آموزش حرفه ای فروش و بازاریابی |  تکنیک های فروش

آموزش حرفه ای فروش و بازاریابی | تکنیک های فروش

آموزش حرفه ای فروش و بازاریابی | تکنیک های فروش
آموزش حرفه ای فروش و بازاریابی |  تکنیک های فروش

آموزش حرفه ای فروش و بازاریابی | تکنیک های فروش

آموزش حرفه ای فروش و بازاریابی | تکنیک های فروش

روان پریشی های من 1

باران اگر ببارد، من طبق معمول دست­هایم را حلقه خواهم کرد به دور گردنت و سرت را روی سینه­ام خواهم گذاشت، بعدش سرم را قایمکی جوری قرار خواهم داد که روی سرت را بپوشاند که مبادا باران رنگ مشکی موهایت را ببرد، مبادا قهوه­ای چشمانت را برباید؛ و تو مثل همیشه می­پرسی: چرا باران به همه جایم می­خورد ولی به سرم نه؟ و من که می­دانم تو عاشق بارانی – از خیلی وقت پیش تو عاشق­اش بودی- برای آن­که دعوایم نکنی به خاطر سایه­بانی که برایت ساخته­ام می­گویم: سر من یک کمی نافرم است و جلوی باران را گرفته. تو بلند می­شوی و می­گویی: مرده­شور سر نافرم­ات را ببرد و مرده­شور خودت را با این سرت. قهر می­کنی و می­روی.

من اما، از پی تو دوان نمی­دوم، صبر می­کنم تا باران بعدی، تا تو باز بیایی و قصه را از نو آغازش کنیم. تو می­آیی، مطمئنم که می­آیی؛ به خاطر من نه، به خاطر عشقت. باران.

چه مضحک است زندگی ما و عشق انسانی تو به چند قطره باران.

زندگی را باید زندگی کرد

انتظار نداشته باش پایان تو، پایان زندگی­ات – زندگی که نه، روزمرّگی­ات – پایان خوشی باشد. از این پایان­های خوشی که در فیلم­های آبکی می­بینیم. وقتی دیدی آخر داستانی خوش است شک کن. به این که نکند شخصیت­های اول و دوم لابی کرده­اند و پایان را خوش نموده­اند، که نکند با نویسنده روی هم ریخته­اند و دارند تو را دلخوش می­کنند که ببین زندگی­ات چه زیباست؟!!

پایانت اگر خوش نیست – که نخواهد هم بود – خوشحال باش، از اینکه لابی نکرده­ای، تقلب نکرده­ای و زندگی­ات روال عادی خودش را داشته. خوشحال باش از اینکه تو تا این حد انسانی صادق هستی که با زندگی بازی نکردی. زندگی را واقعا زندگی کرده­ای .

همه چی ...

به نام خدا

چند روزه دلم خیلی گرفته ولی بازم اومدم .

حامد love u

مشاوره راه سبز زندگی(فرزانه عزیز)

این مطلب توسط نویسنده‌اش رمزگذاری شده است و برای مشاهده‌ی آن احتیاج به وارد کردن رمز عبور دارید.

مشاوره راه سبز زندگی(زهرا عزیز)

این مطلب توسط نویسنده‌اش رمزگذاری شده است و برای مشاهده‌ی آن احتیاج به وارد کردن رمز عبور دارید.

محتاجم ...

دستانت را برای پروانه

پاهایت را برای مشایعت

دلت را برای گرمیش

و خودت را برای مهربانیت

... محتاجم ...

پس با من بمون .

حامد

بخوانیدم

سلام

  

بخوانیدم:

روزگارم تیره و این روزهایم تیره تر

یا به نوعی رو به ویرانیست دنیایم دگر

من که چشمم خواب دریا دیده بود

عکسش از دریا شده یک آسمان بارنده تر

هر چه از این درد پا پس می کشم بیفایده است

سرنوشت من گره خورده ست با غم سر به سر

لحظه های مرده ام تاوان یک تردید شد

تا که تقویمم دهد یک عمر از تلخی خبر

بار دیگر مهره ام در خانه ی دوم نشست

از گریز بین سعد و نحس یا که خیر و شر

مرگ من در این غزل چون آتشی خواهد شد و

بعد جز خاکستری از من نمی ماند اثر

هر گلی هم باشی، چه شقایق چه گل پیچک و یاس، زندگی اجبارست

  

 شاید آن روز که سهراب نوشت : تا شقایق هست زندگی باید کرد، خبری از دل پر درد گل یاس نداشت، باید اینجور نوشت، هر گلی هم باشی، چه شقایق چه گل پیچک و یاس، زندگی اجبارست

آره من اونم که گفتم واسه چشم تو دیوونم

آره من قول داده بودم تا تهش باهات بمونم

ولی پس دادی نگامو زیر رگبار غرورت

من فقط یه کم شکستم ، خوب نگام کنی همونم . . .


آره من اونم که گفتم واسه چشم تو دیوونم

اگر روزی مردم ، تابوتم را سیاه کنید تا همه بدانند سیاه بخت بودم


اگر روزی مردم ، تابوتم را سیاه کنید تا همه بدانند سیاه بخت بودم بر روی سینه ام تکه یخی بگذارید تا به جایه معشوقم برایم گریه کند ... چشمانم را باز بگذارید تا همه بدانند چشم انتظار معشوقم بودم ... و آخر اینکه دستانم را ببندید تا همه بدانند خواستم ولی نتوانستم ..........