مردی با خود زمزمه کرد:خدایا با من حرف بزن!
یه سار شروع به خواندن کرد...
اما مرد نشنید!
مرد فریاد برآورد
خدایا با من حرف بزن......
آذرخش در آسمان غرید
اما مرد، اعتنایی نکرد!
مرد به اطراف خود نگاه کرد
و گفت:پس تو کجایی؟؟؟
بگذار تو را ببینم.......
ستاره ای درخشید
اما مرد ندید!
مرد فریاد کشید:"خدایا یک معجزه به من نشان بده"......
کودکی متولد شد،اما مرد،باز توجهی نکرد!
ما خدا را گم می کنیم.........
در حالی که او در کنار نفسهای ما جریان دارد.........
خدا اغلب در شادیهای ما سهیم نیست......
تا به حال چندبار خوشی هایت را آرام و بی بهانه به او گفته ای؟؟
تا به حال به او گفته ای که چه قدر خوشبختی؟؟؟؟؟
که چه قدر همه چیز خوب است؟؟؟؟
که چه خوب که او هست؟؟؟
خدا همراه همیشگیه سختیها و خستگی های ماست
اما.............
گاهی بی پاسخ گذاشتن برخی از خواسته های ما نشانگر لطف بی اندازه ی او به ماست
تا خدا هست
جایی برای ناامیدی نیست
گفتگو با خدا
همه ما پنهانی و در نهان، دل گفته هایی با خدا داریم، کسی از آن خبر ندارد و خود می گوییم و خدا شنونده است. آنچه می خوانید بخشی هایی از گفتگوهای “من وشما”، با خداست:
همان خدا، همان خدای فراموش شده ای که به گاه بی کسی و درماندگی سراغش را می گیریم …
همان که هیچگاه ما را از یاد نمیبرد!
گفتم: خستهام
گفت: “لاتقنطوا من رحمة الله” از رحمت خدا ناامید نشید (زمر/۵۳)
گفتم: انگار، مرا فراموش کرده ای!
گفت: “فاذکرونی اذکرکم” منو یاد کنید تا یاد شما باشم (بقره/۱۵۲)
گفتم: تا کی باید صبر کرد؟
ادامه مطلب ...هر چیزی جایگاهی دارد و درک جایگاه خود یک هنر است.
منفی شدن جزئی از ماست اما باید اتوماتیک باشد پس "منفی نشو".
همیشه از خود بپرسید که "آرام بودن یعنی چه و آرام راه رفتن چه اثر دارد؟".
تایید دیگران لازم نیست شما باید خودتان را پذیرش کنید و تایید کنید.
اگر از فاکتورهای متغیر رنج می بری،بر فاکتورهای ثابت و روشن متمرکز شو.
وقتی به دیگران توجه می کنی یعنی به خودت توجه می کنی.
تغییرات ظاهری ارزش کمتری نسبت به تغییرات دورنی دارد.
قدر بعضی از چیزها را باید دانست چون ممکن است تکرار نشود.
دیگران در مورد اعمالت چه فکری می کنند مهم نیست نتیجه آن در درون تو مهم است.
با آدمها معامله نکن و انتظاری از آنها نداشته باش فقط به آنها عشق بورز و همه چیزهایت را از خدا طلب کن.
حقیقت ،زمزمه ای است که تنها وقتی آن را خواهی شنید که مطلقا نباشی،حقیقت در غیاب تو حضور دارد
تفکر ،تنها قادر است درباره (شناخته ها )بیندیشد،شناخته ها همواره کهنه اند،بنابراین تفکر هرگز
اصیل نیست .
خدا را تنها زمانی خواهی شناخت که خداوند برایت مسئله مرگ و زندگی باشد نه پرسش یا کنجکاوی
تو خداوند را گم کرده ای ، زیرا آن را در گذشته می جویی ،خدا همواره در حال و اینک است
اگر می خواهی به خدا برسی ،باید از ذهن فراتر روی،از شناخته ها بگذری و به ناشناخته ها پا بگذاری
پذیرش خویشتن همان گونه که هستی به تو فرصت رشد خواهد داد،یک رشد خودانگیخته ،نه یک رشد
انتخاب و کارگردانی شده.
حقیقت را نمی توان جستجو کرد،اما می توان یافت
مشکل انسان از خود آگاهی اوست،خودآگاهی انسان به او احساس جدایی می دهد و او خود را به
عنوان چیزی مجزا می یابد،دیگران دیگرانند و او خودش،در حالی که انسان جزئی از کل جهان است.
نگران دنیا نباش ،بگذار دنیا خودش نگران خودش باشد
مفهوم خودت را از رنج به واقعیت تنزل بده و آنگاه بیرون آمدن از آن دشوار نخواهد بود
زندگی در حال جریان دارد و خواسته ها در آینده
از مقایسه دست بردار،به هر آنچه داری راضی باش و زندگی واقعا زیبا خواهد شد
تنها کاری که می توانی انجام دهی،فقط این است که خودت را تغییر بدهی ، تو نمی توانی دنیا را تغییر دهی
اگر با افکارت بجنگی ،فکر دیگری راخلق کرده ای، اگر موافق باشی با آن فکر هویت گرفته ای
عشق فخر فروشی نمی کند.اگر تمام اعمالت را با عشق انجام دهی آنگاه خواهی دانست که تو انجام
دهنده هیچکدام از آن اعمال نیستی بلکه خداست که انجام می دهد
خداوند همان عشق است
حقیقت ،زمزمه ای است که تنها وقتی آن را خواهی شنید که مطلقا نباشی،حقیقت در غیاب تو حضور دارد.
تفکر ،تنها قادر است درباره (شناخته ها )بیندیشد،شناخته ها همواره کهنه اند،بنابراین تفکر هرگز اصیل نیست.
خدا را تنها زمانی خواهی شناخت که خداوند برایت مسئله مرگ و زندگی باشد نه پرسش یا کنجکاوی.
تو خداوند را گم کرده ای ، زیرا آن را در گذشته می جویی ،خدا همواره در حال و اینک است.
اگر می خواهی به خدا برسی ،باید از ذهن فراتر روی،از شناخته ها بگذری و به ناشناخته ها پا بگذاری.
پذیرش خویشتن همان گونه که هستی به تو فرصت رشد خواهد داد،یک رشد خودانگیخته ،نه یک رشد انتخاب و
کارگردانی شده.
حقیقت را نمی توان جستجو کرد،اما می توان یافت.
مشکل انسان از خود آگاهی اوست،خودآگاهی انسان به او احساس جدایی می دهد و او خود را به عنوان
چیزی مجزا می یابد،دیگران دیگرانند و او خودش،در حالی که انسان جزئی از کل جهان است.
نگران دنیا نباش ،بگذار دنیا خودش نگران خودش باشد.
مفهوم خودت را از رنج به واقعیت تنزل بده و آنگاه بیرون آمدن از آن دشوار نخواهد بود.
زندگی در حال جریان دارد و خواسته ها در آینده .
از مقایسه دست بردار،به هر آنچه داری راضی باش و زندگی واقعا زیبا خواهد شد.
تنها کاری که می توانی انجام دهی،فقط این است که خودت را تغییر بدهی ،تو نمی توانی دنیا را تغییر دهی.
اگر با افکارت بجنگی ،فکر دیگری راخلق کرده ای، اگر موافق باشی با آن فکر هویت گرفته ای
عشق فخر فروشی نمی کند.اگر تمام اعمالت را با عشق انجام دهی آنگاه خواهی دانست که تو انجام دهنده
هیچکدام از آن اعمال نیستی بلکه خداست که انجام می دهد.
خداوند همان عشق است.
دغدغه بسیاری از والدین این است که آیا میتوانند با فرزندانشان درباره موضوع پیچیده ای چون خدا صحبت کنند؟ آیا بچهها را میتوان با مفاهیمی چون خدا، پیامبر، جهان آخرت، آفرینش و هستی، تکلیف، عبادت و مانند آن آشنا کرد و درباره آنها بحث کرد؟
حرف زدن درباره خدا از این جهت حائز اهمیت است که میتواند بهترین راه برآوردن مهمترین نیازهای کودکان باشد، زیرا کودکان بیش از بزرگسالان خود و اطرافیانشان را نیازمند به تکیه گاه قوی و مهربانی میبینند که قادر است همه آرزوهای آنها را برآورده سازد. ادامه مطلب ...