آموزش حرفه ای فروش و بازاریابی |  تکنیک های فروش

آموزش حرفه ای فروش و بازاریابی | تکنیک های فروش

آموزش حرفه ای فروش و بازاریابی | تکنیک های فروش
آموزش حرفه ای فروش و بازاریابی |  تکنیک های فروش

آموزش حرفه ای فروش و بازاریابی | تکنیک های فروش

آموزش حرفه ای فروش و بازاریابی | تکنیک های فروش

همه کوچه‏ها «بن‏بست» نیستند

قوى‏ترین تکیه‏گاه پس از «خدا»، «خود»ت هستى.سرمایه‏هاى وجودى، استعدادهاى درونى، فرصت تلاش، نعمت جوانى، همه و همه مى‏توانند و باید در تو بذر «امید» را برویانند و به ثمر برسانند.
کسى نابغه از مادر به دنیا نمى‏آید. دامان طبیعت هم با کسى محبّت و خویشاوندى خاصّى ندارد. انسان، محصول «مزرعه وجود» را با دستان تلاشگر و جان امیدوار خویش، برداشت مى‏کند.
«امید»، مقوله‏اى است که ما را به «آینده» پیوند مى‏زند. اگر این عامل ارتباطى را از دست بدهیم، خلع سلاح مى‏شویم. در حدیث است:
الأَمَلُ رَحْمَةٌ لِاُمَّتى، و لَولَا الْأَمَلُ ما رَضَعَتْ والِدَةٌ وَلَدَها، وَلا غَرَسَ غارِسٌ شجراً!(1)
امید و آرزو، رحمتى براى امّت من است. اگر آرزو نبود، هیچ مادرى فرزندش را شیر نمى‏داد و هیچ باغبانى درختى نمى‏نشاند!
وقتى همه عالم و آدم به تو چشم امید دوخته‏اند، تو چرا از خویش ناامید شوى؟!
«تو، پاک همچو نسیمى،
بلند، همچو چکادى،
تو، موج تُند زمانى،
تو، شورِ حنجره سوزى،
تو، سرکشیده ز خاکى،
تو، چون چمن به طراوت،
تو، چون فرشته به پاکى،
تو، رود پر تب و تابى.
ز پنجه‏هاى زمانه، تو چکّه چکّه آبى،
تو در زمان بهانه، تمامِ بود و نبودى...».(2)


ناسپاسى نسبت به خدا و توانمندى‏هاى خودت است، اگر «یأس» را در خانه دلت راه دهى و تسلیم چنگِ نومیدى شوى.
نه دنیا به آخر رسیده و نه همه راه‏ها به رویت بسته است.
مى‏گویى: «مشکلات بسیار است؟». مگر مى‏توان بدون مشکلات زیست؟ اصلاً «زندگىِ» بدون پیچ و خم و فراز و نشیب، خسته کننده است.
مشکلى نیست که آسان نشود
مرد باید که هراسان نشود
مگر دیگران بى‏مشکل‏اند که تو انتظار دارى سرِ راه رسیدنت به هدف و آرمان، با دشوارى، رویاروى نشوى؟ باید مشکلات را به عنوان یک «واقعیّت موجود» پذیرفت و براى برترى یافتن بر آنها نیز چاره اندیشید و سرانگشت «تدبیر» را در گشودن گره‏ها به کار گرفت.
اگر قرار شود هر دانش‏آموزى که در امتحانات خرداد، نمره کم مى‏آورد «مردود» شود، خیلى‏ها از رده خارج مى‏شوند و از تحصیل زده! امّا صد شُکر که «شهریور»ى هست و مهلت تلاشى مجدّد و تجدید نظرى در نمره‏ها و درس‏ها و فرجام و سرانجام.
نه‏تنها در درس، که در «کلاس زندگى»، هم این فرصت‏هاى بازنگرى و به کار انداختنِ سرمایه امید، کارگشاست.
مى‏توان جان‏هاى خسته را باز هم نشاط بخشید و به روى زندگى خندید.
براى هر خردادى، شهریورى هست و براى هر شکستى، فرصت جبرانى و براى هر گناهى، مجال توبه‏اى.
کسانى که گذشته خود را در غفلت و بازیگوشى و سستى گذرانده‏اند، مى‏توانند در فرصت‏هاى بیدارى، به جدّیت و تلاش و تعهّد روى آورند.
گفتیم که همه راه‏ها بسته نیست و هیچ وقت هم دیر نیست!
اگر براى عقب مانده خردادماه، مهلت شهریور نبود،
اگر براى گرفتار در دام دوستان سودجو و خودخواه، امکان برگشت به زندگىِ عاقلانه و دوراندیشانه نبود،
اگر نمى‏شد از لغزش‏هاى گذشته براى آینده درس گرفت،
اگر نمى‏شد با «توبه»، عصیان‏هاى جاهلانه دوران خامى و بى‏تجربگى را جبران کرد.
اگر همه راه‏ها به «نمى‏شود» ختم مى‏شد،
اگر همه کوچه‏ها «بن بست» بود،
آن وقت حق داشتیم در جهنم «ناامیدى» همیشه بسوزیم، ولى چنین نیست. چه بسیار کسانى که پس از بارها شکست، باز هم ناامید نشده‏اند و به جایى رسیده‏اند. حال چرا آن‏که در آغاز جوانى و نشاط است، نتواند؟!
مى‏توان از تجارب گذشته، پلى براى رسیدن به پیروزى ساخت. وقتى پیران، در کهن‏سالى مى‏توانند خطاهاى یک عمر را بشویند و پاک شوند، چرا جوانانى که اراده‏اى قوى‏تر، روحى زلال‏تر و عزمى استوارتر دارند، نتوانند؟
امید، حیات است و یأس، مرگ.
چه خداى مهربانى داریم... خدایى که براى «گناهان خردادىِ» ما، فرصت جبرانى داده، تا «توبه شهریورى»، باز هم زمینه‏ساز «ادامه راه» گردد. پس، باید شروع کرد. از همین حالا و از همین جا.
این حقیقت است که «شناخت درد، نیمى از درمان است». این هم یک واقعیّت است که امید به بهبودى و کامیابى، نقش عمده در رسیدن به هدف دارد. باید علّت‏ها و ریشه‏ها را شناخت، قدم به قدم جلو رفت مصمّم و جدّى و با توکّل و امیدوارى، نه با ترس و سراسیمگى‏و اضطراب و یأس.
باید کمى غرور را کنار گذاشت و متواضعانه از «اهل درمان» و «سالکان راه»، کمک خواست.
بعضى مشکلات، با «صبر» حل مى‏شود، بعضى با «فکر»، برخى با «مشورت»، و بعضى با تلاش امیدوارانه.
خیلى از افراد، در همین دنیا، در کام همین امواج و حوادث، بى‏آن‏که به زانو درآیند و از گردنه‏هاى صعب‏العبور زندگى بهراسند، بار خویش را بسته و توشه «روزهاى آینده» را فراهم کرده‏اند. کسى که به شوق روزهاى پربار آینده، سر از بالین برمى‏دارد، کامیابى را از آن خویش مى‏سازد.
این گوى و این میدان. مگر تو چه کم دارى؟ همّت، یا علاقه، یا پشت‏کار؟ هر کسى «میوه تلاش» خود را در «باغ زندگى» مى‏چیند. چرا اجازه مى‏دهى پاییز بى‏رحم «یأس»، شکوفه‏هاى «حیات» تو را پرپر سازد؟
وقتى افسرده و بى‏امید باشى، نه اندیشه‏ات براى فردا نقشه مى‏کشد، نه پایت به‏سوى آینده گام برمى‏دارد و نه دستت به کارى بند مى‏شود و نه دلت گرم.
امّا... امید، طراوت و شادابى مى‏آورد و همچون چراغى، شب‏هاى زندگى‏ات را روشن مى‏سازد. پس چرا این خورشید را بر دلت نتابانى؟
و چه شگفت است نقش امیدوارى در ایجاد انگیزه!
ما براى «غُصّه خوردن» براى فرداهاى نیامده، نیامده‏ایم؛ براى «ساختن» آینده، ساخته شده‏ایم.
«آینده»، عکس برگردان زحمت و تلاش «امروز» ماست. فقط باید سستى را کنار گذاشت و از گنجینه «همّت» برداشت نمود و در «بازار زندگى» به سرمایه گذارى پرداخت؛ سودآورى و بهره‏ورى آن، تضمین است.
اى کاش عمر ما
در امتداد شاید و افسوس نگذرد!
بارى... امید، امّا همراه با عمل!