کلاس درس از بچهها پرسید: باید چکار کنید تا گناهان شما بخشوده شود؟
پسرکی از ته کلاس گفت: باید گناه بکنیم آقای کشیش.
* * * * * * * *jmp.blogsky.com* * * * * * *
زنی از حماقتهای پسرشان نزد شوهرش شکایت میکرد، در آخر گفت: پسره حماقت را از تو به ارث برده.
مرد: البته، مال تو سر جایش هست!
* * * * * * * *jmp.blogsky.com* * * * * * *
یک بیمار روانی را که خیال میکرد ناپلئون سوم است به تیمارستان آوردند. پزشک جوان و جویای نامی درخواست کرد که معالجه او را به وی بسپارند. پس از شش ماه پزشک، بیمار را نزد سرپزشک برد تا آزمایش شود. سرپزشک از بیمار پرسید: شما چه کسی هستید؟
بیمار مغرورانه گفت: چی؟ شما نمیدانید؟ من ناپلئون اول هستم.
پزشک جوان فوراً گفت: میبینید، دو تا را از مغزش بیرون کردم.
* * * * * * * *jmp.blogsky.com* * * * * * *
یک روستایی در خیابان به پزشک معالجشان رسید و گفت:
ـ دارویی را که برای زنم تجویز کردید عالی بود.
دکتر: خیلی خوشحالم.
روستایی: من هم خیلی خوشحالم، قبلاً فقط صدایش گرفته بود ولی حالا کاملاً لال شده است.
* * * * * * * *jmp.blogsky.com* * * * * * *
مردی زنش را پیش روانپزشک برد تا او را معالجه کند، چون زنش دائماً دست به سرقتهای بیهوده میزد. پس از شش هفته معالجه، پزشک از شوهر پرسید که آیا معالجه مفید واقع شده است یا نه؟ مرد با خوشحالی جواب داد: البته، البته، حالا فقط چیزهایی را میدزدد که به آن احتیاج داریم.
* * * * * * * *jmp.blogsky.com* * * * * * *
مردی نزد دکتری رفت و از حافظهاش شکایت کرد. دکتر گفت: چند وقت است اینطور شدهاید؟
بیمار: چند وقته... چی؟
* * * * * * * *jmp.blogsky.com* * * * * * *
خانمی هیجانزده نزد دکتر رفت و از فراموشکاری شوهرش شکایت کرد و گفت: «من ساعتها برایش حرف میزنم و در آخر هیچ نمیداند که چی گفتم.»
دکتر: خانم، این ضعف حافظه نیست، این یک نعمت است.
* * * * * * * *jmp.blogsky.com* * * * * * *
خانمی به دکتر روانشناسی مراجعه کرد و از او خواست جنون شوهرش را معالجه کند و گفت: او تصور میکند که یک اسب است، فقط کاه و یونجه میخورد، شیهه میکشد، و پاهایش را نعل کرده.
دکتر متفکرانه گزارش بیمار را گوش کرد و بالاخره گفت: معالجه این بیمار خیلی طول میکشد و هزینه زیادی دارد.
خانم: عیبی ندارد، ما پول زیادی داریم چون او سه دفعه در مسابقه اسبدوانی اول شده است.
* * * * * * * *jmp.blogsky.com* * * * * * *
«طلاق»
مرد: میخواهم زنم را طلاق بدهم!
قاضی: دلایل کافی برای این کار داری؟
مرد: دلایل زیادی، او هر شب به مشروبفروشیها سر میزند.
قاضی: چی؟ مشروبخوار شده؟
مرد: نه بابا، دنبال من میگردد.
* * * * * * * *jmp.blogsky.com* * * * * * *
مردی به دوستش رسید و گفت: بیا برویم توی آن کافه و قهوهای بخوریم و شطرنج، بازی کنیم.
دوستش گفت: دیروز پدرزنم مرحوم شده، من سرحال نیستم.
ـ عیبی ندارد، پس تو با مهرههای سیاه، بازی کن!
* * * * * * * *jmp.blogsky.com* * * * * * *
اگر دو روانپزشک در خیابان به هم برسند، از یکدیگر میپرسند: «امروز حال من چطور است؟
* * * * * * * *jmp.blogsky.com* * * * * * *
دو روانپزشک با هم گپ میزدند. اولی: به یک مورد خیلی جالب در بیماری شیزوفرنی برخوردهام، مریضی دارم که خیال میکند دو نفر است.
دومی: اینکه چیز جدیدی نیست.
اولی: چرا هست، چون هر دو نفر به من پول ویزیت میدهند.
* * * * * * * *jmp.blogsky.com* * * * * * *
کاربران وخوانندگان عزیز باور کنید خیلی زحمت کشیده شده است.نمیگم کپی نکنید- کپی کنید ولی خواهشا منبعش را هم درج کنید ممنون می شویم.
جهت در یافت جک واس ام اس های بیشتر رو لینک زیر کلیک کنید.
http://jmp.blogsky.com/category/cat-19
در ظمن شما هم کاربران عزیز می توانید پیامک های زیبای خود را برای ما ارسال نمایید تا با نام خود شما در سایت درج شود.