آموزش حرفه ای فروش و بازاریابی |  تکنیک های فروش

آموزش حرفه ای فروش و بازاریابی | تکنیک های فروش

آموزش حرفه ای فروش و بازاریابی | تکنیک های فروش
آموزش حرفه ای فروش و بازاریابی |  تکنیک های فروش

آموزش حرفه ای فروش و بازاریابی | تکنیک های فروش

آموزش حرفه ای فروش و بازاریابی | تکنیک های فروش

الماس های آگاهی

حقیقت ،زمزمه ای است که تنها وقتی آن را خواهی شنید که مطلقا نباشی،حقیقت در غیاب تو حضور دارد    


  تفکر ،تنها قادر است درباره (شناخته ها )بیندیشد،شناخته ها همواره کهنه اند،بنابراین تفکر هرگز           

اصیل نیست .                                                                            

 

خدا را تنها زمانی خواهی شناخت که خداوند برایت مسئله مرگ و زندگی باشد نه پرسش یا کنجکاوی

 

تو خداوند را گم کرده ای ، زیرا آن را در گذشته می جویی ،خدا همواره در حال و اینک است

 

اگر می خواهی به خدا برسی ،باید از ذهن فراتر روی،از شناخته ها بگذری و به ناشناخته ها پا بگذاری

 

پذیرش خویشتن همان گونه که هستی به تو فرصت رشد خواهد داد،یک رشد خودانگیخته ،نه یک رشد 


 انتخاب و کارگردانی شده.

 

حقیقت را نمی توان جستجو کرد،اما می توان یافت

 

مشکل انسان از خود آگاهی اوست،خودآگاهی انسان به او احساس جدایی می دهد و او خود را به  

 

 عنوان چیزی مجزا می یابد،دیگران دیگرانند و او خودش،در حالی که انسان جزئی از کل جهان است.

 

نگران دنیا نباش ،بگذار دنیا خودش نگران خودش باشد

 

مفهوم خودت را از رنج به واقعیت تنزل بده و آنگاه بیرون آمدن از آن دشوار نخواهد بود

 

زندگی در حال جریان دارد و خواسته ها در آینده 

 

از مقایسه دست بردار،به هر آنچه داری راضی باش و زندگی واقعا زیبا خواهد شد

 

تنها کاری که می توانی انجام دهی،فقط این است که خودت را تغییر بدهی ، تو نمی توانی دنیا را تغییر دهی

 

اگر با افکارت بجنگی ،فکر دیگری راخلق کرده ای، اگر موافق باشی با آن فکر هویت گرفته ای

  

عشق فخر فروشی نمی کند.اگر تمام اعمالت را با عشق انجام دهی آنگاه خواهی دانست که تو انجام  

 

دهنده هیچکدام از آن اعمال نیستی بلکه خداست که انجام می دهد

 

خداوند همان عشق است

 

الماس های آگاهی

حقیقت ،زمزمه ای است که تنها وقتی آن را خواهی شنید که مطلقا نباشی،حقیقت در غیاب تو حضور دارد.


تفکر ،تنها قادر است درباره (شناخته ها )بیندیشد،شناخته ها همواره کهنه اند،بنابراین تفکر هرگز اصیل نیست.


خدا را تنها زمانی خواهی شناخت که خداوند برایت مسئله مرگ و زندگی باشد نه پرسش یا کنجکاوی.


تو خداوند را گم کرده ای ، زیرا آن را در گذشته می جویی ،خدا همواره در حال و اینک است.


اگر می خواهی به خدا برسی ،باید از ذهن فراتر روی،از شناخته ها بگذری و به ناشناخته ها پا بگذاری.


پذیرش خویشتن همان گونه که هستی به تو فرصت رشد خواهد داد،یک رشد خودانگیخته ،نه یک رشد انتخاب و 


 کارگردانی شده.


حقیقت را نمی توان جستجو کرد،اما می توان یافت.


مشکل انسان از خود آگاهی اوست،خودآگاهی انسان به او احساس جدایی می دهد و او خود را به عنوان 


چیزی مجزا می یابد،دیگران دیگرانند و او خودش،در حالی که انسان جزئی از کل جهان است.


نگران دنیا نباش ،بگذار دنیا خودش نگران خودش باشد.


مفهوم خودت را از رنج به واقعیت تنزل بده و آنگاه بیرون آمدن از آن دشوار نخواهد بود.


زندگی در حال جریان دارد و خواسته ها در آینده .


از مقایسه دست بردار،به هر آنچه داری راضی باش و زندگی واقعا زیبا خواهد شد.


تنها کاری که می توانی انجام دهی،فقط این است که خودت را تغییر بدهی ،تو نمی توانی دنیا را تغییر دهی.


اگر با افکارت بجنگی ،فکر دیگری راخلق کرده ای، اگر موافق باشی با آن فکر هویت گرفته ای

  

عشق فخر فروشی نمی کند.اگر تمام اعمالت را با عشق انجام دهی آنگاه خواهی دانست که تو انجام دهنده 


هیچکدام از آن اعمال نیستی بلکه خداست که انجام می دهد.


خداوند همان عشق است.