در این سرای بی کسی کسی به در نمی زند
به دشت پر ملال ما پرنده پر نمی زند
یکی ز شب گرفتگان چراغ برنمی کند
کسی به کوچه سار شب در سحر نمی زند
نشسته ام در انتظار این غبار بی سوار
دریغ کز شبی چنین سپیده سر نمی زند
گذرگهیست پر ستم که اندرو به غیر غم
یکی صلای آشنا به رهگذر نمی زند
چه چشم پاسخ است از این دریچه های بسته ات
برو که هیچ کس ندا به گوش کر نمی زند
نه سایه دارم و نه بر بیفکنندم ام سزاست
وگرنه بر درخت تر کسی تبر نمی زند
برگرفته از وبلاگ راز موفقیت و تلاش
به نام خدا
کوچه
تموم طول کوچه رو به عشق تو طی میکنم
فروردین میلادمو ، بی تو دارم دی میکنم
هنوز توی گذشته هام ، تو کوچه همراه منی
ازت ی دنیا ممنونم ، به رویا هام سر می زنی
ادامه مطلب ...به نام خدا
خونه بی تو ، من و میکشه
داری تو ذهنم قدم می زنی
تو داری هوام و بهم میزنی
بذار تو هوای خودم باشم و
بدونم هنوزم تو مال منی
ادامه مطلب ...
عشق میتوان ما سوی الله را فراموش کرد و با شاهد از دل دست در آغوش شد
عقل و عشق هر یک نوایی می سپازند و سازی مینوازند.
عقل گوید:تیغ اسپدلالم
عشق گوید:شمشیر اضمحلالم
عقل گوید:متکی به دلیلم
عشق گوید: پای بند دلیل ذلیل است.
عقل گوید:تا با عصای من نروی به مقصود نرسی
عشق گوید:تا با آتش من نابود نشوی به بود نرسی
عقل گوید: مواظب خود باش و گوش به فرمان هوش کن
عشق گوید: از خود بگذر و من وما را فراموش کن
عقل گوید:همه چیز برای تو
عشق گوید: تو و همه چیز برای او
عشق گوید:در راه معشوق جان فدا کن
عقل گوید:این کار خطرناکی است ترک ماجرا کن
جمله معشوق است و عاشق پرده ای زنده معشوق است و عاشق مرده ای
به نام خدا
جان میدهم به گوشه زندان سرنوشت
سر را به تازیانه او خم نمی کنم!
افسوس بر دوروزه هستی نمی خورم
به نام خدا
شب چو دربستم و مست از می نابش کردم
ماه اگر حلقه به در کوفت جوابش کردم
دیدی آن ترک ختا دشمن جان بود مرا
گرچه عمری به خطا دوست خطابش کردم
منزل مردم بیگانه چو شد خانه چشم
آنقدر گریه نمودم که خرابش کردم
شرح داغ دل پروانه ، چو گفتم با شمع
آتشی در دلش افکندم و آبش کردم
غرق خون بود و نمیمرد زحسرت فرهاد
خواندم افسانه شیرین و بخوابش کردم
دل که خونابه غم بود و جگر گوشه درد
بر سر آتش جور تو ، کبابش کردم
زندگی کردن من مردن تدریجی بود
آنچه جان کند تنم ، عمر حسابش کردم
فرخی یزدی
آزاد شو از بند خویش، زنجیر را باور نکن
اکنون زمان زندگی است، تأخیر را باور نکن
حرف از هیاهو کم بزن از آشتیها دم بزن
از دشمنی پرهیز کن، شمشیر را باور نکن
خود را ضعیف و کم ندان، تنها در این عالم ندان
تو شاهکار خالقی، تحقیر را باور نکن
بر روی بوم زندگی هر چیز میخواهی بِکش
زیبا و زشتش پای توست تقدیر را باور نکن
تصویر اگر زیبا نبود، نقّاش خوبی نیستی
از نو دوباره رسم کن، تصویر را باور نکن
خالق تو را شاد آفرید، آزاد آزاد آفرید
پرواز کن تا آرزو، زنجیر را باور نکن
محمد جــــــانبلاغی
یه نفر خوابش میاد و واسه ی خواب جا نداره
یه نفر یه لقمه نون برای فردا نداره
/b>یه نفر می شینه و اسکناساشو می شمره
/b>می خواد امتحان کنه که تا داره یا نداره
/b>یه نفر از بس بزرگه خونشون گم می شه توش
/b>اون یکی اتاقشون واسه همه جا نداره
بابا می خواد واسه دخترش عروسک بخره
انتخابم می کنه ، پولشو اما نداره
یکی دفترش پر از نقاشی و خط خطیه
اون یکی مداد برای آب و بابا نداره
یکی ویلای کنار دریاشون قصره ولی
اون یکی حتی تو فکرش آب دریا نداره
یکی بعد مدرسه توپ چهل تیکه می خواد
مامانش میگه اینا گرونه اینجا نداره
یه نفر تولدش مهمونیه ، همه میان
یکی تقویم واسه خط زدن رو روزا نداره
یکی هر هفته یه روز پزشکشون میاد خونش
یکی داره می میره ، خرج مداوا نداره
یکی انشاشو می ده توی خونه صحیح کنن
یکی از بر شده درد و ، دیگه انشا نداره
یه نفر می ارزه امضاش به هزار تا عالمی
یکی بعد عمری رنج و زحمت امضا نداره
تو کلاس صحبت چیزی می شه که همه دارن
یکی می پرسه آخه چرا مال ما نداره
یکی دوس داره که کارتون ببینه اما کجا
یکی انقد دیده که میل تماشا نداره
یکی از واحدای بالای برجشون می گه
یکی اما خونشون اتاق بالا نداره
یکی جای خاله بازی کلاس شنا می ره
یکی چیزی واسه نقاشی ابرا نداره
یکی پول نداره تا دو روز به شهرشون بره
یکی طاقت واسه ی صدور ویزا نداره
یکی فکر آخرین رژیمای غذاییه
یکی از بس که نخورده شب و روز نا نداره
یکی از بس شومینه گرمه می افته از نفس
یکی هم برای گرمای دساش ها نداره
دخترک می گه خدا چرا ما .... مادرش می گه
عوضش دخترآم ، او خونه لیلا نداره
یه نفر تمام روزاش پر رنج و سختیه
هیچ روزیش فرقی با روزای مبادا نداره
یکی آزمایش نوشتن واسش ،اما نمی ره
می گه نزدیکیای ما آزمایشگا نداره
بچه ای که تو چراغ قرمزا می فروشه گل و
مگه درس و مشق و شور و شوق و رؤیا نداره
یه نفر تمام روزا و شباش طولانیه
پس دیگه نیازی به شبای یلدا نداره
یاد اون حقیقت کلاس اول افتادم
دارا خیلی چیزا داره ولی سارا نداره
راستی اسمو واسه لمس بهتر قصه می گم
ملیکا چه چیزایی داره که رعنا نداره ؟
بعضی قلبا ولی دنیایی واسه خودش داره
یه چیزایی داره توش که توی دنیا نداره
همیشه تو دنیا کلی فرق بین آدما
این یه قانون شده و دیروز و حالا نداره
خدا به هر کسی هر چیزی دلش می خواد بده
همه چی دست اونه ، ربطی به شعرا نداره
آدما از یه جا اومدن ، همه می رن یه جا
اون جا فرقی میون فقیر و دارا نداره
کاش یه روزی بشه که دیگه نشه جمله ای ساخت
با نمی شه ، با نمی خوام ، با نشد ، با نداره
منبع:کتاب خانم مریم حیدر زاده
لطفا توجه فرمایید(مخصوص عاشقان):کاربرانی که مایل به دریافت شعر های عاشقانه ورمانتیک و... هستند به کلبه شعر جانبلاغی به آدرس زیر وارد شوید.
نام سایت:**http://mohammad1.blogsky.com**
کوچه از فریدون مشیری
بی تو مهتاب شبی باز از آن کوچه گذشتم
همه تن چشم شدم خیره به دنبال تو گشتم
شوق دیدار تو لبریز شد از جام وجودم،
شدم آن عاشق دیوانه که بودم
***
در نهانخانه ی جانم گل یاد تو درخشید
باغ صد خاطره خندید عطر صد خاطره پیچید
***
یادم آمد که شبی با هم از آن کوچه گذشتیم
پرگشودیم و در آن خلوت دلخواسته گشتیم
ساعتی بر لب آن جوی نشستیم
تو همه راز جهان ریخته در چشم سیاهت
من همه محو تماشای نگاهت
***
آسمان صاف و شب آرام
بخت خندان و زمان رام
خوشه ماه فرو ریخته در آب
شاخه ها دست برآورده به مهتاب
شب و صحرا و گل و سنگ
همه دل داده به آواز شباهنگ
***
یادم آید : تو به من گفتی :
از این عشق حذر کن!
لحظه ای چند بر این آب نظر کن آب ،
آئینه عشق گذران است
تو که امروز نگاهت به نگاهی نگران است
باش فردا ، که دلت با دگران است!
تا فراموش کنی، چندی از این شهر سفر کن!
***
با تو گفتم :
"حذر از عشق؟ ندانم!
سفر از پیش تو؟ هرگز نتوانم!
روز اول که دل من به تمنای تو پر زد
چون کبوتر لب بام تو نشستم،
تو به من سنگ زدی من نه رمیدم، نه گسستم"
باز گفتم که: " تو صیادی و من آهوی دشتم
تا به دام تو درافتم، همه جا گشتم و گشتم
حذر از عشق ندانم
سفر از پیش تو هرگز نتوانم، نتوانم...!
***
اشکی ازشاخه فرو ریخت
مرغ شب ناله ی تلخی زد و بگریخت!
اشک در چشم تو لرزید ماه بر عشق تو خندید،
یادم آید که از تو جوابی نشنیدم
پای در دامن اندوه کشیدم نگسستم ،
نرمیدم رفت در ظلمت غم،
آن شب و شب های دگر هم نه گرفتی دگر از عاشق آزرده خبر هم
نه کنی دیگر از آن کوچه گذر هم!
بی تو اما به چه حالی من از آن کوچه گذشتم
***
لطفا توجه فرمایید(مخصوص عاشقان):کاربرانی که مایل به دریافت شعر های عاشقانه ورمانتیک و... هستند به کلبه شعر جانبلاغی به آدرس زیر وارد شوید.
نام سایت:**http://mohammad1.blogsky.com**
در به در ،در پی معشوق دویدیم، چه غم
گر به معشوق رسیدیم چه بهتر،نرسیدیم چه غم
اصل آن است که در فکر دویدن باشیم
فارغ از حسرت در خانه خزیدن باشیم
* * * * * * * * * * * * * * * * * * * * * * * *
در پایان جهت دریافت شعر های زیبا بر روی لینک زیر کلیک کنید.