مهمترین عامل اجتماعی شدن در زندگی هر انسان، تجارب دوران کودکی وی در محیط خانواده است. فضای خانواده آکنده از مهر و محبت، فداکاری و گذشت، صمیمیت و گرمیو در عین حال گاهی توام با حسادت و رشک، دشمنی و کینهتوزی، نفرت و خشم است. کودکان در جریان اجتماعی شدن اینگونه عواطف را در کنار والدین و خواهران و برادران خود تجربه میکنند. اعضای خانواده آنقدر به هم وابستهاند که هر نوع مشکل یک عضو خانواده بهطور مستقیم یا غیرمستقیم بر زندگی سایر اعضا تاثیر میگذارد.
از طرف دیگر خانواده به سبب همین نفوذ و تاثیر بر افراد، گاهی به عنوان روشی برای درمان اختلالات بهکار میرود. اعضای خانواده برای انجام وظایف خود نقشهای تعریف شدهای را ایفا میکنند. روابطی که درون هر خانواده برقرار میشود، اولیه و معمولا بدون تغییر است. هر خانواده در طول زمان الگوهای تعاملی ویژهای را استفاده میکند که اساس روابط را در آن خانواده تعیین میکند. این الگوها ساختار هر خانواده را شکل میدهد و حیطه رفتار هر یک از اعضای خانواده را تعیین و مشخص میکند. علاوه بر این، همین الگو، اساس تربیت کودک و ساختار شخصیتی او در آینده را ترسیم مینماید.
گفته میشود درصد قابل توجهی از خانواده نمیدانند چگونه باید با کودک خود رفتار کنند. برخی زیاد سختگیری میکنند و برخی هیچ توجهی به کودک ندارند. هر یک از این رفتارها میتواند مشکلاتی را برای آینده کودک ایجاد کند.
سختگیری زیاد
برخی خانوادهها بسیار خشک و سختگیر هستند در این خانوادهها تصمیمگیری با یکی از والدین بخصوص پدر انجام میگیرد. معمولا پدر خانواده حاکم بر رفتار و اعمال فرزندان است و هیچیک از اعضای خانواده اجازه اظهار نظر ندارند. فرزندان میآموزند حق هیچ گونه ابراز عقیدهای حتی در مواردی که میتواند مانع از بروز بعضی مشکلات برای خانواده شود را ندارند. این والدین به سخنان کودکان خود گوش نمیدهند و اگر هم سخنی را بشنوند، برای آن است که با آن مخالفتی نشان دهند. اغلب والدین سختگیر، خود را منطقی تصور میکنند و برای هر کارشان دلیل تراشی میکنند. ولی به سبب سختگیری، کودک فرمانشان را اجرا میکند و توجهی به منطقشان ندارد. این خانوادهها نسبت به رعایت نظم و انضباط، ارزشی افراطی قائل هستند و والدین توانایی تحمل هیچگونه بینظمیرا از طرف فرزند خود ندارند.
مشکل کودکانی که در چنین خانوادههایی بزرگ میشوند، این است که به سبب اینکه مرتبا علایقشان سرکوب شده و موجب تحقیر قرار گرفتهاند و همچنین دیگران برای اموراتشان تصمیم گرفتهاند، خلاقیت کمی دارند. اگر چه ممکن است به علت سختگیری والدین از نظر آموزش بعضی از مهارتها، پیشرفتی کرده باشند. اضطراب، افسردگی، همچنین وسواس و کمالگرایی، ناامیدی و بسیاری از مشکلات روانی ممکن است دامنگیر این کودکان شود.
آسانگیری
سوی دیگر، طیف خانوادههایی هستند که هر چه کودکشان از آنها میخواهد، آنها انجام میدهند. کودک را پرتوقع تربیت میکنند. در این خانوادهها فرزندان کاملا آزاد هستند تا به هر نحوی که خود مایلند، شیوه زندگی خود را انتخاب کنند. معمولا این خانوادهها هیچ تلاشی در زمینه استقلال فرزندان خود انجام نمیدهند و اگر یکی از فرزندان به آنان وابسته باشد، بعدا دچار مشکل خواهد شد. در این خانوادهها نظم و ترتیب در محیط خانواده رعایت نمیشود و فرزندان نیز آن را نمیآموزند. در این شرایط فرزندان برای انجام هر کاری آزاد هستند و حتی در مواردی که مداخله والدین لازم است، آنها دخالتی نمیکنند. فرزند چنین خانوادههایی چون در زندگی با موانع مواجه نشده است، وقتی وارد جامعه میشود به سبب نداشتن تجربه کافی، زود تسلیم میشود و شکننده است.
خانواده ناآرام
خانوادههایی که به علت اختلاف بین والدین، قهر و آشتیهای کوتاه مدت یا درازمدت را تجربه میکنند بیشترین آثار سوء را روی کودکان میگذارند.
در این خانوادهها معمولا افراد خانواده ارزش و احترامی برای خود و دیگران قائل نیستند و به سبب اختلافات موجود، چهره افراد خانواده غالبا عبوس، غمگین، گرفته و افسرده است. دوستی و صمیمت در بین افراد خانواده کم است. کودکان این خانوادهها اغلب عصبی هستند، احساس گناه و تقصیر میکنند یا بر عکس، احساس میکنند مورد ظلم و ستم قرار گرفتهاند و برای جبران این احساس گاه با یکدیگر رفتاری بسیار خشونتآمیز و غیرانسانی نشان میدهند. محصول این خانوادهها، فرزندان بیمار، نومید، افسرده، بزهکار و ضداجتماعی، معتاد و.... است. بسیاری از زندانیان و افراد مبتلا به بیماریهای روانی و اختلالات رفتاری در چنین خانوادههایی رشد پیدا کردهاند.
خانواده نمونه
در این خانوادهها، پدر و مادر خود را مدیر خانواده میدانند و نه ارباب خانواده. روابط براساس تعامل سازنده صورت میگیرد. در این خانوادهها ارتباطها واضح، صریح و مبتنی بر درستکاری است. در عین اینکه قواعد و نظم بر محیط خانواده حکمفرماست، قواعد قابل انعطاف، انسانی و منطقی دستخوش تغییر است.
در چنین خانواده سالمی، والدین میدانند که تغییر و تحول از ویژگیهای زندگی کودکان است. کودک مراحل مختلف رشد را طی میکند و سد راه رشد و تغییر فرزندان خود نمیشوند. در عین حال در موقعیتهای مختلف به فرزندان خود میآموزند تا را صحیح را انتخاب کنند. افراد این خانواده برای یکدیگر ارزش و احترام قایلند. یکدیگر را دوست دارند و محبت خود را بروز میدهند.
کمبود امکانات و دغدغههای مالی، ممکن است در تمام خانوادهها رخ دهد اما در خانوادهای که بر شالوده سالمی دارد، کمبودهای مادی مانع جدی برای برآوردن نیازهای معنوی محسوب نمیشود. محبت، صمیمیت و مورد تایید واقع شدن، اصل بنیادین پذیرفته شده بین اعضای این خانوادههاست. در این خانوادهها امکان رشد و بالندگی تا حد امکان و در شرایط مادی و رفاهی موجود و در فضایی آکنده از تشویق، حمایت، عشق و صمیمیت که لازمه موفقیت است، فراهم میشود.