نورمن کانیز در کتاب ” تشریح یک بیماری ” اشاره می کند که چگونه برای از سر گیری یک زندگی طبیعی و سالم با بیماری فلج مبارزه کرده است وی معتقد است که “ خندیدن زیاد “ داروی اصلی او بوده است . کانیز می گوید : رویکرد جدی او نسبت به زندگی باعث تسریع بیماری اش شده بود و نتیجه گرفته است که از طریق خنده می تواند وضعیت معکوس را بوجود بیاورد . وی آنقدر به تماشای فیلم های کمدی پرداخت که هم علائم بیماری و هم درد آن رفته رفته ناپدید شد و به این ترتیب به اثبات رساند که :
” خنده ، بهترین داروست “.
وقتی که می خندیم همه چیز به نفع جسم و ذهن ما پیش می رود ، آندرفینی که در مغز تخلیه می شود به ما احساس “ پرواز طبیعی ” می دهد و بازدهی سیستم تنفسی درست مانند زمانی می شود که به ورزش دو پرداخته ایم . خنده درد را تسکین می دهد . ما تنها زمانی می توانیم بخندیم که آسوده خاطر باشیم و هر چه میزان این آسودگی بیشتر باشد درد را کمتر احساس خواهیم کرد . بسیاری از فیلم ها و کتابهای کمدی مُسکن هایی فوق العاده هستند .
ما اغلب وقتی مریض می شویم که خود و زندگی را بیش از اندازه جدی می گیریم . آنچه برای سالم ماندن بدان نیاز داریم خندیدن است . مثلأ فرض کنید که ورشکسته شده اید ، یک تصادف شدید رانندگی داشته اید و در شرف جدایی از همسر خود هستید . اگر همه اینها پیش آمده است چرا با غمگین بودن اوضاع را از این هم بدتر کنید ؟!شخصی که در این موقعیت قرار می گیرد ممکن است تا دو سال از خندیدن امتناع کند ، دیگری ممکن است بعد از دو هفته گریه و زاری را کنار بگذارد و شروع به خندیدن کند و بنابراین نفر اول پنجاه مرتبه بیشتر از دومی در بیچارگی و غم باقی می ماند و این انتخاب خود اوست !
هنر شاد بودن مستلزم توانایی خندیدن به مشکلات در کوتاهترین زمان ممکن پس از وقوع آنهاست . همه ما به نوعی از بدبختی و بداقبالی رنج می بریم ، اما مردم شاد با انتخاب خود از انتظار طولانی برای دیدن روی خوشِ سکۀ نا امیدی های خود پرهیز می کنند .
بیایید گاه و بیگاه برای خود خاطر نشان کنیم که ما انسان هستیم و مانند تمام انسانهای دیگر ممکن است کارهای احمقانه از ما سربزند . اگر توقع شما بی عیب و نقص بودن و کمال است به این سیاره تعلق ندارید!
در اینجا میتوانیم کودکان را سرمشق خود قرار دهیم . کودک بطور طبیعی و بدون احساس خجالت تقریبأ به همه چیز می خندد ؛ گویی به وضوح می داند که یک خندۀ سیر او را سالم و متوازن نگه می دارد. بچه ها با عطش سیری ناپذیرِ نشاط و شادی قدم به این جهان می گذارند. شرم آور است که اغلب ما انسانها با رسیدن به دنیای بزرگسالی نگرشی را جایگزین می کنیم که می گوید : “زندگی شوخی بردار نیست”.بزرگسالان وقت فراوانی را صرف محدود کردن خنده های کودک می کنند و مدام به او تذکر می دهند : سرکلاس با صدای بلند نخند ، موقع غذا خوردن نباید بخندی ،…تا آنکه قسمت اعظم این طیب خاطر خودبخودی را از کودک می گیرند. یکی از بزرگترین مسئولیتهای ما در قبال دیگران آنست که از زندگی لذت ببریم ؛ زیرا با شاد بودن احساس بهتر و کارآئی بیشتر خواهیم داشت و دیگران نیز از مصاحبت با ما احساس رضایت و خرسندی خواهند کرد .
مشکلات را ” شکلات ” کنید …
چگونه می توان به مشکلات خندید ؟ راه آن تغییر نحوۀ تمرکز فکر است و کلید تغییر کانون تمرکز فکر، تغییر نحوۀ طرح سئوالات است . زمانی که از کسی سئوالی می کنید فورأ کانون تمرکز او را تغییر خواهید داد . اگر شما ناراحت باشید و من از شما بپرسم : هم اکنون چه چیزی در زندگیتان عالی است ، مسلمأ پاسخ می دهید : هیچ چیز . اما اگر بتوانم شما را وادار کنم برای پاسخ دادن فکر کنید ، مغزتان شروع به گشتن در میان پرونده های خود خواهد کرد .
مهم نیست زندگی شما تا چه اندازه بدوناگوار به نظر می رسد ، مسلمأ در زندگیتان چیزهایی هستند که براستی فوق العاده اند ؛ در این هیچ شکی وجود ندارد . پس با تفکر راجع به آن می توانید به احساسی خوشایند و فوق العاده دست یابید . هرقدر که زندگیتان سخت باشد بالاخره مغز پاسخ های عالی و زیادی پیدا خواهد کرد : بدن سالم ، همسر دلسوز ، فرزندان باهوش ، دوستان خوب ، مهارت خاصی که دارید و … با این سئوال تمرکز شما از آنچه در زندگیتان ناگوار و سخت است به نعمت های متعددی که خداوند در اختیارتان قرار داده است معطوف خواهد شد و مسلمأ احساس رضایت وخوشی جایگزین احساس عذاب و رنجتان می شود . این کار دست کم تا حد زیادی از تلخی مشکل امروز خواهد کاست. احساس امروز ما ، هرچه که باشد ، ناراحتی یا خوشی ، تنها بستگی به این دارد که در آن لحظه مغزمان بر چه مسئله ای متمرکزشده باشد .
خلاصۀ کلام : زندگی آنقدرها جدی نیست ، بیایید شوخی را جدی تر بگیریم .