یکى از راههاى مبارزه با بىحالى، هر قدر هم کوچک و مختصر باشد، آموختن زندگى کردن در لحظه زمان حال است. زندگى در لحظه زمان حال شما، به «حالا»ى شما مربوط و وابسته است. هر وقت شما در خصوص آن فکر کنید، در حقیقت، لحظه دیگرى وجود ندارد که شما بتوانید در آن لحظه زندگى کنید.
تنها حالاست که وجود دارد. آینده هم لحظه زمان حال دیگرى است که وقتى برسد، زندگى مىکنیم و به طور یقین، تا زمانى که فرا نرسیده، شما نمىتوانید در آن زندگى کنید. مسئله این است که ما، در فرهنگى زندگى مىکنیم که بر روى «حالا»، تأکید نمىکند. مىگویند: براى آینده، صرفهجویى کنید؛ به فکر فردا و آینده خودتان باشید؛ براى زمان بازنشستگى خودتان، نقشه بکشید.
دورى جستن از لحظه حال، در فرهنگ ما، تقریباً مانند یک ترس شده و ما همواره در شرایطى هستیم که زمان حال را فداى آینده مىکنیم. در پایان، این نتیجه منطقى به دست مىآید که با این طرز تفکر، نه تنها از شادمانىهاى حالا دورى مىجوییم، بلکه براى همیشه از احساس نشاط و شادى خوددارى مىکنیم. وقتى زمان آینده فرا برسد، به زمان حال تبدیل مىشود و ما باید آن را براى تدارک آینده به کار ببریم. در حقیقت، خوشحال بودن ما، به فردا موکول مىشود و فرداها هم تداوم دارند.
این مرض لحظه زمان حال، شامل انواع مختلفى است که ما در این جا، به چند نمونه زیر اشاره مىکنیم:
شخصى تصمیم مىگیرد که براى هواخورى و استفاده از فضاى پاک و پرطراوت جنگل، لحظات زمان حال خودش را در جنگل و در آغوش طبیعت بگذراند. هنگامى که قدم به داخل جنگل مىگذارد، تمام فکر و ذکرش را بر روى کارهایى که باید پس از برگشت، در خانه انجام بدهد، متمرکز مىکند؛ مثلاً راجع به بچهها، مغازه بقالى، کارهاى خانه و پرداخت صورتحسابها؛ آیا همه آنها درست است؟
زمانى دیگر، فکرش به جلو مىرود و به سوى تمام کارهایى که باید بعد از خارج شدن از جنگل انجام بدهد، متوجه مىشود. بنابراین، لحظات زمان حال این خانم، به وسیله وقایع زمان گذشته، اشغال مىگردد و این فرصت نادر که براى لذت بردن از طبیعت به دست آمده بود، مفقود مىشود.
فرد دیگرى روى متن کتابى مطالعه مىکند که ناگهان مىفهمد مغزش در جاى دیگرى سیر مىکند و سه صفحه بیشتر نخوانده است و از مطالب خوانده شده، چیزى نفهمیده است. ظاهراً چشمانش به کلمات کتاب بوده، اما فکرش و لحظات زمان حالش، به سینماى شب گذشته و نگرانىهاى امتحان فردا بوده است.
لحظه زمان حال که در واقع، واحد گذشت زمان است، همواره با شماست و مىتواند زیباترین تجربه برایتان بشود؛ مشروط بر این که اجازه بدهید در آن گم بشوید و تمام لحظات زمان حال را دریابید و گذشته را به فراموشى بسپارید. آینده به موقع خودش مىآید. شما فقط از لحظه زمان حال، بهره بگیرید که تنها چیزى است که شما در اختیار دارید و به یاد داشته باشید که آرزوها، امیدها و تأسفها، عادىترین و خطرناکترین تاکتیکها، براى ضایع کردن لحظه زمان حال به شمار مىآیند
گرایش به ایدهآل آینده، اغلب، سبب فرار از زمان حال مىشود. از طرفى، ممکن است در لحظهاى به طور معجزهآسا، در آینده، زندگى تغییر کند و هر چیزى در جاى خودش قرار بگیرد و شما به شادمانى خودتان برسید.
وقتى شما به آن آرزوى مخصوص خودتان - دیپلم، فارغ التحصیلى، ازدواج، بچهدار شدن، ترفیع درجه - رسیدید، زندگى به طور جدى آغاز مىشود.
هر گاه اتفاقى مطابق انتظارهاى شما ادامه نیافت، شما مىتوانید مجدداً براى زندگى ایدهآل خودتان اقدام کنید و به این وسیله، از نومیدى بیرون بیایید. اجازه ندهید نومیدى و افسردگى، بر زندگى شما سایه افکند؛ همین حالا، آن را با یک برنامه اساسى تکامل زمان حال، از خودتان دور کنید.
زمان و وقت مناسب، آن وقتى است که شخص، هنوز شانس به دست آوردن هدفش را داشته باشد. وقتى به گذشته زندگى خودتان نگاه مىکنید، ملاحظه مىکنید که به ندرت براى کار یا چیزى که انجام دادهاید، متأسف مىشوید. تأسف و غمگینى شما، به خاطر آن چیزهایى است که انجام ندادهاید. بنابراین، پیام، روشن است؛ قدر زمان حال خودتان را بدانید و از لحظات و دقایق زمان حال، بهره ببرید. اگر آنها را هدر بدهید، براى همشه آنها را گم کردهاید. مردمى که مىدانند چگونه از هر دقیقه زمان، حداکثر استفاده را ببرند، مردمى هستند که یک زندگى آزاد، مؤثر و کامل را انتخاب کردهاند و این، انتخابى است که هر یک از ما مىتوانیم داشته باشیم.