شهرچشمانت شلوغ است
هرکسی درآن یه جوراست
من بیچاره در گوشه چشمت
به مانند یک گندم تشنم
هرلحظه عطش تاب مرامیگیرد
جرعه آبی بده من میمیرم
ای کاش درآن لحظه دقیق بودم
که فقط گوشه چشمت خالیست
که فقط جای من آنجاخالیست...
ای وای براین دل مریضم
کزروزنخست توراندیدم
یکشنبه 4 دیماه سال 1390 ساعت 13:30
عالی بود