روزی آلبرت انشتین رو به یه مجلس جهت سخنرانی در یه شهری دعوت می کنند...
انشتین که سر وضع چندان آراسته ای نداشت به کالسکه چی خود که مردی شیک پوش وهمیشه آراسته بود گفت تا به جاش در اون مکان سخنرانی کنه....
مردم که چهره انشتین را تا اون روز به چشم ندیده بودن از سخنرانی به وجد آمده وواسه کالسکه چی دست میزدند وازش بابت سخنرانیش تشکر می کردند....
ناگهان از میون جمعیت دو جوان خوش بر وسیما که معلوم بود از اون خرخونای اون شهرن جلوتر اومدن تا از کاسکه چی به جای انشتین سوال بپرسند.....
پیش کاسکه چی رفتند و سوالاتو که تو یه برگه نوشته بودن دادن دسته کالسکه چی...
بی چاره انشتین در یه آن فکر کرد به کلی آبروش جلو مردم رفت...
اما تو یه لحظه دید که کاسکه چیش.....
سوالارو از جوونا گرفت وکمی نگاه کرد و بهشون گفت:
این سوالا که خیلی آسونند کالسکه چیم نیز می تونه به این سوالات جواب بده. و ورقه سوالات رو به آلبرت انشتین داد.....
دریک شرکت بزرگ ژاپنی که تولید وسایل آرایشی رابرعهده داشت ، یک مورد به یاد ماندنی اتفاق افتاد
شکایتی ازسوی مشتریان به کمپانی رسید . اواظهارداشته بود که هنگام خرید یک بسته صابون متوجه شده بود که آن قوطی خالی است .
بلافاصله باتاکید وپیگیریهای مدیریت ارشد کارخانه این مشکل بررسی ، ودستور صادر شد که خط بسته بندی اصلاح گردد وقسمت فنی ومهندسی نیز تدابیر لازمه راجهت پیشگیری ازتکرار چنین مسئله ای اتخاذ نماید .
مهندسین نیز دست به کار شده وراه حل پیشنهادی خود راچنین ارائه دادند :
پایش (مونیتورینگ ) خط بسته بندی بااشعه ایکس
بزودی سیستم مذکور خریداری شده وباتلاش شبانه روزی گروه مهندسین ، دستگاه تولید اشعه ایکس ومانیتورهائی با رزولوشن بالا نصب شده وخط مذبور تجهیز گردید.
سپس دونفر اپراتور نیز جهت کنترل دائمی پشت آن دستگاهها به کار گمارده شدند تااز عبور احتمالی قوطیهای خالی جلوگیری نمایند .
نکته جالب توجه دراین بود که درست همزمان بااین ماجرا ، مشکلی مشابه نیز دریکی از کارگاههای کوچک تولیدی پیش آمده بود اما آنجا یک کارمند معمولی وغیرمتخصص آنرا به شیوه ای بسیار ساده تر وکم خرجتر حل کرد :
تعبیه یک دستگاه پنگه درمسیرخط بسته بندی تاقوطی خالی را باد ببرد .
جمله روز : هراحمقی می تواند چیزها رابزرگتر ، پیچیده تر وخشن تر کند، برای حرکت درجهت عکس ، به کمی نبوغ ومقدار زیادی جرات نیاز است . آلبرت انشتین
دوران کودکی معصومانه ترین اما وابسته ترین دوره در زندگی هر فرد است و والدین کودک مسئولیت برداشتن اولین گام ها را در شکل گیری شخصیت کودک عهده دار هستند. حتی انتخاب برخی وسایل آنها از جمله تلفن همراه که می تواند علاوه بر محاسنی که دارد معایبی نیز داشته باشد چراکه تلفن های همراه امروزه به بخش جدایی ناپذیری از زندگی نه تنها افراد بالغ، بلکه کودکان نیز تبدیل شده است.
بر اساس آمار موجود چیزی نزدیک به 22 درصد کودکان 6 تا 9 سال ، 60 درصد کودکان 10 تا 14 ساله و 84 درصد کودکان 15 تا 18 ساله در آمریکا دارای تلفن همراه هستند. بر همین اساس آمار کودکان 8 تا 12 ساله که از تلفن همراه استفاده می کنند نیز افزایش پیدا خواهد کرد. لذا با توجه به استفاده روز افزون از تلفن های همراه در بین کودکان و نوجوانان، بر آن شدیم تا شما دوستان را با یک سری از مسائل در مورد این وسیله ارتباطی آشنا کنیم.
• استفاده از تلفن همراه در شرایط اضطراری
بدون شک یکی از بهترین فواید تلفن همراه برای کودکان و نوجوان قابلیت استفاده از تلفن همراه در شرایط اضطراری است. در شرایطی مثل دور بودن از خانه برای مدتی طولانی، بیرون رفتن به همراه دوستان و یا سایر شرایط که می توان از تلفن همراه استفاده کرد.
• مشکلات حاصل از استفاده تلفن همراه
مشکلات روحی: بر اساس مطالعات جدید انجام شده استفاده از تلفن همراه می تواند اعتیاد آور باشد. همچین ارتباطی مستقیم بین میزان استفاده از تلفن همراه و احساس افسردگی وجود دارد. بیشتر کودکان و نوجوانانی که در زمان حال دچار افسردگی هستند از تلفن همراه به مقدار زیادی استفاده می کنند.
ضعف بینایی: همانند کاربران کامپیوتر، کاربران تلفن همراه که زمان زیادی را صرف فرستادن پیامک کرده و مجبورند برای دیدن عبارت بر روی صفحه و یا صفحه کلید به چشم خود فشار بیاورند و این امر به ضعیف شدن چشم ها منجر میشود.
پخش باکتری ها: با توجه به اینکه ما برای صحبت با تلفن همراه آن را به دهان خود نزدیک می کنیم و بسیاری از اوقات در زمانی که تلفن همراه در نزدیکی ماست عطسه یا سرفه می کنیم. این مسئله موجب می شود تا تلفن همراه به نوعی به یک وسیله آلوده تبدیل شود که به راحتی می تواند آلودگی را انتقال بدهد.
کم خوابی: بسیاری از کاربران نوجوان تلفن های همراه در میانه شب به خاطر دریافت کردن یک پیامک یا پاسخ به تماس از خواب بر می خیزند و اغلب دچار کم خوابی شده و در روز بعد خسته هستند.
وابستگی به تلفن همراه: در یک تحقیق انجام شده در آمریکا ، 37 درصد نوجوان کاربر تلفن همراه گفته اند که بدون تلفن همراه قادر به ادامه زندگی نیستند. همچنین مشخص شده است که بسیاری از نوجوانان ترجیح می دهند با دوستان خود از طریق تلفن رابطه داشته و کمتر همدیگر را ملاقات کنند.
دروغگویی: همچنین مشخص شده است که چیزی نزدیک به 39 درصد از کاربران بین 18 تا 29 ساله در زمانی که از تلفن همراه استفاده می کنند در مورد مکان حضور خود دروغ می گویند.
هزینه ها: بسیاری والدین در زمانی که صورت حساب تلفن همراه فرزندان خود را می بینند شوکه می شوند. استفاده از سرویس های مختلف، مثل پیامهای صوتی و تصویری و همچنین اینترنت می تواند هزینه سنگینی را بر خانواده تحمیل کند.
• توصیه هایی به والدین:
با فرزند خود در مورد استفاده صحیح از تلفن همراه و اینکه چگونه و کجا باید از آن استفاده کند صحبت کنید. به او آموزش دهید که کی، کجا و چطور از تلفن همراه خود استفاده کند. در مورد استفاده از تلفن همراه هشدار و تاثیرات بد آن را به کودک خود هشدار دهید. سعی کنید به او توضیح دهید که در صورتی که بیش از حد از تلفن همراه استفاده کند بایستی هزینه های آن را از پول توجیبی خود بپردازد.
از کسانیکه از من مـــــــــــتنفرند سپاسگزارم ، آنها مرا قویتر میکنند
---
از کسانیکه مرا دوســـــــــــــــــــــت دارند ممنونم ، آنان قلب مرا بزرگتر میکنند
ایتالیا: شما خلاف می کنید. پلیس شما را دستگیر می کند. شما به پلیس رشوه می دهید. شما آزاد می شوید!
فرانسه:شما خلاف می کنید اما پلیس شما را دستگیر نمی کند چون فعلاً به خاطر حقوق پایینش در حال اعتصاب است.
انگلیس:شما خلاف می کنید و پلیس یک مسلمان سیاه پوست عرب را به جای شما دستگیر می کند.
سوئیس: شما خلاف نمی کنید .پس نیازی به حضور پلیس نیست.
چین:شما خلاف می کنید.پس اعدام می شوید!
عراق:شما خلاف می کنید.پلیس شما را دستگیر می کند.در حین دستگیر شدن بمبی که در جورابتان جا سازی کرده اید منفجر می کنید و به همراه پلیس می میرید.
روسیه:شما خلاف می کنید اما قبل از آنکه توسط پلیس دستگیر شوید توسط گروه های رقیب کشته می شوید.
مردی در هنگام رانندگی، درست جلوی حیاط یک تیمارستان پنچر شد و مجبورشد همان جا به تعویض لاستیک بپردازد.
هنگامی که سرگرم این کار بود، ماشین دیگری به سرعت از روی مهره های چرخ که در کنار ماشین بودند گذشت و آن ها را به درون جوی آب انداخت و آب مهره ها را برد.
مرد حیران مانده بود که چه کار کند.
تصمیم گرفت که ماشینش را همان جا رها کند و برای خرید مهره چرخ برود.
در این حین، یکی از دیوانه ها که از پشت نرده های حیاط تیمارستان نظاره گر این ماجرا بود، او را صدا زد و گفت:
از ٣ چرخ دیگر ماشین، از هر کدام یک مهره بازکن و این لاستیک را با ٣ مهره ببند و برو تا به تعمیرگاه برسی.
آن مرد اول توجهی به این حرف نکرد ولی بعد که با خودش فکر کرد دید راست می گوید و بهتر است همین کار را بکند.
پس به راهنمایی او عمل کرد و لاستیک زاپاس را بست.
هنگامی که خواست حرکت کند رو به آن دیوانه کرد و گفت:
پس چرا توی تیمارستان انداختنت؟
معلم شاگردش را صدا زد تا انشاءاش را درباره
علم بهتر است یا ثروت بخواند
پسر با صدای لرزان گفت : « ننوشتیم آقا ..! »
پس از تنبیه شدن با خط کش چوبی ، او در گوشه کلاس ایستاده بود
و در حالی که دست های قرمز و باد کرده اش را مالش می داد زیر لب می گفت:
« آری ثروت بهتر است ، چون می توانستم دفتری بخرم و انشایم را بنویسم »
روزی در یک مهمانی مرد خیلی چاقی سراغ برنارد شاو که بسیار
لاغر بود رفت و گفت :
آقای شاو ، وقتی من شما رو می بینم فکر می کنم در اروپا قحطی آمده است !!!
برنارد شاو سریع جواب داد : بله . من هر وقت شما رو می بینم
فکر می کنم عامل قحطی شما هستید !!!!!
سبو چون شود خالی پی پیمانه می گردد
به وقت تنگ دستی آشنا بیگانه می گردد
روزی پیامبر اکرم(ص) به نخلستانی می روند...
در باغ پیرمردی را ملاقات کرده و اوضاعش را جویا می گردد.
از پیرمرد می پرسد: حقوقت در اینجا روزی چقدر است؟ آیا مزدت کفاف زندگیت را میدهد؟
پیرمرد در جواب پیامبر گفت: ای پیامبر حقوق من روزی یک سکه می باشد شکر خدا محتاج دست کسی نیستم اما چیزی برای پس انداز برایم باقی نمی ماند...
پیامبر فرمود: بسیار خوب با صاحب نخلستان حرف خواهم زد تا حقوقت را افزایش دهد.
از فردای آن روز حقوق پیرمرد به دو سکه افزایش یافت.
چند روزی گذشت...
پیامبر باری دیگر به نخلستان رفت وبا پیرمرد ملاقات نمود....
از وی در مورد حقوقش باری دیگر سوال پرسید...
پیرمرد گفت یا رسول خدا مقداری بدهکارم وحقوقم کفاف نمیدهد تا دینم را ادا کنم.
پیامبر گفت بسیار خوب باری دیگر با صاحب اینجا سخن خواهم گفت تا باری دیگر بر حقوقت به افزاید.
این بار حقوق پیرمرد به پنج سکه رسید...
باری دیگر پیامبر برای جویا شدن حال پیرمرد راهی نخلستان گردید....
پیرمرد ملول را یافت٬ حالش را جویا شد...
پیرمرد گفت ای پیامبر لطف کنید باری دیگر با صاحب باغ سخن نمایید تا حقوقم را به همان یک سکه کاهش دهد...
پیامبر باحالتی متعجب دلیلش را جویا شد...
پیرمرد گفت: ای پیامبر یک سکه روزیی بس حلال بود چون نتیجه زحماتم بود واین گشت که رزقم افزونی می یافت اما پنج سکه برایم حلال نیست چون نتیجه عرق پیشانیم نیست وحرام است..
وچون من از این روزی حرام برسر سفره می برم بیشتر مورد خشم خدا واقع گشته ودر مرداب وام وبدهکاری بیشتر فرو میروم....