زیبایی، حاصل خلاقیت خداست و خداوند انسان را نیز خلاق آفرید تا با خلاقیت خود دنیا را زیباتر، کارآتر و مفیدتر گرداند. زیبایی ظاهری چیزی نیست که کسی طالب آن نباشد. همه آدمها، اعم از زن و مرد و پیر و جوان، خواهان زیبایی و آراستگی و مطلوب واقع شدن میباشند. اگر این زیبایی را خداوند و طبیعت در آنها نهاده باشد که چه بهتر، ولی اگر انسان از زیبایی ظاهری بهره کافی نبرده باشد، بیتردید درصدد خلق آن برمیآید. کمتر کسی است که مجذوب زیباییهای ظاهری نشود و آن را قلباً نستاید. آرایش را نیز کسانی اختراع کردهاند که زیباتر شدن را دوست میدارند. پس میل به زیبایی و زیباتر شدن از طبیعتی سالم، روحیهای شاداب و سرزنده برمیآید.
توجه به زیبایی ظاهری هیچگونه تضادی با معنویات، تکامل روحی و کمال شخصیتی انسان ندارد و سیرت زیبا نیز هیچ عنادی با صورت زیبا نداشته و ندارد؛ از طرفی نیاز به زیبایی ظاهری هرگز با استحمام یا تغذیه سالم یا ورزش برطرف نمیشود.
موهای پرپشت لبهای بعضی از خانمها، ابروهای انبوه و بدمنظره، موهای ضمخت روی پاها و چهره و گاه سراسر بدن، بینی نافرم، انحراف، ریزی و درشتی بیش از حد چشمها، چاقی و لاغری در حد افراط، دندانهای نامرتب و فک نامناسب، موهای فرفری و یا بیش از حد کمپشت و نرم و... هرگز با تمیز و پاکیزه شدن به زیبایی نمیرسند، پس بهجای محکوم یا سرزنش یا تحقیر کردن زنانی که آرایش را دوست دارند، بهتر است تحلیلی منطقی و آگاهانه از آن داشته باشیم. بهترین راه برای این بررسی، روش پرسش و پاسخ است. در این تحلیل باید توجه داشته باشیم که ما با عموم مردم مواجهایم، نه با انگشتشمار افراد عارفمسلک و جویای معنویت صرف. چون عارف وقتی به ارزشهای معنوی و عمیق متمایل میشود، خودبهخود بهامور ظاهری بیتوجه میگردد؛ ولی این بیتوجهی هرگز نباید همراه با تحقیر و یا رد کردن شیوههای دیگران برای زیباتر شدن تجلی کند؛ آنکس که بهراستی عارف است میداند که رسیدن به مقامات عرفانی، تجربهای است که باید خود پیش بیاید و هیچکس با آموزش، آن هم آموزشی همراه با سرزنش، عارف نخواهد شد. فرد پیشوا فقط میتواند با رفتار زیبا و عمیقش بر مریدانش اثرگذار باشد نه با تحقیر و سرزنش آنها. برای عارف، حتی زیباییهای طبیعی نیز با آنچه ما «زشت» تلقی میکنیم یکسانست. او معتقد است که خدا زیباست و هر آنچه از اوست نیز زیباست.
یک عارف حقیقی هرگز با لحنی تلخ و آزاردهنده نمیگوید «آرایش را افراد زشت اختراع کردهاند، چون زشتی در برابر زیبایی طبیعی، احساس حقارت، حسادت و رقابت میکند.»
منظور من از طرح این مقدمه، پرداختن به بحث روانشناختی آرایش است. آیا هر چه مصنوع دست بشر است، نوعی فریب است؟! بهراستی اینطور نیست؛ چرا که تمام آثار هنری اعم از نقاشی و مجسمه، ظروف، قالی، پارچه و... گاه زیباییهای حیرتانگیزی دارند که آدمی را دچار حیرت میکنند. آرایش هنرمندانه برای زیباتر کردن ظاهر آدمی و همچنین انجام جراحیهای زیبایی که توانسته معایب آزاردهنده چهره و اندام انسان را برطرف نماید، از خلاقیتهای مثبت و تحسینبرانگیز انساناند.
اما آنچه میتواند مورد نقد قرار گیرد، افراط در مداومت به این روشها و یا ایجاد ناهنجاریهای بیمارگونه در این شیوههاست. آن هم نه با سرزنش و تحقیر، بلکه با ریشهیابی و دادن آگاهی برای رسیدن به سلامت روان. مثلاً اگر کسی تمام توجه خود را صرف آرایش، جراحی و لباس خود نماید و در ارزیابی دیگران هم فقط به همین نکات توجه کند، باید بداند که دچار وسواس شده است.
زنانی که برای برطرف کردن معایب بسیار مختصر و غیربارز خود، دست به انجام تتوهای مختلف و جراحیهای خطرناک و پرهزینه میزنند و برای ایجاد تنوع در لباس و وسایل زینتی دچار افراط و رقابت شدهاند و یا با وسواسی شدید از مد و روشهای گوناگون آرایشی پیروی میکنند و تنها در این صورت احساس آرامش مینمایند، بیتردید نیازمند معالجه برای برطرف کردن این وسواس هستند.