می توانید صادقانه بگویید که اگر شما این شعر را تا آخر بخوانید اشک تان جاری نمی شود؟ به نظر من که خیلی دردناک است!!!!
پسر گرسنه اش می شود ، شتابان به طرف یخچال می رود در یخچال را باز می کند عرق شرم ... بر پیشانی پدر می نشیند پسرک این را می داند دست می برد بطری آب را بر می دارد