خبر ویژه
محمد جانبلاغی روزانه به افراد زیادی مشاوره میدهد که زندگی اشان بهتر شود
به نظر شما چرا افراد به روانشناس محمد جانبلاغی مراجعه میکنید در حالی که روانشناسان دیگری هم هستند که میتوانید به آنان مراجعه کنید؟
آیا شما هم میخواهید جزو این افراد باشید؟
به دلیل تماس ها زیاد لطفا هم اکنون جهت تعیین وقت مشاوره اقدام کنید و وقت خود را رزرو کنید.
هم اکنون وارد لینک زیر شوید
✴️ http://schoollife.ir/appointment-consultations/
☄ دیدگاه های کسانی که با محمد جانبلاغی مشاوره داشته اند را اینجا بخوانید:
✴️ http://schoollife.ir/appointment-consultations/
به فکر چاره باشیم...
آیا دوست دارید انسان شاد و موفقی باشید؟
آیا از زندگی راضی هستید؟
رابطه شما با همسرتان، فرزندتان یا شریک و همکارتان چگونه است؟
آیا میخواهید شیوه دیگری از تفکر،رفتار و زندگی را تجربه کنید؟
آیا میدانید بیشتر افرادی که با « محمد جانبلاغی » مشاوره داشته اند یا درکارگاه و سمینارهای ایشان شرکت کرده اند از زندگی اشان کاملا رضایت دارند و از همه مهم تر شادتر هستند و قدر خودشان را بیشتر می دانند؟
شما برای خوشبختی خودتان چه چاره ای اندیشیده اید؟
قبل از هر تصمیمی هم اکنون به صفحه مشورت با محمد جانبلاغی مراجعه کنیدو
زندگی را برای خود و کسانی که دوستشان دارید زیبا تر کنید...
مسئول شادی و خوشبختی شما فقط خودتان هستید...
هم اکنون برای خودتان کاری بکنید ...
✳️ مشورت با محمد جانبلاغی هم اکنون در لینک زیر:
✴️ http://schoollife.ir/appointment-consultations/
☎️ منتظر تماس شما هستیم...
با ادای احترام محمد جانبلاغی
شکست ما حداقل یک دلیل دارد و ما میتوانیم از آن عبور کنیم
هر آدم موفقی هم اعتراف میکند که شکست اتفاق میافتد و همه ما سهمی از آن داشته و داریم. اما از هر شکست دو درس ارزشمند میگیریم؛ اول اینکه شکست ما حداقل یک دلیل دارد و دوم، ما میتوانیم از آن عبور کنیم...
اصلا چرا شکست میخوریم؟ و چگونه باید آن را اصلاح کنیم؟
براساس کتاب «شما میتوانید پیروز شوید»، نوشته شیو کرا، شکستها اغلب به هفت دلیل اتفاق میافتند و هریک از آنها درس ارزشمندی به ما داده و به ما نشان میدهند که چگونه از افتادن در همان تله قبلی اجتناب کنیم.
شایعترین علل بروز مشکلات ناشی از شکست و راهحل آنها عبارتند از:
ادامه مطلب ...مرا درغربت فردا رها کرد
دلم در حسرت دیدار او ماند
مرا چشم انتظار کوچه ها کرد
به من می گفت تنهایی عزیز است
ببین با دوریش با من چه ها کرد
تمام هستی ام بود و ندانست
که در قلبم چه آشوبی به پا کرد
منو ببخش عزیز من اگه می گم باهام نمون
دستای خالیمو ببین آخر قصه رو بخون
ترانه ای رو که برات گفته بودم فروختمش
با پول اون نخ خریدم زخم دلم رو بستمش
همسفر شعر و جنون عاشق ترین عالمم
تو عشقتو ازمن بگیر من واسه تو خیلی کمم
بین من و تو فاصله است یک در سرد آهنی
من که کلیدی ندارم تو واسه چی در می زنی
این در سرد لعنتی شاید که نخواد وا بشه
قلبتو بردار و برو قطار داره سوت می کشه
همسفر شعر و جنون عاشق ترین عالمم
تو عشقتو از من بگیر من واسه تو خیلی کمم
من واسه تو خیلی کمم
کاش قلبم درد تنهایی نداشت!
چهره ام هرگز پریشا نی نداشت!
کاش برگ های آخر تقویم عشق،
حرفی از یک روز بارانی نداشت!
کاش می شد راه سخت عشق را،
بی خطر پیمود و قربانی نداشت!
گاهی در زندگی دلتان به قدری برای کسی تنگ می شود
که می خواهید او را از رویاهایتان بیرون بیاورید
و در آغوش بگیرید
وقتی دری بسته می شود، در دیگری باز می شود
ولی معمولاً آنقدر به در بسته شده خیره می مانیم
که دری که برایمان باز شده را نمی بینیم
به دنبال کسی باش که به لبانت لبخند بنشاند
چون فقط یک لبخند می تواند
شب سیاه را نورانی کند
کسی را پیدا کن که دلت را بخنداند
هر چه میخواهی آرزو کن
هر جایی که میخواهی برو
هر آنچه که میخواهی باش
چون فقط یک بار زندگی می کنی
و فقط یک شانس داری
برای انجام آنچه میخواهی
خوب است که آنقدر شادی داشته باشی که دوست داشتنی باشی
آنقدر ورزش کنی که نیرومند باشی
آنقدر غم داشته باشی که انسان باقی بمانی
و آنقدر امید داشته باشی که شادمان باشی
شاد ترین مردم لزوماً
بهترین چیزها را ندارند
بلکه بهترین استفاده را می کنند
از هر چه سر راهشان قرار میگیرد
همیشه بهترین آینده بر پایه گذشته ای فراموش شده بنا می شود
نمیتوانی در زندگی پیشرفت کنی
مگر غمها و اشتباهات گذشته را رها کنی
سالها را نشمار، خاطرات را بشمار
کوک کن ساعتِ خویش !
اعتباری به خروسِ سحری ، نیست دگر
دیر خوابیده و برخاسـتنـش دشـوار است
کوک کن ساعتِ خویش !
که مـؤذّن ، شبِ پیـش
دسته گل داده به آب
. . . و در آغوش سحر رفته به خواب
کوک کن ساعتِ خویش !
شاطری نیست در این شهرِ بزرگ
که سحر برخیزد
شاطران با مددِ آهن و جوشِ شیرین
دیر برمی خیزند
کوک کن ساعتِ خویش !
که سحر گاه کسی
بقچه در زیر بغل ، راهیِ حمّامی نیست
که تو از لِخ لِخِ دمپایی و تک سرفه ی او برخیزی
کوک کن ساعتِ خویش !
رفتگر مُرده و این کوچه دگر
خالی از خِش خِشِ جارویِ شبِ رفتگر است
کوک کن ساعتِ خویش !
ماکیان ها همه مستِ خوابند
شهر هم . . .
خوابِ اینترنتیِ عصرِ اتم می بیند
کوک کن ساعتِ خویش !
که در این شهر ، دگر مستی نیست
که تو وقتِ سحر ، آنگاه که از میکده برمی گردد
از صدای سخن و زمزمه ی زیرِ لبش برخیزی
کوک کن ساعتِ خویش !
اعتباری به خروسِ سحری نیست دگر ،
و در این شهر سحرخیزی نیست
- بازی روزگار را نمیفهمم! من تو را دوست می دارم... تو دیگری را... دیگری مرا... و همه ما تنهاییم
- داستان غم انگیز زندگی این نیست که انسانها فنا میشوند، این است که آنان از دوست داشتن باز میمانند.
- همیشه هر چیزی را که دوست داریم به دست نمیآوریم پس بیاییم آنچه را که به دست میآوریم دوست بداریم.
- انسان عاشق زیبایی نمیشود. بلکه آنچه عاشقش میشود در نظرش زیباست!
- انسانهای بزرگ دو دل دارند: دلی که درد میکشد و پنهان است، دلی که میخندد و آشکار است.
- همه دوست دارند که به بهشت بروند، ولی کسی دوست ندارد که بمیرد.
- عشق مانند نواختن پیانو است. ابتدا باید نواختن را بر اساس قواعد یاد بگیری، سپس قواعد را فراموش کنی و با قلبت بنوازی.
- دنیا آنقدر وسیع هست که برای همه مخلوقات جایی باشد پس به جای آنکه جای کسی را بگیریم تلاش کنیم جای واقعی خود را بیابیم.
- عشق در لحظه پدید میآید. دوست داشتن در امتداد زمان. و این اساسیترین تفاوت میان عشق و دوست داشتن است.
- راه دوست داشتن هر چیز درک این واقعیت است که امکان دارد از دست برود.
- انسان چیست ؟ شنبه: به دنیا میآید. یکشنبه: راه میرود. دوشنبه: عاشق میشود. سه شنبه: شکست میخورد. چهارشنبه: ازدواج میکند. پنج شنبه: به بستر بیماری میافتد. جمعه: میمیرد. اگر انسانها بدانند فرصت باهم بودنشان چقدر محدود است محبتشان نسبت به یکدیگر نامحدود میشود
دست نوشته ای متــــــــــفاوت برگرفته از سایت همکار عزیزم اقیانوس زندگی(نیلوفر خانم کارشناس ارشد روانشناس بالینی)
کارِ ما در این دنیا، عاشق شدن است. عمرمان تمام میشود و هنوز نفهمیدهایم برای چه آمدهایم. مقصودِ خلقتمان چه بوده است. در مورد عشق خیلی صحبتها شده. بهخصوص در ادبیات فارسی بسیار صحبت شده. اما این عشق چی هست که برای آن خلق شدهایم؟
ادامه مطلب ...عشق یعنی مستی و دیوانگی
عشق یعنی با جهان بیگانگی
عشق یعنی شب نخفتن تا سحر
عشق یعنی سجده ها با چشم تر
عشق یعنی سر به دار آویختن
عشق یعنی اشک حسرت ریختن
عشق یعنی در جهان رسوا شدن
عشق یعنی مست و بی پروا شدن
عشق یعنی سوختن یا ساختن
عشق یعنی زندگی را باختن
عشق یعنی انتظار و انتظار
عشق یعنی هرچه بینی عکس یار
عشق یعنی دیده بر در دوختن
عشق یعنی در فراقش سوختن
عشق یعنی لحظه های التهاب
عشق یعنی لحظه های ناب ناب
عشق یعنی سوز نی ، آه شبان
عشق یعنی معنی رنگین کمان.....
چقدر عجیبه ......
که تا مریض نشی کسی برات گل نمیاره...
تا گریه نکنی کسی نوازشت نمی کنه...
تا فریاد نکشی کسی به طرفت بر نمیگرده...
تا قصد رفتن نکنی کسی به دیدنت نمیاد ...
و تا وقتی نمیری کسی تو رو نمی بخشه...
عشقم یه نفر
قلبم می تپه برای یه نفر
دلم می ریزه با صدای یه نفر
وقتی میگم دوست دارم
بهم می گه دروغ می گی
اما نمی شناسه منو
اون بی وفا اون یه نفر
توخواب من همش می یاد
سیر می کنه رویا هامو
اما بازم بهم می گه
دروغ می گی اون یه نفر؟
لحظه شماری می کنم
تابشنوم حرفای اون
روزشماری می کنم
تا بگیرم دستای اون
اسیر امن صداش شدم
سبزی اون نگاش شدم
اما بازم بهم نگو
دروغ میگم(ای یه نفر)
بازم شب شد و این دل بیقرار
دلم طاقت دوریتو نداره
ببخش این عاشق پر اشتباهو
به قلب خسته جون بده دوباره
اخه چطور دلث اومد تنهام بزاری
تو بازیه زمونه جام بزاری
تو بی من بری من بی تو میمیرم
اخه شده بودی عزیزترینم
شب و غم و من و ابر پاره پاره
اسمون داره واسم یه ریز می باره
رفتی و حالا اشک خیس ابرا
گریه هاتو یاد من میاره
یاد چشات داره منو دیوونه میکنه
با غصه ها داره منو همخونه میکنه
سراغ ازمن نمیگیری گل نازم
نمیشناسی صدای کهنه سازم
نمی دونی مگه اینجا دلم تنگه
نمی دونی مگر با غصه دمسازم
تویی عاشقترین تنهای دنیا ............. منم خسته ترین مغموم دنیا
تویی صادقترین حرف رو لبها ............. منم غمگین ترین راز تو دلها
تویی زیبا طلوع صبح فردا ...............منم اینجا غروبی مثل شبها
تویی آشفته دل مغرور و رعنا............. منم همراز و همراه یه رویا
تویی عشق و محبت توی قلبها...........منم دیوونه مثل موج دریا
تویی تنها تویی یاد غریبها..................منم فریاد بی پایان غمها
تویی شاخه گل سرخ صدفها...............منم تنها شقایق توی صحرا
تویی آب زلال اشک چشمها................منم مرداب سرد توی دشتها
یه نفر برای بازدید میره به یه بیمارستان روانی .
اول مردی رو میبینه که یه گوشه ای نشسته، غم از چهرش میباره،
به دیوار تکیه داده و هرچند دقیقه آروم سرشو به دیوار میزنه و با هر ضربه ای،
زیر لب میگه: لیلا… لیلا… لیلا…لیلا… لیلا…لیلا…
مرد بازدیدکننده میپرسه این آدم چشه؟ میگن یه دختری رو میخواسته به اسم “لیلا”
که بهش ندادن، اینم به این روز افتاده…
مرد و همراهاش به طبقه بالا میرن.
مردی رو میبینه که توی یه جایی شبیه به قفس به غل و زنجیر بستنش
و در حالیکه سعی میکنه زنجیرها رو پاره کنه،
با خشم و غضب فریاد میزنه: لیلا… لیلا… لیلا… لیلا… لیلا… لیلا… لیلا…
بازدیدکننده با تعجب میپرسه این چشه؟!!!!
میگن اون دختری رو که به اون یکی ندادن، دادن به این!!!
دوستانم همه نابند طلا سیری چند
درد از همه شان دور بلا سیری چند
بی گل روی عزیزان نفسم می گیرد
بی حضور رفقا صلح و صفا سیری چند
غصه ی دوری دلدار مرا پیرم کرد
غم هجران نگارم ز جهان سیرم کرد
گریه کردم ز فراغت گل من باور کن
که مرا غربت این شهر زمین گیرم کرد
مثل عادت نیستی تا ساده انکارت کنم
تو نفس های منی باید که تکرارت کنم
مقتضای بودنی یعنی که بی تو نیستم
زندگی بخشی و باید عمر ایثارت کنم
ﺯﻧــــــــــــــــــــــــــــــــــــــــــــﺪﮔﯽ ﮐﻦ ...
ﺑﻪ ﺿﺮﺏ ﺍﻟﻤﺜﻞ ﻫﺎ ﻫﯿﭻ ﺍﻋﺘﻤﺎﺩﯼ ﻧﯿﺴﺖ ...
مـــــــــــــــاﻫﯽ ﺭﺍ ﻫﺮ ﻭﻗﺖ ﺍﺯ ﺁﺏ ﺑﮕﯿﺮﯼ ...
مانند پرنده ای باش که روی شاخه سست وضعیف لحظه ای می نشیند
و آواز می خواند
و
احساس سرما می کند
شاخه می لرزد ولی
با این حال به آواز خواندن خود ادامه می دهد
زیرا
مطمئن است که بال و پر دارد ...
* وقتی شخصی حتی به چیزای الکی زیاد میخنده ،مطمئن باشید که عمیقا غمگینه .
* وقتی کسی زیاد میخوابه ، مطمئن باشید که تنهاست .
* وقتی شخصی کم حرف میزنه و اگر هم حرف بزنه حرفشو سریع میگه ، مطمئن باشید که رازی رو حفظ میکنه .
* وقتی کسی نمیتونه گریه کنه نشون دهنده شکنندگی و ضعف اونه .
* وقتی کسی غیر عادی غذا میخوره بدونید که اضطراب داره .
* وقتی کسی واسه چیزای کوچیک گریه میکنه ، یعنی دل بی گناه و نرمی داره .
* اگه کسی به خاطر چیزای احمقانه و کوچیک از دستت عصبانی شد ، یعنی که خیلی دوستت داره .
انسانهای قوی می دانند چگونه به زندگی شان نظم دهند . حتی زمانی که اشک در چشمانشان حلقه می زند همچنان با لبخندی روی لب می گویند "من خوب هستم"
تغییر درپیش است." کارما" اندوه تو را دید و گفت "دوران سختی به پایان رسید"
شکسپیر میگه ...؟!
میگه : من همیشه خوشحالم، می دانید چرا؟
برای اینکه از هیچکس برای چیزی انتظاری ندارم،
انتظارات همیشه صدمه زننده هستند …
زندگی کوتاه است ..
پس به زندگی ات عشق بورز ..
خوشحال باش .. و لبخند بزن .. فقط برای خودت زندگی کن و ..
قبل از اینکه صحبت کنی » گوش کن | قبل از اینکه بنویسی » فکر کن
قبل از اینکه خرج کنی » درآمد داشته باش | قبل از اینکه دعا کنی » ببخش
قبل از اینکه صدمه بزنی » احساس کن | قبل از تنفر » عشق بورز
زندگی این است … احساسش کن ، زندگی کن و لذت ببر
سه نفر زن می خواستند از سر چاه آب بیاورند.
در فاصله ای نه چندان دور از آن ها پیر مرد دنیا دیده ای نشسته بود و می شنید که هریک از زن ها چه طور از پسرانشان تعریف می کنند.
زن اول گفت : پسرم چنان در حرکات اکروباتی ماهر است که هیچ کس به پای او نمی رسد.
دومی گفت : پسر من مثل بلبل اواز می خواند. هیچ کس پیدا نمی شود که صدایی به این قشنگی داشته باشد .
هنگامی که زن سوم سکوت کرد، آن دو از او پرسیدند :
پس تو چرا از پسرت چیزی نمی گویی؟
زن جواب داد : در پسرم چیز خاصی برای تعریف کردن نیست. او فقط یک پسر معمولی است .ذاتا هیچ صفت بارزی ندارد.
سه زن سطل هایشان را پر کردند و به خانه رفتند .
پیرمرد هم آهسته به دنبالشان راه افتاد. سطل ها سنگین و دست های کار کرده زن ها ضعیف بود .
به همین خاطر وسط راه ایستادند تا کمی استراحت کنند؛
چون کمرهایشان به سختی درد گرفته بود. در همین موقع پسرهای هر سه زن از راه رسدند .پسر اول روی دست هایش ایستاد و شروع کرد به پا دوچرخه زدن.
زن ها فریاد کشیدند: عجب پسر ماهر و زرنگی است!
پسر دوم هم مانند یک بلبل شروع به خواندن کرد و زن ها با شوق و ذوق در حالی که اشک در چشمانشان حلقه زده بود، به صدای او گوش دادند.
*پسر سوم به سوی مادرش دوید. سطل را بلند کرد و آن را به خانه برد.
در همین موقع زن ها از پیرمرد پرسیدند: نظرت در مورد این پسرها چیست؟
آدم وقـتی یـه حـس تکرار نشدنی رو
با یکی تجـربه مـیکـنه
دیگه اون حــس رو با کـس دیگه ای
نـمیـتونه تـجـربه کـنه
بـعـضی حــس هـا
خــاص و نــاب هـسـتـنـد
مـثـل بــعـضـی آدم هـا
همه گفتند:
بخشش از بزرگان است،
من بخشیدم و هیچ کس نگفت
چقدر بزرگ شدى
همه گفتند:
بلد نبودى حقت را بگیرى …!
پیش از خواب بیاد آورید خدایی را که خالق میلیاردها کهکشان است و همه جهان فرمانبردار اوست. او خدایی است که در چنین دنیای پهناوری بسادگی قادر است تک تک بندگانش را در این سیاره کوچک ببیند، بفهمد و بشنود و گره از مشکلاتشان بگشاید. او براستی مهربان و بزرگتر است از هر آنچه که ما می اندیشیم. پس به او توکل کنید و بخواهید یاریتان دهد و سختی هایتان را تبدیل به خوشی کند. از همه دل ببرید و فقط به او دل بسپارید و بدانید که او برای شما کفایت میکند و هرگز بی پناه رهایتان نخواهد کرد
... الو... سلام
کسی اونجا نیست؟؟
مگه اونجا خونه ی خدا نیست؟
پس چرا کسی جواب نمیده؟
ادامه مطلب ...
تنهایی یعنی اینکه …
تو این بارون قشنگ دو نفره
هیچکس نباشه که بهت بگه …
عزیزم میای بریم یه قدمی بزنیم؟ … !
***
چون شیشه عالمی همه گردن کشیده اند
تا از شراب عشق که را سرخ رو کنند
صائب
***
مکش ای طور با افسرده دلان گردن دعوی
که در خاکستر ما هم شراری می شود پیدا
طور: آتش طور
حزین لاهیجی
***
خـمـوشـیـش نـه ز اعـراض بـود دی که نداد
بـه لـب مـجـال سـخـن غـمـزه سـخـنـگـویش
محتشم کاشانی
***
بستم آن دل که بدان یار کمان ابرو، دل
سینه ی خود سپر تیر ملامت کردم
فرصت شیرازی
***
باز آید آب رفته ی هستی به جوی ما
روزی که خاک تربت ما را سبو کنند
صائب تبریزی
***
سر تو باد سلامت من اگر کشته شوم
بِکُش ای تُرک! که من تَرک سلامت کردم
فرصت شیرازی
***
نامحرم است بال مَلَک در حریم دل
این خانه را به آه مگر می توان رُفت و رو کنند
صائب
***
چندی است به کلبه ما سر نمیزنی
این روی دیدنی! ز چه رو شد ندیدنی؟
صبحی
***
علامتی به از این نیست آشنایی را
که خشمگین و سراسیمه وار میگذری
عرفی شیرازی
***
شراب تلخ صوفی سوز بنیادم نخواهد برد
لبم بر لب نه ای ساقی و بِستان جان شیرینم
حافظ
***
به سادگی تو رحم آیدم در این بازار
که تنگدستی و امیدوار می گذری
عرفی شیرازی
***
چو رسوا کرد ما را درد عشقت
همی کوشم به رسوا کردن دل
عطار
***
پیش از آن کاندر جهان باغ و رز و انگور بود
از شراب لایزالی جان ما مخمور بود
عطار
***
چه ساقی که مست مدام اوست جهان
چه باده است ندانم که جام اوست جهان
مغربی
***
تا از جفای او نرهم، خون من نریخت
بیرحم ترس روز جزا را بهانه ساخت
میلی تُرک
***
بر در میخانه عشق ای ملک تسبیح گوی
کاندر آنجا طینت آدم مخمر می کنند
حافظ
انتقاد هم مانند باران ، باید آنقدر نرم باشد، تا بدون خراب کردن ریشه های آن فرد موجب رشد او شود....
به قـــولِ مارتین لوتر کینگ:
گرفتن آزادی از مردمی که نمیخواهند برده بمانند,سخت است اما دادن آزادی به مردمی که میخواهند برده بمانند سخت تر است...!
یک شبی مجنون نمازش راشکست / بی وضو درکوچه لیلی نشست
عشق آنشب مست مستش کرده بود/ گفت یارب ازچه خوارم کرده ای
برصلیب عشق دارم کرده ای / خسته ام زین عشق دلخونم مکن
من که مجنونم تو مجنونم مکن
مرد این بازیچه دیگرنیستم / این تو و لیلای تو من نیستم
گفت ای دیوانه لیلایت منم / دررگت پیدا و پنهانت منم
سالها باجورلیلا ساختی / من کنارت بودم و نشناختی
کجا بــودی وقتی برات شکستـم خ زده بود شـاخه گُل تو دستـــم
کجــا بـودی وقتــی غریبــی و درد اشت مـن تنها رو دیوونه میـــکـرد
کجــا بودی وقتی کنـار عکســـات شبا نشستم به هوای چشمـــات
کجا بــودی ببینی مــن میســـوزم عیــن چشــات سیـاهه رنـگ روزم
ســـرزنشــــای مردمـــو شنیـــدم هــر چــی که باورت نمیشه دیـدم
کنـــایه هــاشونــو به جون خریدم نبــود ستــاره ام شبـا گریه چیـدم
کجا بودی وقتی اشکــام میریخت خون جای گریه از چشام میـریخت
کجـــا بودی وقتـــی آبـــروم مـــرد امــا به خـاطر چشات قسم خـورد
کجـــا بودی وقتی که پرپر شـــدم سوختم و از غمت خاکستر شدم
خنده واسه همیشه از لبـام رفت
رسیدن از مرمر رویــاهـــــام رفت
ﻣﻄﻤﺌﻦ ﺑﺎﺵ
ﻭﻗﺘﯽ ﺑﺮﺍﻱ ﻛﺴﻲ ﻣﻬﻢ ﺑﺎﺷﯽ
ﺍﻭ ﻫﻤﻴﺸﻪ ﺭﺍﻫﻲ ﺑﺮﺍﻱ ﻭﻗﺖ
ﮔﺬﺍﺷﺘﻦ ﺑﺮﺍﻳﺘﺎﻥ ﺧﻮﺍﻫﺪ ﻳﺎﻓﺘـــــــ …
ﻧـــﻩ ﺑﻬﺎﻧﻪ ﺍﻱ ﺑﺮﺍﯼ ﻓﺮﺍﺭ ﻭ ﻧــــﻩ ﺩﺭﻭﻏﯽ ﺑﺮﺍﯼ ﺗﻮﺟﯿه...
آدمی غــرورش را خیلی زیاد
شاید بیشتر از تمام داشته هایش دوست می دارد
حالا ببین اگر خودش،
غرورش را به خاطر تو، نادیده بگیرد
چه قدر دوستت دارد !
یـادَت بــآشــَــد :
زن هــــآ
تـــَــنــــهــآیـیـشــآن را گــِــریـه مـی کـــُــنـنـد
و مــــَـــردهـــآ
گــِــریـه شــآن را تـــَــنــــهـــآیـــی . . .
برادرش جواب داد :
عشق یعنی تو هر روز شکلات من را ، از کوله پشتی مدرسهام بر میداری ،
و من هر روز بازهم شکلاتم را همانجا میگذارم
اگر دروغ رنگ داشت ؛
هر روز شاید ؛
ده ها رنگین کمان در دهان ما نطفه می بست
و بیرنگی کمیاب ترین چیزها بود
اگر شکستن قلب و غرور صدا داشت؛
عاشقان سکوت شب را ویران میکردند
اگر براستی خواستن توانستن بود ؛
محال نبود وصال !
و عاشقان که همیشه خواهانند؛
همیشه میتوانستند تنها نباشند
اگر دروغ رنگ داشت ؛
هر روز شاید ؛
ده ها رنگین کمان در دهان ما نطفه می بست
و بیرنگی کمیاب ترین چیزها بود
اگر شکستن قلب و غرور صدا داشت؛
عاشقان سکوت شب را ویران میکردند
اگر براستی خواستن توانستن بود ؛
محال نبود وصال !
و عاشقان که همیشه خواهانند؛
همیشه میتوانستند تنها نباشند
بسیاری، عاشق
بسیاری، معشوق
عاشق و معشوق،
انگشت شماری.
" عباس کیارستمی"