بین کودکان خانواده های تک والدی بیشتر است.

ضمن آن که احتمال طلاق، ازدواج مجدد و زایمان خارج از چارچوب ازدواج نیز در بین دختران خانواده های تک والدی به ویژه خانواده های مادر سرپرست، بیشتر می باشد(سالاری فر، 1385: 60). از طرفی، ‌در اغلب خانواده های طلاق فرزندان به ویژه دختران از منزل و مدرسه فرار می کنند و جذب باندهای انحراف شده و به ارتکاب جرائم مختلف از جمله اعتیاد تن می دهند(ضیغمی، 1387: 19). نتایج یک مطالعه حاکی از آن است که رابطه معناداری میان فقدان پدر با انجام انحرافاتی نظیر:

 

سرقت، ‌خودکشی، ترک خانه، ‌کشیدن سیگار و استفاده از مواد مخدر توسط کودکان وجود دارد(مهدوی و میر ساردو، 1381: 211). اسمارت، ‌چیباکوس و دی دیر(SMART,CHIBACOS & DIDER-1990) پی بردند که نوجوانان خانواده های تک والدی به طور چشمگیری نسبت به نوجوانان خانواده های دو والدی الکل و تنباکو مصرف می کنند. ایزوهانی و همکاران (ISOHANNI ET AL -1994) نیز متوجه شدند که نوشیدن الکل در میان نوجوانان 14 ساله ای که در خانواده تک والدی زندگی می کنند از نوجوانان دیگر بیشتر است (واحدیان، 1386: 60).

افزون بر این، راجرز و پرایر (RODGERS & PRYOR-1998) نشان دادند که خطر بزهکاری در فرزندان متعلق به خانواده های از هم گسسته در مقایسه با خانواده های سالم بیش از دو برابر است (نیکو گفتار، 1384: 176).گذشته از این موارد، ‌جدائی والدین از یکدیگر می تواند برای کودکان عوارض و صدماتی مانند: استفراغ، بی اشتهایی، ‌شب ادراری‌، مکیدن انگشت، جویدن ناخن، سردرگمی و حیرت، شوک، ‌کم خوابی و بی خوابی و پریدن از خواب به همراه داشته باشد(قائمی، 1381: 308-307).طلاق مشکلاتی را نیز برای خود زن و شوهرها به وجود می آورد. مشکلاتی مثل:

 

* انحرافات اخلاقی و رفتاری در زنان:


پژوهش ها نشان می دهند که تعداد قابل توجهی از زنان بعد از طلاق نسبت به آینده ناامید بوده و احساس اضطراب و دلتنگی و اندوه می کنند. این واقعه، اثرات سوء ناگواری را به خصوص بر روی زن بر جای می گذارد به حدی که زن مطلقه برای رفع مشکلات روحی ناشی از طلاق ممکن است به اعتیاد گرایش پیدا کند(ضیغمی، 1387: 19).

 

* بی تعهدی و عدم مسئولیت پذیری در مردان:


یکی از اثرات طلاق در مردان نیز این است که آنان را افرادی غیر متعهد بار می آورد (معاونت اجتماعی و پیشگیری از وقوع جرم، 1383: 266). هم چنین زن و مردی که از هم طلاق می گیرند با کشمکش های متعدد فردی و بین فردی رو به رو می شوند. در این فرآیند، هویت مغشوش، فقدان امید، ‌تغییر در سبک زندگی و مشکلات جدی در شبکه اجتماعی و شغلی بخشی از پی آمدهای طلاق محسوب می شود(ماه نامه سپیده دانایی، ش 23: 15و 16). 

 

منبع برای مکتب زندگی : سایت دلگرم

نظرات 0 + ارسال نظر
برای نمایش آواتار خود در این وبلاگ در سایت Gravatar.com ثبت نام کنید. (راهنما)
ایمیل شما بعد از ثبت نمایش داده نخواهد شد