آموزش حرفه ای فروش و بازاریابی |  تکنیک های فروش

آموزش حرفه ای فروش و بازاریابی | تکنیک های فروش

آموزش حرفه ای فروش و بازاریابی | تکنیک های فروش
آموزش حرفه ای فروش و بازاریابی |  تکنیک های فروش

آموزش حرفه ای فروش و بازاریابی | تکنیک های فروش

آموزش حرفه ای فروش و بازاریابی | تکنیک های فروش

چطور زندگی شادتری داشته باشیم؟

گاهی نرسیدن به هدف دلیل تنبلی نیست

 

برنامه‌ریزی برای زندگی شبیه تیراندازی است. باید مثل رابین‌هود خوب هدف بگیرید و با دقت و نیروی مناسب تیر را رها کنید. بیایید با کمک مهندس شعبانعلی، مدرس و نویسنده  هدف‌هایی هوشمندانه‌تر انتخاب کنیم. این هدف حتما نباید خرید یک خانه جدید یا یک ماشین لوکس باشد. شاید هدف شما کاهش وزن یا داشتن یک زندگی شادتر است.
  
گاهی نرسیدن به هدف دلیل تنبلی نیست
خیلی از هدف‌های ما ممکن است از لیست سال های گذشته وجود داشته باشند. پس قبل از اینکه سراغ هدف‌های جدید برویم با هم مرور کنیم که چرا به برخی از هدف‌های گذشته نرسیدیم. همیشه از برنامه‌های اولیه برای شروع جدید یادگیری زبان است. مثلا اگر با خود‌تان قرار گذاشته‌اید که از امروز ۲۰ لغت جدید یاد بگیرید و نشده، خود‌تان را سرزنش نکنید! بپذیرید خیلی از مواقع نرسیدن به هدف‌ها ناشی از تنبلی یا بی‌تعهدی ما نسبت به خودمان نیست بلکه از اول نوع انتخاب هدف اشتباه بوده. این هدف‌ها گاهی مثل یک کابوس بد در گوشه‌ای از ذهن می‌ماند و اذیت‌تان می‌کند. همه برنامه‌هایی که به آن نرسیده‌اید را حذف نکنید و بپذیرید بخشی از هدف‌های گذشته شما ناخواسته در جدول هدف‌های حال هم باقی می‌ماند. مگر با ۲ استثنا:

- یکی اینکه کلا سبک زندگی یا نگاه‌‌تان نسبت به گذشته تغییر کرده و از تاریخ مصرف بعضی هدف‌های‌تان گذشته. مثلا زمانی صرفا دوست داشتید زبان فرانسه یاد بگیرید اما الان آنقدر اولویت‌های مهم دیگری دارید که فرصتی برای یادگیری زبان جدید ندارید.

- دوم اینکه هدف‌های شما آموخته شده نباشد. یعنی چی؟ یعنی هدف‌هایی که برای فرد دیگری است و به‌نظر می‌رسد هر آدم شیک و باکلاسی باید آن هدف را داشته باشد! مثلا ورزش خیلی هم خوب است، اگر خود‌تان دوست داشته باشید و نه اینکه چون از دوستی شنیده‌اید هدف شما هم شده باشد.

جلوی اشتباه را هر کجا بگیریم منفعت است
ممکن است از لیست هدف‌های گذشته سه تا چهار مورد به لیست امسال مهاجرت کنند. گاهی از‌‌ همان ابتدا هدف‌هایی را انتخاب می‌کنیم که قابل نقض هستند و احتمال شکست در آنها وجود دارد. به محض اینکه برای اولین‌بار از هدف‌مان (حتی اگر کوچک هم باشد) عقب می‌مانیم مسیر را برای دور زدن هدف باز می‌کنیم! یعنی اگر قرار است شبی پنج لغت انگلیسی بخوانید و کاری پیش می‌آید به خود‌تان می‌گویید حالا امشب هم نشد نشد! حالا این بار به خود‌تان تعهد بدهید و بگوید که من هر هفته باید 35 لغت جدید یاد گرفته باشم.

این‌جوری خیلی سخت‌تر می‌توانید هدف را نقض کنید. از اوایل هفته حواس‌تان هست که باید 35 لغت بخوانید. به جای اینکه بگویید هر روز ۳۰ دقیقه پیاده‌روی می‌کنم، هفتگی‌اش کنید. گاهی تصمیم می‌گیرید امروز پنج لغت زبان بخوانید و دقیقا در همان لحظه کاری برای یکی از دوستان‌تان پیش می‌آید و نمی‌توانید به برنامه‌‌تان برسید. به خاطر همین می‌گویم این برنامه‌ریزی‌ها را هفتگی در نظر بگیرید. هیچ‌کسی نمی‌تواند برای یادگیری 35 لغت زبان در هفته بهانه بیاورد.

سطح زندگی با سبک زندگی متفاوت است
اگر در هدف‌نویسی جزئیات می‌نویسید حواس‌تان باشد که شرایط را خطرناک نکنید! یعنی این جزئیات‌نویسی کل ماجرا را خراب نکند، البته منکر نمی‌شوم که گاهی همین جزئیات‌نویسی بسیار کمک می‌کند اما گاهی مبنایی می‌شود برای نابودی برنامه‌ریزی‌های بعدی برای رسیدن به هدف‌‌تان . مثلا در سال جدید با این هدف که تماشای فیلم به نگرش و فرهنگم کمک می‌کند، می‌خواهید فیلم ببینید.

بعد یکی از دوستان‌تان به شما می‌گوید ببین اگر فیلم می‌خواهی ببینی حرفه‌ای ببین، اتفاقی که برای منِ محمدرضا شعبانعلی هم افتاد. دوستم گفت کارگردان به کارگردان فیلم ببین. همین جزئیات کارگردان به کارگردان برنامه‌ام را به هم ریخت. اما مثلا اگر نوشته بودم در هفته یا در ماه پنج فیلم می‌بینم، رسیدن به آن قابل کنترل‌تر بود. به همین خاطر خیلی وقت‌ها هدف‌گذاری‌های‌مان براساس سبک زندگی نیست، بلکه بر اساس سطح زندگی است.

هدف‌های سبک زندگی را تعریف کنید
یکی از مدیران ثروتمند و موفق ایرانی حرف جالبی می‌زند: «آخر ثروتمند شدنت و ته لذتش این است که دوستانت را دور هم جمع کنی، یک فیلم بگیری، دور هم فیلم ببینید و پسته و کشمش بخورید!» پس همین حالا هم می‌توانید از زندگی لذت ببرید و دوستان‌تان را دور هم جمع کنید. دید ما این است که باید یک هدف بزرگ مثل ثروتمند شدن داشته باشیم و به خودمان قول می‌دهیم که هر وقت پولدار شدم دوستانم را دور هم جمع می‌کنم، اما بیایید در سال جدید چند هدف سبک‌زندگی تعریف کنید، مثلا اینکه هر هفته  یا هر دو هفته یک جلسه سه الی چهار ساعته بگذارید و یک فعالیت گروهی همراه با دوستان‌تان داشته باشید.

ممکن است سال اول فقط کتاب دور هم بخوانید و فیلم ببینید ولی ۱۰ سال بعد یک سینما اجاره کنید! اما اصل سبک زندگی همین است و در‌‌نهایت همین که سه‌،چهار ساعت در هفته را از الان که جوان‌تر هستید برای دوستان‌تان و تفریح دورهمی وقت می‌گذارید، نشان می‌دهد که بعدها هم که پولدار شدید این کار را خواهید کرد. یک هدف سبک زندگی دیگر اینکه: با وجودی که من یک ایرانی‌ام اما چه خوب می‌شود اگر چند ساعت در هفته سبک نگاه جهانی داشته باشم، بنابراین باید گاهی سایت‌های مهم و خبرگزاری‌های خوب دنیا را رصد کنم درنتیجه باید کمی زبانم را بهتر کنم! می‌بینید که همه این هدف‌ها زنجیر‌وار به هم متصل‌‌اند. درستش هم همین است. تا کی می‌خواهید کنتور بیندازید که ۱۳۰۰ لغت حفظ شده‌ام، 1492تا شد؟! ولی با این هدف‌های سبک زندگی رشد بیشتری هم خواهید داشت. نسبت به دوستان‌تان هم شادتر هستید و دیگر از هدف‌گذاری‌های افراطی بی‌نتیجه هم خبری نیست.


هدف شما نباید وابسته به فرد دیگری باشد

 

هدف شما نباید وابسته به فرد دیگری باشد
ریسک بالا در هدف‌گذاری این است که ناخواسته هدف‌مان به نوع عملکرد فرد دیگری مرتبط باشد، مثلا می‌خواهید درآمد‌تان در محل کار بالا برود و حقوق ۵۰۰ هزار تومان‌‌تان را به ۸۰۰ هزار برسانید. دو نکته اینجا وجود دارد: آیا کنترل این عدد در دست شماست؟ خب اگر نیست، نرسیدن به این برنامه حال‌تان را بد هم می‌کند. گاهی هم به این برنامه می‌رسید اما باز هم اصطلاحا دردی از شما را دوا نمی‌کند! حقوق‌تان شد۸۰۰ هزار تومان اما باز هم یک سری قسط و بدهی دارید.

بعد به این می‌رسید که مخارج من ۸۰۰ هزار نیست و ۸ میلیون است که آن هم در حال حاضر اصلا عملی نیست. اگر برای زندگی سازمانی هدفی می‌گذارید، حواس‌تان باشد که حتما جنس آن هدف‌گذاری مهارتی باشد، مثلا یک مهارت‌هایی را یاد بگیرم که خودبه‌خود برایم تبعات رشد سازمانی هم به دنبال خواهد داشت، ولی اگر هم رشد سازمانی نداشتم (که همه‌اش هم دست من نیست) چیزی را نباخته باشم.

گاهی به جای هدف، خط‌مشی بگذارید
خیلی مواقع هدف‌هایی که رسیدن به آن وابسته به فرد دیگری است، اعتمادبه‌نفس را کم می‌کند. اینکه به آن هدف نرسید و بعد مدام خود‌تان را مقصر بدانید و سرزنش کنید اصلا خوب نیست. مثلا برای رسیدن به هدف‌ یادگیری لغت‌های زبان، درنهایت اگر نشود مقصر خود شما هستید اما خیلی از مواقع هدف افزایش حقوق هدفی است ذاتا در اختیار تصمیم دیگران.

یک سهمی از آن دست خود‌تان است اما بخشی‌ هم بستگی به رئیس‌‌تان دارد یا بستگی به رونق و رکود بازار دارد و. . . منظور من این نیست که از این دست هدف‌ها نگذارید اما همیشه نقش دیگران را هم در نظر بگیرید تا بعد اذیت نشوید. برای این هدف‌ها می‌توان درصد گذاشت که چه میزانی از آن به تلاش شما بستگی دارد و چه میزان در گرو مساعدت دیگران است. همچنین اگر می‌خواهید فعالیت گروهی را در سازمان‌تان بیشتر کنید. این را نه به‌عنوان هدف بلکه به‌عنوان «خط مشی» در نظر بگیرید و برایش تلاش کنید.

تفاوت خط‌مشی و هدف: هدف یا تیک می‌خورد یا نه، اما خط‌مشی کمی نرم‌تر از هدف است. خط‌مشی این است که من سعی می‌کنم آدم خوش‌اخلاق‌تری باشم و برای آن تلاش می‌کنم. اما اگر خوش‌اخلاقی هدف‌‌تان بشود ممکن است این اتفاق بیفتد: در خیابان یا محل کار کسی شما را ناراحت می‌کند، بعد مدام یک چیزی در ذهن شما آلارم می‌دهد که دیدی نشد؟! بعد هم که هدف تیک نمی‌خورد مدام می‌گویید دیدی بهش نرسیدم؟!

در کنار لیست هدف، یک لیست پاداش هم داشته باشید
متاسفانه بعد از رسیدن به هدف هم جایزه‌ای برای لذت بردن به خودمان نمی‌دهیم. اصلا باید در کنار لیست هدف، یک لیست پاداش هم داشته باشید. معمولا هم گفته می‌شود حداقل ۵۰ مورد را باید در این لیست بنویسید. این ۵۰ مورد جایزه‌هایی است که شما را خوشحال می‌کند. از یک مرخصی گرفتن ساده از محل کار و مسافرتی کوتاه در حومه شهر گرفته تا ۱۰۰هزار تومان هزینه برای خریدی که اصلا لازمش ندارید اما حال‌تان را خوب می‌کند.

همیشه فکر می‌کردیم همین که به دانشگاه برویم یک آدم متفاوت می‌شویم اما یادمان رفته بود همان‌هایی که یک سالی بود که در آن دانشگاه تحصیل می‌کردند قبلا دبیرستانی بودند! کمی هنر لذت بردن‌تان را بالا ببرید. گاهی لیست‌های هدف‌گذاری بلند و بالایی داریم ولی از آن طرف لیستی نداریم که بعد از تیک خوردن هدف، حال‌مان را خوب کند، بنابراین فقط دنبال تیک زدن هدف‌ها نباشید. از رسیدن به هدف لذت ببرید و گرنه انگیزه‌ای برای رسیدن به هدف‌های بعدی نخواهید داشت.

الگوی رفتاری آدم‌های موفق   
سبک هر کسی برای انتخاب هدف‌ متفاوت است، اما بعد از سال‌ها مطالعه زندگی آدم‌های موفق به این نتیجه رسیده‌ام که همه آنها یک هدف بزرگ دارند و هدف‌های کوچک آنها بخشی از‌‌ همان هدف‌ بزرگ‌ است. مثلا آدم‌های بسیار موفق با خودشان می‌گویند اگر می‌خواهم امسال به سفر بروم همین مسافرت هم بخش کوچکی از هدف بزرگ امسال من است. هدف‌های کوتاه‌مدت، میان‌مدت و بلندمدت مثل یک آبشاری است که از بالا به پایین می‌ریزد و پله‌پله پایین می‌آید.

چهار هدف کوچک‌تر فصلی هم داریم، اما ذاتش‌‌ همان هدف یک ساله است. بهتر است که از آن هدف بزرگ شروع کنیم. مثلا اینکه در پایان امسال حالم بهتر باشد و شاد‌تر از سال گذشته زندگی کنم. کسی نمی‌تواند بگوید این هدف غلط است یا اینکه چرا شاخص اندازه‌گیری خوشحالی نداری! خب در مرحله بعد، هدف را تقسیم کنید بر اینکه چه چیزهایی باعث خوشحالی شما می‌شود. رسیدن به هدف‌های کاری، افزایش یادگیری، ارتقا مهارت‌ها و. . . همه این هدف‌های کوچک در‌‌نهایت منجر به خوشحالی شما در پایان سال می‌شود. بعد هم برنامه‌ریزی‌های فصلی، ماهیانه و بعد هم هفتگی.

نظرات 0 + ارسال نظر
برای نمایش آواتار خود در این وبلاگ در سایت Gravatar.com ثبت نام کنید. (راهنما)
ایمیل شما بعد از ثبت نمایش داده نخواهد شد