چند قلاده خرس وحشی به خاطر سرما از جنگلهای کوهستان به دشت مهاجرت کرده بودند و روزها برای یافتن غذا به مزارع حومه دهکده شیوانا حمله میکردند. اهالی دهکده دور هم جمع شدند و گروههای شکار تشکیل دادند تا خرسها را فراری دهند و یا شکار کنند. تعدادی از خرسها اسیر اهالی شدند و بقیه آنها به سمت جنگل خودشان گریختند. وقتی خرسها به اندازه کافی از دهکده دور شدند شیوانا به شکارچیان گفت که تعقیب دیگر کافی است و چون خرسها به محل زندگی سابق خود برگشتهاند دیگر رهگیری و شکار آنها بیمورد است. اما تعدادی از شکارچیان که از فرار خرسها جرات پیدا کرده بودند اصرار داشتند که به هر قیمتی شده همه خرسها را از پا درآورند.
شیوانا چیزی نگفت.
روز بعد شکارچیانِ لجباز زخمی و مجروح به گروه برگشتند و با ناراحتی گفتند که خرسها به محض اینکه در شرایط محاصره قرار گرفتند وحشی شدند و به آنها حمله کردند و به همین خاطر همگی اسلحههای خود را روی زمین انداختند و با زخم و جراحت فراوان خودشان را از چنگال خرسها فراری دادند و به هر زحمتی بود به برگشتند.
شیوانا با ناراحتی گفت: "قبل از اینکه بروید به شما گفته شد که دست از تعقیب حیوانات بردارید!"
یکی از شکارچیان گفت: "ولی آنها فرار میکردند و این نشانه ضعفشان بود!"
شیوانا با تبسم گفت: "آنها فرار میکردند برای اینکه به شما آسیبی نرسانند و دردسر بیشتری برای خود نخرند. آنها به خاطر شما فرار میکردند تا مجبور نشوند در درگیری به شما جراحتی وارد سازند و بهانه بیشتری برای آزارشان به دستتان بدهند. علت این زخم و جراحت ماندگار در وجود شما هم فقط این است که هر عقبنشینی را دلیل ضعف فرد میپندارید. حال آنکه گاهی دشمن به خاطر صلاح خود شماست که عقبنشینی میکند. این تفاوت را درک کنید."