ماجرای نارضایتی و دعوای مادر شوهر و عروس با یکدیگر داستانی کهن و تمام نشدنی به نظر میرسد؛ چراکه عروس، شوهرش را دربست برای خود میخواهد و نگران است که او آزادی خود و همسرش را از بین ببرد و مادر شوهر هم اگر دختر از راه رسیده را رباینده جگرگوشهاش نداند، دست کم همراه بیتجربه و انحصار طلب پسرش میبیند. گفتهاید که مادرشوهرتان به شما کنایه میزند یا از جاریتان جلوی شما تعریف میکند. ممکن است برداشت شما از راهنماییهای مادرشوهرتان این گونه باشد و تنها قصد او راهنمایی شما برای داشتن زندگی سالمتر و بهتر باشد. با این حال، با توجه به شرایطی که مطرح کردهاید، توجه به مواردی که در ادامه مطرح میشود میتواند به شما کمک کند. ادامه مطلب ...
«ای بابا! چرا هیچی نمیگی؟ ازت پرسیدم نظرت چیه؟ مثل اینکه ۲ساعته دارم با تو صحبت میکنم. اصلا به حرفهام گوش میدادی یا نه؟ حواست کجاست؟ اصلا به من توجه نمیکنی.
انگار با دیوار حرف میزنم. غیر از آهان و سر تکان دادن، کار دیگهای نمیتونی بکنی؟ آخه، پس من حرفهام رو به کی بگم؟ اون وقت هی بگو چرا این قدر با شهلا و ماندانا حرف میزنی. مثلا تو همسر منی. من دوست دارم حرفها و درد دلهامو قبل از هر کسی به تو بگم. خوابت برد؟ ما را ببین! ۲ ساعته داریم با کی صحبت میکنیم.»