یکی از شاگردان شیوانا در جمع بقیه شاگردان از دایی باسوادش تعریف میکرد. شیوانا هم کناری نشسته بود و گوش میکرد. شاگرد گفت: "دایی من خیلی سواد دارد. نزد استادان بزرگی درس گرفته است و از هر کدام آنها مدرکی دارد که نشان میدهد سواد و دانش او خیلی بالاست. اما این دایی من یک مشکل کوچک دارد و آن این است که موقع حرف زدن مثل آدمهای عامی سخن میگوید و بعضی مواقع نیز حرفهای زشت و ناپسند بر زبانش جاری میشود. مادرم میگوید داییام از کودکی اینگونه بوده است و میخواهد با فحش دادن و دشنام دادن، عادی جلوه کند و در واقع دارد خودمانی و سطح پایین حرف میزند تا بگوید با بقیه افراد خانواده فرقی ندارد. اما من که این تضاد و دوگانگی را درک نمیکنم."
شیوانا که تا این لحظه ساکت بود تبسمی کرد و گفت: "ارزش انسان به سواد و دانش اوست و ارزش سواد و دانش فرد به ادب و انسانیت اوست. وقتی سواد و دانش نتواند در انسان ادب و اخلاق نیک ایجاد کند پس باید در آن شک کرد و انسان بیادب حتی اگر کوه دانش را هم بر دوشهایش حمل کند، هیچ ارزشی ندارد. خود را فریب ندهید. دایی شما باید دوباره به مدرسه برود و درس بیاموزد تا سوادی یاد بگیرد که به صورت اخلاق و رفتار و ادب در او متجلی شود."