1. همیشه حرفی را بزن که بتوانی بنویسی، چیزی را بنویس که بتوانی امضایش کنی و چیزی را امضا کن که بتوانی پایش بایستی.
2. آنانکه تجربههای گذشته را به خاطر نمیآورند محکوم به تکرار اشتباهند.
3. وقتی به چیزی میرسی بنگر که در ازای آن از چه گذشتهای.
4. آدمهای بزرگ شرایط را خلق میکنند و آدم های کوچک از آن تبعیت میکنند.
5. آدمهای موفق به اندیشههایشان عمل میکنند اما سایرین تنها به سختی انجام آن میاندیشند.
6. گاهی خوردن لگدی از پشت، برداشتن گامی به جلو است.
7. هرگز به کسی که برای احساس تو ارزش قایل نیست دل نبند.
8. همیشه توان این را داشته باش تا از کسی یا چیزی که آزارت میدهد به راحتی دل بکنی
9. به کسانی که خوبی دیگران را بیارزش یا از روی توقع میدانند، خوبی نکن و اگر خوبی کردی انتظار قدردانی نداشته باش.
ادامه مطلب ...
پیش از خواب بیاد آورید خدایی را که خالق میلیاردها کهکشان است و همه جهان فرمانبردار اوست. او خدایی است که در چنین دنیای پهناوری بسادگی قادر است تک تک بندگانش را در این سیاره کوچک ببیند، بفهمد و بشنود و گره از مشکلاتشان بگشاید. او براستی مهربان و بزرگتر است از هر آنچه که ما می اندیشیم. پس به او توکل کنید و بخواهید یاریتان دهد و سختی هایتان را تبدیل به خوشی کند. از همه دل ببرید و فقط به او دل بسپارید و بدانید که او برای شما کفایت میکند و هرگز بی پناه رهایتان نخواهد کرد
ادامه مطلب ...
۱ . آروزی پدر ...
مرد رفته گر آرزو داشت برای یکبار هم که شده موقع شام با تمامی خانواده اش دور سفره کوچکشان باشد و با هم غذا بخورند . او بیشتر وقت ها دیر به خانه میرسید و فرزندانش شامشان را خورده و همگی خوابیده بودند . هر شب از راه نرسیده به حمام کوچکی که در گوشه حیاط خانه بود میرفت و خستگی و عرق کار طاقت فرسای روزانه را از تن می شست . تنها هم سفره او همسرش بود که در جواب چون و چرای مرد رفته گر ، خستگی و مدرسه فردای بچه ها و اینجور چیزها را بهانه می کرد و همین بود که آرزوی او هنوز دست نیافتنی می نمود .
انسان های بی هدف مجبورند تا آخر عمر برای انسانهای باهدف کار کنند
........
شاید نشود به گذشته بازگشت و یک آغاز زیبا ساخت ولی می شود هم اکنون آغاز کرد و یک پایان زیبا ساخت .
...............
در کودکی می خواستم قدرت داشته باشم تا جهان را بسازم .
وقتی نوجوان شدم تصمیم به ساختن کشورم گرفتم .
در جوانی اراده ساختن شهرم را کردم .
در میانسالی به فکر خانواده خود افتادم .
و وقتی پیر شدم دیدم که فرصتی ندارم و باید به خود مشغول شوم .
که اگـــــــــــر ...
خـــــود را می ساختم ......
خـانواده ؛ شهــر ؛ کشــور و جهــانم ؛ ساخته می شد
.......................
1- فکر و ذهن خود را بر راه حل ها متمرکز کنید، نه بر مسایل و مشکلات
اگر در زندگی مشکلی پیش بیاید، برای اکثر افراد، طبیعی است که فکر و ذهنشان را بر آن مساله و مشکل و اینکه چقدر ناخوشایند است، متمرکز کنند. معمولا در این مواقع، می پرسید چگونه این مساله و مشکل برای شما اتفاق افتاده و چرا؟ و اصلا چرا این قدر بدشانس هستید؟ و... شما در مساله خود غرق می شوید و این وضعیت و موقعیت را مانند یک فیلم ویدیویی بارها از ذهن خود می گذرانید.
معلم یک کودکستان به بچه های کلاس گفت که میخواهد با آنها بازی کند. او به آنها گفت که فردا هر کدام یک کیسه پلاستیکی بردارند و درون آن به تعداد آدمهایی که از آنها بدشان میآید، سیب زمینی بریزند و با خود به کودکستان بیاورند
ادامه مطلب ...
آموخته ا م که: باد با چراغ خا موش کاری ندارد .
آموخته ام که: به چیزی که دل ندارد ، نباید دل بست.
آموخته ا م که: خوشبختی ،جستن آن است نه پیدا کردن آن.
آموخته ا م که: عشق مرکب حرکت است ،نه مقصد حرکت.
ادامه مطلب ...از زشت رویی پرسیدند:
آنروزکه جمال پخش میکردند کجا بودی؟
گفت : در صف کمالهمیشه رفیق پا برهنه ها باش ، چون هیچ ریگی به کفششان نیست
با تمام فقر ، هرگز محبت را گدایی مکن
و با تمام ثروت هرگز عشق را خریداری نکن
هر کس ساز خودش را می زند، اما مهم شما هستید که به هر سازی نر قصید
مردی که کوه را از میان برداشت کسی بود که شروع به برداشتن سنگ ریزه ها کرد
شجاعت یعنی : بترس ، بلرز ، ولی یک قدم بردار
وقتی تنها شدی بدون که خدا همه رو بیرون کرده ، تا خودت باشی و خودش
یادت باشه که :
در زندگی یه روزی به عقب نگاه میکنی، به آنچه گریه دار بود می خندی
آدمی را آدمیت لازم است ، عود را گر بو نباشد ، هیزم است
کشتن گنجشکها ، کرکس ها را ادب نمی کند
از دشمن خود یک بار بترس و از دوست خود هزار بار
فرق بین نبوغ و حماقت این است که نبوغ حدی دارد