ازدواج یکی از مهمترین تصمیمات زندگی است . اما این تصمیم زمانی باید گرفته شود که ، اطلاعات و دانسته های ما و تجربه و پختگی ما در برابر بزرگی این تصمیم افزایش یابد .
قبل از ازدواج ، قدرت و تصمیم گیری بسیار است و می توان از تشکیل ساختارهای مشکل زا دوری کرد . اما پس از ازدواج هنگامی که ساختارها شکل گرفت تنها می توان کارکردهای مشکل را کاهش داد و به ندرت می توان در ساختارها تغییر ایجاد کرد .
نهاد خانواده یکی از نهادهای مهم اجتماعی است که با ازدواج آغاز می شود . بنابراین ، ازدواج از آنجا که مراسم آغازین این نهاد مهم اجتماعی است اهمیت بنیادین و پایه ای دارد .
سنگ بنای نهاد خانواده در ازدواج گذاشته می شود و ما معتقد بودیم که :
خشت اول چون نهد معمار کج / تا ثریا می رود دیوار کج
ما در انتخاب خانواده ای که در آن به دنیا آمده ایم اختیاری نداشته ایم ، اما معمار خانواده آتی خود خواهیم بود.هرچند ازدواج همۀ امر خانواده نیست اما خشت اول و سنگ بنای خانواده است .بنابراین یکی از مهمترین مسایل در نهاد خانواده ، ازدواج و مسایل پیرامون آن است. ازدواج یک نقطه عطف در زندگی انسان است و یکی از مهمترین تصمیمات طول زندگی فرد است . با ازدواج خانواده تشکیل می شود و نظام خویشاوندی شکل می گیردو نسل بقا می یابد. ازدواج موفق پایه و بنیانی عالی برای ایجاد خانواده ای شاد و مستحکم است و حتی استحکام یک کشور با استحکام خانواده ها همبستگی دارد .
ازدواج در زمرۀ پیچیده ترین روابط انسانی است . ازدواج برخوردی شگفت میان فرهنگ و طبیعت یا قواعد اجتماعی و کشش جنسی است .
توجه به ازدواج ، توجه به خانواده است .یکی از مهمترین کارهایی که می توانیم انجام دهیم آموزش است . اما آیا ازدواج نیاز به آموزش دارد؟! آیا اجداد و نیاکان ما برای ازدواج آموزش می دیدند که ما الآن نیاز به آموزش داشته باشیم ؟ و آیا این مسئله اینقدر جدی است که باید برای آن آموزش دید ؟!
ما معتقدیم که ازدواج نیاز به آموزش دارد و اجداد و نیکان ما هم این آموزش را می دیدند. آنها از طریق ارتباطات چهره به چهره و مشاهدۀ رسومی که تا حد بسیار زیادی انعطاف ناپذیر بود و به دلیل ساده تر بودن زندگی ، آموزش مورد نیاز خود را از محیط خود دریافت می کردند.
اما در دنیای جدید و دایم درحال تغییر و تحول فعلی ، با رسوم بسیار منعطف و برخی اوقات حتی اضمحلال رسوم سنتی ، با وجود زمان اندکی که اعضای خانواده با هم هستند و تعداد نفرات کمتری که با هم زندگی می کنند ، ما نیاز داریم که برای ازدواج آموزش ببینیم و دربارۀ آن یاد بگیریم .
برای اینکه به لزوم این آموزش اندکی واقع بینانه تر نگاه کنیم ، ازدواج را با چند مسدله دیگر زندگی روزمره مقایسه می کنیم .
گرفتن گواهینامه رانندگی در مقایسه با عقد ازدواج
برای گرفتن گواهینامه رانندگی شما لازم است که سه مرحله زیر را طی کنید :
۱/ معاینه چشم و آزمون بینایی ۲/ امتحان آیین نامه ۳/ امتحان رانندگی و اثبات مهارت رانندگی
اما برای عقد ازدواج تنها حضور در یک دفتر ثبت ازدواج همراه با دوشاهد و اجازۀ پدر دختر یا جد پدری و پرداخت هزینۀ ثبت شما ازدواج می کنید .
رانندگی بد در بسیاری از موارد موجب خسارت های فیزیکی و عاطفی می شود ، اما آیا ازدواج بد و نهایتأ طلاق ، خسارت های عاطفی ، ارتباطی ، مالی ، افزایش کودکان تک سرپرست یا بی سرپرست و غیره را در پی ندارند ؟
ما بر این باوریم که هرچه تقاضای ازدواج در جامعه بیشتر شود ، شادابی و سر زندگی افزونتر خواهد شد . اما عقد ازدواج در دنیای جدید نیاز به چیش نیازهایی دارد ، که لازم است به آنها بپردازیم . این پیش زمینه ها در قیاس با گرفتن گواهینامۀ رانندگی به نظر ما عبارتند از :
۱/ آزمون بینشی برای اثبات کفایت و رشد متناسب بینش فرد در مورد ایجاد یک خانواده
۲/ گذرانیدن آزمونی دربارۀ آشنایی با مشکلات و انتظارات ازدواج و قوانین حاکم بر زندگی مشترک
۳/ گذرانیدن آزمون عملی در جهت اثبات مهارت های ارتباط مثبت و مهارت های حل تعارض
آیا باور داشتن به چنین نیازی ابلهانه یا حداقل آرمانگرایانه است ؟
صرف وقت برای برگزاری مراسم ازدواج در قیاس با یادگیری دربارۀ ازدواج
مقایسۀ جالب دیگری که می تواند به روشن شدن موضوع کمک کند ، وقت و پولی است که افراد برای برگزاری و انجام مراسم عروسی که تنها یک یا دو روز به طول می کشد صرف می کنند ، در حالی که برای خود ازدواج که یک عمر به طول یک می انجامد نه تنها چنان پولی صرف نمی کنند ، حتی حاضر به صرف وقت هم برای آن در بسیاری از موارد نیستند .
دیوید اولسون می گوید : آنها انرژی زیادی برای انتخاب یک کیک عروسی صرف می کنند ، کیکی که توسط میهمانان گرسنه طی چند دقیقه مصرف می شود حال آنکه باید انرژی خود را برای اموختن اصول پویای ازدواج و بالا بردن مهارت های لازم برای همسر شدن و پدر یا مادر شدن به کار ببندند و متأسفانه این اشتباه بزرگ جوانان ماست .
برنامه ریزی برای شغل و حرفه در قیاس با ازدواج
مقدار وقتی که صرف آمادگی برای یک کاریا حرفه می شود معمولأ بسیار زیاد است . مثلأ اگر بخواهید مهندس شوید ، به غیر از اینکه باید دوازده سال دورۀ تحصیلی را طی کرده باشید ، لازم است که پس از قبولی در کنکور دانشگاه ها ، چهار سال نیز بطور اختصاصی در مورد رشتۀ مهندسی موردنظرتان تحصیل کنید.
بعد از تحصیلات دانشگاهی زمانی که شاغل شوید ، به زودی درمی یابید که سال ها طول می کید تا پس از تجربه آموزی و آموزش های تخصصی دیگر بتوانید شایستگی لازم را در حرفه و کار خود بدست آورید .
همه می دانند که پیشرفت شغلی و حرفه ای مسیری طولانی و پر پیچ و خم است که به تلاش نیاز دارد ، اما کمتر فردی هست که در مورد صرف وقت و تلاش برای پیشرفت در شغل خود اهمال کند و آن را نادیده انگارد . برخلاف چنین رویکردی نسبت به شغل و حرفه و پیشرفت و موفقیت شغلی ، در مورد ازدواج چنین دیدگاهی در اکثر جوامع بشری ملاحظه نمی شود .
در بسیاری از جوامع برای ازدواج کافی است کسی را در نظر بگیرید . اگر ” عاشق ” هم بودید که چه بهتر و اگر هم نبودید اشکالی ندارد ! با هم طی چند جلسه آشنا خواهید شد و بعد هم ازدواج خواهید کرد و روز بزرگ که فرارسید مراسمی با شکوه برگزار خواهید کرد که هرچه باشکوه تر باشد بهتر است ! بعد از آن همسران هستند و راهنمایی اندک و کمبود آموزش و تجربه که گاه تا پایان زندگی ادامه خواهد یافت .
لازم است به ازدواج حداقل در حد هر برنامۀ مهم دیگری نگاه کرد چه برسد به اینکه ما معتقدیم یکی از مهمترین برنامه های زندگی هر فرد ازدواج اوست .