یکی از شایعترین بیماریهای ذهن علاقه به برچسبزنی منفی و یکی از مرسومترین عادات ذهن بیماران گذاشتن القاب و اسامی غیرمثبت روی کسانی است که از دید آنها مستحق اسامی ناپسند و نامناسباند.
هر چند برای کسانی که اسامی نامناسب و ناشایست روی افراد دیگر میگذارند در هیچ دین و آیینی عاقبت و سرانجام نیکی پیشبینی نشده است، اما متاسفانه این عادت ناپسند آنقدر مرسوم شده که قبح و زشتی آن برای بسیاری از افراد به طور کامل ریخته است و حتی برخی از توانایی خود در گذاشتن اسمهای مضحک و ناشایست روی دیگران احساس افتخار و هوشمندی هم میکنند!
در این فرصت کوتاه نمیخواهیم به نادرستی عمل بیمارگونه برچسبزنی منفی روی دیگران بپردازیم. همه کم و بیش میدانیم که این کار چقدر زشت است، چرا که خودمان به شکلهای مختلف در طی مسیر زندگی قربانی برچسبهای منفی بودهایم و از اعماق وجودمان درک میکنیم که وقتی فردی برچسب منفی میخورد چقدر احساس ناخوشی در وجودش جاری میشود.
در این مجال کوتاه میخواهیم به یک نکته ریز اما بسیار مهم در فرآیند ذهنی چسباندن برچسب به دیگران اشاره کنیم و آن ندیدن نکات مثبت موجود در فرد به خاطر خیره شدن به برچسب منفی بزرگی است که روی گردن او آویزان کردهایم. به زبان خیلی ساده باید بسیار مواظب باشیم که مبادا اسامی و القاب و برچسبهای منفی، ما را از دیدن مثبتهای پنهان در وجود افراد محروم سازد که اگر این اتفاق بیفتد به طور غیرمستقیم این خود ما هستیم که ضرر میکنیم و نمیتوانیم از فرصت حضور افراد توانمند در اطراف خود به موقع و در مکان و زمان درست استفاده کنیم.
متاسفانه مُد شده است که هر وقت دو نفر با هم دشمن میشوند بلافاصله فهرستی از برچسبهایی با بار منفی سنگین را تهیه و به شکلی در معرض دید اطرافیان و آشنایان او قرار میدهند. به قول ما مجلهایها آن را رسانهای میکنند تا همه کسانی که به شکلی علاقهمند به کسب اطلاعات بیشتر در مورد آن شخص هستند از طریق مشاهده این لیست القاب منفی نظرشان نسبت به آن شخص برگردد و در نتیجه از حمایت و همراهی و کمک به او رویگردان شوند. و این همان جایی است که خطر محروم شدن از استعدادها و قابلیتهای مثبت آن فرد برچسبخورده بقیه را تهدید میکند.
فرض کنید یک پزشک جراح متخصص ورزیده و ماهر در یک بیمارستان به دلیل خستگی و کار بیش از حد متوجه حضور رییس بیمارستان در کنار درِ خروجی نشده است و با گیجی و حواسپرتی بدون سلام و عرض ارادت از کنار او عبور میکند و به راه خود میرود. اگر این جناب رییس به چاپلوسیهای افراد حسود و تنگنظر گوش کند، و برچسبها و القاب خودخواه، پرفیس و افاده، غیرقابل تحمل و... را برای جراح متخصص بپذیرد و در گذر زمان آنقدر عرصه را بر او تنگ کند که جناب جراح را وادار به استعفا و یا حتی خروج از کشور کند، شاید موفق شده باشد یک برچسبخورده را از اطراف خود دور کند اما باید بداند که یک متخصص ورزیده و ارزشمند را به خاطر افتادن در بازی ذهنی برچسبزنی از دست داده است و نه تنها در درازمدت به شهرت و اعتبار بیمارستان خود لطمه میزند، بلکه امکان کسب آبرو و شهرتی که با حضور آن متخصص و تیم اطرافش محقق میشد را از بیمارستان خود سلب کرده است.
این مثال ساده فقط برای این بود که بیجهت به برچسبزنی منفی به دیگران و از دور خارج کردن آنها دلخوش نباشیم و بدانیم که اگر وارد بازی برچسبزنان شویم دیر یا زود شاید خودمان هم قربانی این بازی شویم و تا آن موقع حتما خود را از بسیاری از مثبتهایی که میتوانست در دسترس ما باشد محروم ساختهایم. مثبتهای پنهانی که به خاطر برچسبهای منفی خودمان را از دیدن آنها محروم ساختهایم.