هوبیها" ساکنان بومی آمریکای شمالی رسم قشنگی دارند. آنها هر روز صبح که از خواب برمیخیزند، خطاب به خالق هستی و طبیعت دعا میکنند که: "ای روح بزرگ به ما فرصت بده که امروز بیست شکست تجربه کنیم و ما را تنها مگذار تا دلایل تکتک این بیست شکست را بفهمیم و درس بگیریم!"
هوبیها معتقدند وقتی این دعا را میکنند، اشتباهات خود را در طول روز یکییکی میشمرند و از آن درس میگیرند. سالها که میگذرد مجموع آموختههای یک فرد از اشتباهاتش به او خرد و روشنایی میبخشد و به تدریج خطاها و شکستهایش کم میشود و او میتواند گام به گام به انسانی موفق و خردمند و روشنضمیر تبدیل شود.
هوبیها میگویند کسی که این دعا را نمیکند، باز هم در طول شبانهروز اشتباه مرتکب میشود و چه بسا تعداد اشتباهات او زیاد هم باشد، اما چون متوجه آنها نیست و حواسش جمع اشتباهاتش نیست، سالها هم که بگذرد باز یک اشتباه یکسان را چند صدبار تکرار میکند بیآنکه از آن درسی بگیرد.
ما عادت داده شدهایم که سفید و سیاه فکر کنیم. عادت کردهایم انسانها را سفید سفید ببینیم یا سیاه سیاه. برای ما او که سفید است هیچ لک و تیرگی در زندگیاش نیست و او که سیاه است هرگز نمیتوان در زندگیاش نشانی از روشنایی و سفیدی پیدا کرد! ولی حقیقت این است که آدمها خاکستریاند و هر کسی بسته به شرایط زندگی و گذشته و طرز نگاهش میزان خاکستری بودنش تغییر میکند.
شاید هر روز که از خواب برمیخیزیم همه تا حدودی مثل هم سفید و پاک باشیم. اما بلافاصله افکار رنگارنگ وارد ذهنمان میشوند و هر فکر سعی میکند گوشهای از ذهن سفید ما را به خود اختصاص دهد. حال نوبت ماست که این لکههای تیره را بشناسیم و تا روز تمام نشده آنها را در روشنایی چراغ دلمان ببینیم و از وجود خود دور کنیم. سیاهی فقط زمانی میتواند زدوده شود که دیده شود و بدون هیچ تردیدی این دیده شدن نیازمند همراهی و کمک خالق هستی است.
طلب شکست از هستی شاید چیز جالبی نباشد اما وقتی قرار است شکستی رخ دهد، درخواست و طلب هشیاری برای دیدن شکست و آگاهی از آن بهترین آرزویی است که میتواند در دل جاری شود. بنابراین اگر در زندگی اشتباهی مرتکب شده و دیر یا زود متوجه خطای خود میشویم باید سپاسگزار و قدردان خالق هستی باشیم که به ما فرصت داد تا از درس و آموزههای ظریف پنهان در ورای هر شکست و خطا چیزی بیاموزیم. احتمال ارتکاب خطا و راه اشتباه رفتن در زندگی برای هر انسانی وجود دارد. بعضیها به مدد قوه عصمت و پاکدامنی و هشیاری خود کمتر خطا میکنند و بعضی دیگر با غفلت، لجاجت، سهلانگاری و بیقیدی استعداد خود را برای زمین خوردن چند صد برابر میکنند. در هر صورت وقتی احتمال بروز خطا در زندگی وجود دارد و این خطا و اشتباه هر چند ناخوشایند حتما رخ میدهد پس چرا به جای انکار آن و اصرار به ندیدن شکست، سعی نکنیم با چشمان باز در هر روز زندگی خطاها و اشتباهاتمان را ردیابی و نظاره کنیم و از دل آنها درس بیاموزیم تا تکرار نشوند؟
آیا میدانید ماهوارهای که به سمت کره ماه پرتاب میشود در همان لحظه پرتاب دقیقا به سمت محل فرود نمیرود، بلکه در طول سفر بارها از مسیر درست منحرف میشود و با اندازهگیری مقدار خطای لحظهای خود سعی میکند در سمت و سوی صحیح قرار گیرد!؟ اندازهگیری و اطلاع دقیق از میزان خطای موجود بین جایی که باید باشیم با جایی که الان هستیم در تمام سیستمهای کنترل از ماهواره و هواپیما گرفته تا سامانههای کنترل دمای کورهها و سرمای یخچالها و... یک امر ضروری و الزامی است. بدون اطلاع از این اختلاف خطا هیچ کنترل و هدایتی امکانپذیر نخواهد بود.
در زندگی اجتماعی نیز این خطاسنجی ضرورت دارد و فقط زمانی میتوان نسبت به اصلاح مسیر و جاده زندگی امیدوار بود که لحظه به لحظه از اختلاف بین حالت موفقیت و حالت شکست آگاه باشیم.
حال که شکست بخشی از سرنوشت اجتنابناپذیر انسانهای طالب موفقیت است، پس باید آن را کنترل شده تجربه کرد. باید هشیارانه سراغش رفت و هر لحظه از دلیل آن آگاه بود. هیچ انسان موفقی را در عالم پیدا نمیکنید که شکست نخورده باشد. تنها تفاوت اساسی بین همیشه موفقها با آدمهای معمولی این است که آنها یک شکست را دوباره به همان شکل تکرار نمیکنند. بلکه از آن درس میگیرند و روزبهروز به آموختههای خود از زندگی اضافه میکنند. موفقترینها استادان بینظیر شکست و زمین خوردناند. فرقشان با بقیه شکستخوردههای عالم در این است که هر شکست را درسی جدید برای اوج گرفتن و دوباره برخاستن میدانند. و گام اول برای درس گرفتن از هر شکست چیزی نیست جز اینکه نسبت به آن آگاه شویم. و این آگاهی همان چیزی است که باید هر روز از خالق هستی آن را طلب کنیم.