آزمونهای کنکور معمولا چهار گزینهای هستند. سوالی مطرح میشود و داوطلب باید از بین چهارجواب یکی را انتخاب کند. از دید بسیاری از آدمها، تعداد گزینههای پیش رو هر چه بیشتر باشد بهتراست. شاید به همین دلیل است که از قدیم سعی میکردند فروشندگان یک صنف را در یک منطقه جمع کنند تا خریداران، گزینههای بیشتری برای انتخاب مقابل خود داشته باشند. بعضی دیگر معتقدند هر چه حق انتخاب افراد بیشتر شود سردرگمی و ابهام هم به افزایش مییابد، در نتیجه بهتر است تعداد گزینهها به حداقل کاهش یابد تا هم انتخابکننده احساس کند دارد انتخاب میکند و هم گزینههای خاص امتیاز بیشتری به دست آورند. از اینها گذشته، نکته مهم اینجاست که اکثر آدمها معتقدند حداقل گزینهها برای هر آزمونی، هرگز از دو تا نمیتواند کمتر باشد. برای همین است که در زندگی از حرف واسط «یا» زیاد استفاده میشود: یا این یا آن، مثبت یا منفی، سفید یا سیاه، با من یا علیه من و...
هیچکس باور نمیکند کمتر از دو گزینه انتخابی میتواند وجود داشته باشد. اما حقیقت این است که بخش زیادی از امتحانات زندگی در واقعیت تکگزینهای هستند. یعنی مقابل انسانها یک راه بیشتر وجود ندارد. یا باید آن راه را همین الان انتخاب کرد یا منتظر ماند تا زمان انتخابش فرارسد، راه دومی وجود ندارد.
به زبان ساده چیزی به نام تاریکی وجود ندارد. تاریکی همان نبودن روشنایی است. یا باید چراغ را همین الان روشن کرد و یا اینکه منتظر ماند تا زمان روشن شدن چراغ فرارسد.
متاسفانه باور این مطلب برای خیلیها مشکل است. بسیاری چون ذهنی دوبین یافتهاند و نگاهی دوگانه نسبت به مسایل زندگی پیدا کردهاند اصلا نمیتوانند قبول کنند که بیشتر انتخابهای اساسی زندگی تکگزینهای هستند.
برای نمونه خیلیها گمان میکنند دروغگویی و راستگویی دو گزینه متفاوت هستند و آنها حق دارند بین این دو گزینه یکی را انتخاب کنند. حال آنکه در حقیقت یک راه بیشتر وجود ندارد و آن هم راه راستی و درستی است. راههای دیگر هر اسمی داشته باشند اساسا راه نیستند که به حساب بیایند و درست مانند مثال تاریکی و روشنایی که در بالا گفتیم، این غیبت و نبودن صداقت و درستی است که اسمش را دروغ و ناراستی گذاشتهاند و چیزی به نام راه دروغ و طریق نادرست از بنیان وجود ندارد. به زبان ساده کسی که دروغ میگوید و طریق نادرستی پیشه کرده، در واقع هیچ راهی را انتخاب نکرده است. این شخص حتی اگر سالها به همین شیوه غلط خودش ادامه دهد، مادامی که گزینه درستکاری را انتخاب نکند، هیچ کدام از حرکتهایش به حساب نمیآیند و هیچ پیشرفتی نخواهد کرد. تمام رشد و پیشرفتی که این قبیل افراد گمان میکنند، توهمی و ذهنی است و در عالم واقع هرگز اتفاق نمیافتد.
به همین ترتیب میتوان بسیاری از پدیدههای به ظاهر دوگزینهای عالم را دوباره تعریف کرد. برای مثال چیزی به نام بیرحمی وجود ندارد. این قلب خالی از عشق است که قلب بیرحم و سنگی نام گرفته است.
چیزی به نام ناآرامی وجود ندارد! جایی که آرامش نباشد را ناآرام میگویند. تنها راه خلاصی از اضطراب نیز یافتن آرامش است.
برای قبولی در کنکور راهی غیر از درس خواندن وجود ندارد! آنها که میگویند خواندیم ولی قبول نشدیم درست نمیگویند. اگر قبول نشدند مطمئن باشید درست مطالعه نکردهاند. گزینه دومی وجود ندارد!
چیزی به نام فقر وجود ندارد! وقتی تلاش برای درآمدسازی و مدیریت صحیح دارایی و ثروت و درآمد وجود نداشته باشد طبیعی است که به مرور ثروت از دست میرود و به سمت کسی که تلاش میکند منتقل میشود. فقیر کسی است که برای ثروتمند شدن تلاشی مدبرانه انجام نداده است.
آیا متوجه شدهاید که درک و هضم بعضی از این واقعیتهای تکگزینهای چقدر سخت و مشکل است!؟ ذهن دوگانهبین ما اصلا نمیتواند باور کند که برای بسیاری از پدیدههای زندگی یک گزینه بیشتر وجود ندارد و گزینه دومی که همیشه به آن دل میبندیم و بسیاری اوقات آن را انتخاب میکنیم، در واقع اساسا وجود ندارد و این انتخاب نکردن گزینه اول است که توهم وجود گزینه دوم را ایجاد کرده است.
در حقیقت برای اینکه بتوانیم رشد و پیشرفت کنیم و زندگی طبیعی، شاد و سالمی را تجربه کنیم، چارهای نداریم جز اینکه تنها گزینه صحیح پیش روی خود را انتخاب کرده و دل از گزینههای ثانوی توهمی برداریم. تنها در این صورت است که میتوانیم دروغ، جهل، فقر، اضطراب، تاریکی، نفرت و دشمنی را از زندگی خود دور سازیم و راستی، علم، ثروت، آرامش، روشنایی، عشق و دوستی را به زندگی خود وارد سازیم. انتخاب این تکگزینههای اساسی همان راه درست یک زندگی موفق است. راه دومی وجود ندارد.