تقریبا همه کسانی که دوره بلوغ را میگذرانند حس میکنند که نباید مانند بچهها با آنان رفتار کرد. همه اینها میدانند که باید به زودی وارد دوره اصلی زندگی شوند و نقش انسان بزرگ و کامل را ایفا کنند. در این سن برخی از جوانان سیگار میکشند. بیشتر آنها میخواهند نشان دهند که چون برزگ شدهاند از کسی نمیترسند و سیگار کشیدن را علامت بدست آوردن استقلال میدانند برخی از جوانان برای مبارزه با پدر و مادر و رهایی از قید دستورات آنها دیر به منزل میآیند، بعضی در برابر بازخواست و یا پرخاش پدر، واکنش غیرعادی نشان میدهند و گروهی از آنان نیز منفیباف میشوند.
هر فرد پس از تولد، به تدریج دارای نیازهایی میشود، برخی از نیازهای اشخاص را میتوان نیازهای فیزیولوژیک یا ذاتی دانست که همان اساس فیزیکی – شیمیایی را دارند و ظهور آنها به تجربه گذشته ارتباط ندارد. گرسنگی، تشنگی، انگیزههای مادی، تمایلات جنسی و نیاز به خواب را میتوان در زمره نیازمندیهای فیزیولوژیک دانست. با برآورده شدن این نیازمندیها، شخص دارای حوایج دیگری نیز میشود که به آنها نیازهای اکتسابی گفته میشود. این دسته از نیازها، که ارزش آنها کمتر از احتیاجات ذاتی نیست، شامل محبت، عشق، امنیت، احساس کفایت، احترام، موفقیت، دوستی و قدرت است. این نیازمندیها، که از زندگی در اجتماع حاصل شدهاند ماهیت ویژهای دارند که ارضا یا برآورده نشدن آنها در رضایت خاطر فرد و شخصیت او موثر واقع میشود و او را برای همسازی یا ناسازگاری آماده میکند.
جوان در دوره بلوغ میخواهد که به اینگونه خواستههای او توجه شود، با او رفتاری دوستانه داشته باشند، به او احترام بگذارند، به او محبت کنند اما ترحم نکنند. بنابراین هم والدین و هم معلمان باید با جوانان رفتاری دوستانه و عادلانه داشته باشند، به جوانان کمک کنند، اما به شکل دوستانه و توام با احترام. به همین جهت خشونت، امر و نهی مسخره کردن و انتقاد و سرزنش نه تنها سازنده نخواهد بود بلکه ممکن است مخرب نیز باشد. جوانانی که نتوانند با مفاهیم واقعی زندگی آشنا شوند ممکن است نتوانند با محیط خود همساز گردند. در نتیجه به جای قبول مشکل و روبرو شدن با آن دچار شکست عصبی و روانی میشوند.
همانطور که انگیزههای فیزیولوژیک وجود ما را زیر فشار قرار میدهند و تا برآورده شدن نیاز مورد نظر فرد را به خود مشغول میدارند، حوایج اکتسابی نیز شخص رابرای ارضای نیازمندیها به فعالیت وامیدارند و تا رسیدن به آنها فکر و روان او را مشغول میدارند. نیاز به محبت، امنیت، احترام، استقلال، عزت نفس و نیازهای اکتسابی دیگر نقش ویژهای در انگیزش اعمال و رفتار و احساسات یک جوان دارند و توجه به آنها سبب میشود که جوان با آرامش خاطر برای رسیدن به هدفهای عالی همکاری و کوشش کند و به دور از تعارض و کشمکش فرصت تهذیب و کمال شخصیت را داشته باشد.
رفتار مناسب با فرزندان خود داشته باشیم.
بسیاری از والدین از تنبلی، بیتوجهی و بیاحترامی به دیگران و سر به هوا بودن فرزند خود گله میکنند و بر این باورند که فرزند خوب آنها به کلی عوض شده است. در نتیجه برخی از آنها در برابر بیقیدی و سرکش بودن جوان واکنش شدید نشان میدهند و برخی دیگر با کنار کشیدن خود از معرکه و آزاد گذاشتن بیقید و شرط مشکل را ده برابر میکنند. در حالیکه در همین دوره میتوان به جوان نزدیک شد و با تربیت و راهنمایی صحیح احساس همکاری و مسئولیت و تفاهم را در او تقویت کرد. تردیدی نیست که میتوان با توجه به نیاز و خواستههای جوانان و ایجاد حس اعتماد به نفس و اطمینان در آنها، ضمن حل مسائل جوانی و مشکلات دوره بلوغ از ناسازگاری، نشانههای عصبی و اختلالات رفتاری پیشگیری نمود.
مشکلات دوران بلوغ
بسیاری از کسانی که دوره بلوغ را میگذرانند، مشکلی ندارند و شخصیت سالمی پیدا میکنند. اما عدهای نیز با از دست دادن قدرت سازگاری دچار کشمکش وتضاد میشوند. جوانانی که نتوانند با مفاهیم واقعی زندگی آشنا شوند ممکن است نتوانند با محیط خود همساز گردند. در نتیجه به جای قبول مشکل و روبرو شدن با آن دچار شکست عصبی و روانی میشوند و از مشکلات واقعی زندگی فرار میکنند.جوانی که قدرت پذیرش و حل مشکلات را ندارد، به جای فعالیت مثبت، حالت دفاعی به خود میگیرد و بیشتر وقت خود را صرف مبارزه منفی میکند. چنین شخصی ممکن است با توسل به دفاع روانی مانند: خیالبافی، استدلال غیرمنطقی، همانندسازی، انکار، جابهجایی، جبران، برونافکنی، بازگشت و تبدیل و تعویض به فریب و گریز از حقیقت بپردازد. مثلا، جوانی برای فرار از عقده حقارت، به جای شناخت و استفاده از استعداد واقعی خود، به شوخی و مسخرگی رو میآورد، دیگری با گریز از حقیقت به رویا پناه میبرد، برخی از جوانان برای فرار از مشکلات به عقب و قهقرا میروند و با بازگشت به دوره کودکی و عدم پذیرش مسئولیت احساس رضایت خاطر میکنند. عدهای نیز خطای خود را به دیگرن نسبت میدهند و وقتی نمره کافی در درس نمیگیرند کینهتوزی معلم را بهانه میکنند و برخی از جوانان نیز برای فرار از درس و کار، بیماری و دردهای موهوم قلبی و مفصلی را مطرح میکنند.
نقش خانواده در تامین بهداشت روانی فرزندان
با آگاهی و شناخت بهداشت روانی میتوان مشکلات روحی دانشآموزان را شناخت و با حل آن هم مشکلات آموزش را سادهتر کرد و هم دانشآموزان را به زندگی بهتر و مفیدتر گرایش داد. اگر والدین و معلمان از بهداشت روانی آگاهی داشته باشند میتوانند با ایجاد و افزایش نیروی کار، قدرت یادگیری و تفکر و سازگاری در دانشآموز به او کمک کنند تا به رشد و تکامل شخصیت خود بپردازد و از کجرویها ایمن شود. متاسفانه به علت ناآگاهی، به بهداشت روانی توجه زیادی نشده است و توصیههایی که به سلامت روح و روان میشود به خوبی قابل درک نیست. حقیقت این است که بیشتر جوانان در ضمیر خود به دانش و تجربه بزرگان ایمان دارند و مایلند مشکلات خود را با کمک پدر و مادر و معلم خود حل کنند. با شناخت و برخورد صحیح و آموزش مناسب میتوان به این خواسته درونی جوانان جامه عمل پوشانید و به جای انتقاد و سرزنش و تمسخر، آنان کمک کرد تا شخصیت سالمی به دست آورند.
ذکر این نکته اهمیت دارد که بیشترین شکستها را در دوره بلوغ کسانی میخورند که از حمایت افراطی پدر و مادر برخوردار بودهاند. خانواده تاثیر عمیقی در کودک میگذارد و شخصیت او را پیریزی میکند. اگر کودک بیش از حد مورد توجه و حمایت واقع شود آماده کجروی، ناسازگاری و تجاوز به حقوق دیگران خواهد شد. با حمایت افراطی، کودک لوس و نازپرورده بار میآید و در نتیجه با صفاتی چون خودخواهی، پرتوقعی، یاغیگری و احساس عدم مسئولیت نمیتواند به صورت انسانی بزرگ و مسئول و مستقل زندگی کند. تعریف و تمجید بیجا از کودکان سبب میشود که اگر در دوره بلوغ به آنها بیتوجهی شود و یا به کارهای ناپسند آنها خرده گرفته شود واکنشهای شدید نشان میدهند. در مقابل، کسانی هم که با محرومیت عاطفی، فقدان مهر مادری و طرد روبرو بودهاند نمیتوانند مهر و عواطف دیگران را احساس کنند و با احساس ناامنی، حس تقصیر و گناه و رفتارهای نابهنجار و خصمانه به ترک مدرسه و ناسازگاری اقدام میکنند.
نبودن رابطه صحیحی بین پدر و مادر و کودک سبب میشود که جوان در دوره بلوغ در معرض خطر و نابهنجاری شخصیت قرار گیرد. مطالعه درباره اعتیاد، انحراف جنسی و بزهکاری جوانان نشان میدهد که سالم نبودن محیط خانواده چه نقشی در شخصیت فرد دارد. برای سالم کردن محیط خانواده باید بین همه اعضای خانواده رابطه صحیح برقرار شود؛ مواظبت مادر از فرزند باید با محبت و مهربانی اما توام با مصلحتبینی انجام گیرد، در فرزند احساس ایمنی و اطمینان بوجود آید، از اختلاف و کشمکش زناشویی و خانوادگی پرهیز شود و پدر با رفتار خردمندانه توام با مهربانی، انضباط و قدرت استدلال منطقی در خانواده برقرار کند.