حسادت، باورهاى ناروا، مشکلات اقتصادى، بیمارى، بدآموزى، بدگمانى، کبر و خودبینى، حب دنیا، شهوت، خستگى، از عوامل اصلى خشونت در آیات وحى معرفى شدهاند.
والدین در مدیریت خشم باید نیکو رفتارى کنند. روحیه اعضاى خانواده زا بشناسند، از قربانى خشونت حمایت کنند و با خشونتگر برخورد کنند و ایجاد مهر و محبت در میان اعضاى خانواده نمایند.
تغییر وضعیت جسمى، سکوت، گوش دادن به سخنان خشونتگرا، توجه به آثار خشونت و وضو گرفتن از راههاى کنترل خشم شناخته مىشود. از سویى دیگر حکومتها با وضع برخى قوانین و مقررات مىتوانند در راستاى کنترال خشم قدم بردارند.
نهاد خانواده در چند دهه گذشته به شدت گرفتار بحران شده است. خانوادههاى بسیارى در آمریکا و اروپا سالها دست به گریبان بحران هستند. طلاق، مشکلات روحى و روانى افراد خانواده، بد رفتارى افراد خانواده با یکدیگر، ازدواج گریزى، زندگى مجرّدى، افزایش سن ازدواج، خشونت، بى وفایى به زندگى زناشویى و... در شمار بحران هایى است که بنیان خانواده را تهدید جدى مىکند تا آن جا که پاپ بندیکت شانزدهم رهبر جدید کاتولیکهاى جهان درباره بحران خانواده هشدار مىدهد:
«ژان پل دوم در بسیارى از مناسبتها به بحران خانواده و سهم این بحران در ضرر جدى به تمدن ما اشاره کرده بود، من نیز به نوبه خود نسبت به بحرانى که خانواده این عصر در آن گرفتار شده هشدار مىدهم.»1
بحران خانواده به عنوان یکى از دستاوردهاى زندگى صنعتى به سرعت از مرز آمریکا و اروپا گذشت و خانواده آسیایى و آفریقایى را گرفتار خود ساخت. در آغاز خانواده آسیایى و آفریقایى مقاومت و پایدارى بسیارى در برابر این طوفان از خود نشان داد امّا شدت این طوفان به اندازهاى شدید و سهمگین بود که شمارى از خانوادهها تاب تحمّل خویش را از دست دادند و گرفتار بحران شدند.
موج بحران در کوتاهترین زمان از شرق آسیا به غرب آسیا رسید و خانواده ایرانى خسارت سنگینى دید. طلاق در خانواده ایرانى رو به فزونى نهاد، اعضاى خانواده گرفتار مشکلات عظیم و نگرانىهاى بسیار شدند، جوانان از ازدواج گریزان گشتند و روابط آزاد دختر و پسر که چندى است در میان بخش عمدهاى از خانوادهها رسوخ کرده است، انگیزه تشکیل خانواده را از دختران و پسران ستانده است.
بر اساس آمار و اطلاعات موجود طلاق در سنوات گذشته سیر صعودى یافته است. میزان طلاق در فروردین 82 نسبت به مدت مشابه سال قبل 20% رشد یافته است و این میزان در شهر تهران نسبت به دیگر شهرهاى کشور رشد بیشترى نشان مىدهد تا آن جا که بر اساس آمار 25% ازدواجها در این شهر به جدایى مىانجامد.2 و این در حالى است که در گذشته نه چندان دور طلاق امرى ناپسند شناخته مىشد و زن و شوهر خویشتن دارى و وفادارى بیشترى از خویش نسبت به حفظ کانون خانواده نشان مىدادند.
آمار و ارقام یاد شده تنها نشان از شکل قانونى و رسمى طلاق دارد در صورتى که شکل دیگرى از طلاق که در جامعه ایرانى به وفور دیده مىشود و از آن به طلاق عاطفى یاد مىکنند، همچون طلاق رسمى رو به افزایش است.
این شکل از طلاق هر چند بنیان خانواده به عنوان یک نهاد اجتماعى را از میان نمىبرد، اما خانواده را چنان بى روح و تهى مىسازد که عواقب طلاق رسمى را در پى دارد. بر اساس تحقیقات انجام گرفته در حدود 38% زن و شوهرها در خانواده ایرانى طلاق عاطفى دارند و به سمت خاموشى پیش مىروند3.
اگر این آمار را به طلاق قانونى و شرعى بیفزائیم بیش از نیمى از خانوادههاى ایرانى به گونهاى مشکل دارند.
بحران دیگرى که در ایران اسلامى کیان خانواده را به مخاطره افکنده است، افزایش سن ازدواج دختران و پسران است. بر اساس برخى آمارها سن ازدواج پسران به 30 سال و دختران به 25 سال رسیده است. این در حالى است که در گذشته میانگین سن ازدواج بسیار کمتر از این بود.
بحران اعتیاد نیز بحران دیگرى است که بنیان خانواده ایرانى را به لرزه افکنده است و در موارد بسیارى این نهاد اجتماعى را به نابودى کشانده است. دبیر کل ستاد مبارزه با مواد مخدر ریاست جمهورى، معتادان کشور را چهار میلیون نفر مىداند و آمار این ستاد را قطعى مىخواند. وزارت بهداشت آمار معتادان در سال 1380 را سه میلیون و هفتصد هزار نفر اعلام کرد و مرکز جرایم و مواد مخدر سازمان ملل جمعیت معتادان ایران را سه میلیون نفر خواند. از این تعداد معتاد بر اساس آمار و ارقام موجود در سال 93/1 78-77% معتادان مرد هستند و 9/6 درصد معتادان را زنان تشکیل مىدهند و در میان معتادان مرد، 41% متأهّل و بقیّه مجرّد هستند.4
بنابراین اگر بر اساس آمار و اطلاعات یاد شده آمار معتادان ایران دست کم سه میلیون نفر باشند و دست کم 40% این عده مردان متأهّل باشند، در این صورت حدود یک میلیون و دویست هزار خانواده با بحران اعتیاد درگیر خواهند بود.
یکى دیگر از بحرانهاى خانوادگى در خانواده ایرانى بحران خشونت خانوادگى است. این بحران در سالیان گذشته رو به فزونى نهاده است به گونهاى که 25% قتلها از نوع خانوادگى است.5 و از مجموع قتل هایى که در اوایل سال 1385 اتفاق افتاده است 60% قتلها از نوع خانوادگى بوده است.6 هر سال 53% زنان خشونت خانوادگى را تجربه مىکنند7 و 66% خانوادههاى ایرانى دست کم یک بار خشونت خانوادگى را تجربه کردهاند.8
خشونت خانوادگى در میان دیگر بحرانها از اهمیت بیشترى برخوردار است و خاستگاه بسیارى از دیگر بحرانها قرار مىگیرد. براى نمونه بحران طلاق، فرار دختران، اعتیاد و... ریشه در خشونت خانوادگى دارد. 34% دختران فرارى عامل فرار خویش را خشونت والدین مىدانند و 90% این گروه مورد سوء استفاده جنسى قرار مىگیرند.9 بنابراین شایسته است در این نوشتار خشونت خانوادگى را به عنوان یکى از عوامل بحران خانواده به بحث و بررسى نشینیم و انواع خشونت در قرآن و نقش قرآن در کاهش یا زدایش این بحران را بحث و بررسى کنیم.
تعریف خشونتصاحب نظران بسیارى خشونت را به تعریف نشستهاند. براى نمونه گلز و استراوس در تعریف خشونت مىگویند:
«خشونت رفتارى با قصد و نیت آشکار (یا رفتارى با قصد و نیت پوشیده اما قابل درک) جهت وارد کردن آسیب بدنى به فرد دیگر است. این تعریف که تنها خشونت بدنى را مد نظر قرار داده است از نگاه شمارى از صاحب نظران جامع نیست و شایسته است تعریفى جامع براى خشونت آورده شد به این جهت مگارزى از خشونت به عنوان شکل افراطى رفتار پرخاشگرانه نام مىبرد که احتمالاً باعث آسیب مشخص به فرد قربانى مىشود.»10
در ماده اول قطعنامه مجمع عمومى سازمان ملل متحد درباره رفع خشونت علیه زنان مىخوانیم:
«اصطلاح خشونت علیه زنان به معناى هر عمل خشونتآمیزى مىباشد که مبتنى بر اختلاف جنسیت بوده و منجر به صدمه یا رنج بدنى، جسمى، روحى براى زنان گردد و یا احتمال منجر شدن به این آسیبها و رنجها وجود داشته باشد. از جمله تهدید به این گونه اعمال، زورگویى، محروم سازى خود سرانه آزادى، خواه در محیط عمومى روى بدهد خواه در زندگى خصوصى.»11
خشونت از دیدگاه روانشناسى یعنى ناتوانى در کنترل خشم و در کلىترین مفهوم آن، حالتى است که فرد از نظر جسمى و روانى در حد تعادل قرار ندارد. بنابراین تعادل عامل اصلى ضد خشونت و عامل سلامت است.
در نگاه گروهى دیگر خشم واکنشى هیجانى به منظور برقرارى تعادل است و از قوه همواستازیس انسان نشأت مىگیرد. بر این اساس خشم نه مخرب خواهد بود و نه سازنده.
پیشینه خشونت خانوادگىخشونت خانوادگى عمرى به درازى خانواده دارد. در اولین خانواده بشرى خشونت خانوادگى به اشکال مختلف آن بروز و ظهور پیدا کرد. در این خانواده که آدم و حوا به عنوان والدین شناخته مىشوند و هابیل و قابیل به عنوان فرزندان، خشونت میان فرزندان رخ مىدهد و قابیل، هابیل را مىکشد:
«فطوّعت له نفسه قتل اخیه فقتله فاصبح من الخاسرین» (مائده/ 30)
«نفس سرکش کم کم او را به کشتن برادرش ترغیب کرد. او را کشت و از زیانکاران شد.»
بر اساس آیات وحى خشونت خانوادگى در دیگر خانوادهها نیز ادامه یافت و برخى اعضاى خانواده خشونت گرا و شمارى دیگر قربانى خشونت شدند. در خانواده یعقوبعلیه السلام شمارى از فرزندان خشونت گرا هستند و بر برادر کوچک خویش خشونت مىکنند. این گروه که در آغاز از بدترین شکل خشونت علیه برادر خویش سخن مىگفتند، در نهایت با پیشنهاد یکى دیگر از برادران به افکندن یوسف در چاه رضایت دادند و برادر خویش را به چاه افکندند:
«اقتلوا یوسف او اطرحوه ارضاً یخل لکم وجه ابیکم و تکونوا من بعده قوماً صالحین. قال قائل منهم لا تقتلوا یوسف و القوه فى غیابت الجبّ یلتقطه بعض السّیارة إن کنتم فاعلین»(یوسف/ 10-9)
«یوسف را بکشید یا او را به سرزمین دور دستى بیفکنید تا توجه پدر فقط به شما باشد و بعد از آن (از گناه خود توبه مىکنید؛ و) افراد صالحى خواهید بود!» یکى از آنها گفت: یوسف را نکشید! و اگر مىخواهید کارى انجام دهید، او را در نهانگاه چاه بیفکنید، تا بعضى از قافلهها او را بگیرند.»
در قصه موسىعلیه السلام نیز شکل خفیفترى از خشونت دیده مىشود. حضرت موسىعلیه السلام وقتى از میعادگاه بازگشت و امت خویش را گوساله پرست دید بر برادر خود خشم گرفت و سر او را با عصبانیت به سوى خویش کشاند:
«و لمّا رجع موسى إلى قومه غضبان اسفاً قال بئسما خلفتمونى من بعدى أعجلتم امر ربّکم و ألقى الالواح و اخذ براس اخیه یجرّه إلیه قال ابن امّ إنّ القوم استضعفونى و کادوا یقتلوننى فلا تُشمت بى الاعداء و لاتجعلنى مع القوم الظّالمین» (اعراف/ 150)
«و هنگامى که موسى خشمگین و اندوهناک به سوى قوم خود بازگشت، گفت: پس از من بد جانشینانى برایم بودید (و آیین مرا ضایع کردید) آیا در مورد فرمان پروردگارتان (و تمدید مدت میعاد او) عجله نمودید و (زود قضاوت کردید؟!) سپس الواح را افکند و سر برادر خود را گرفت (و با عصبانیت) به سوى خود کشید؛ او گفت: فرزند مادرم این گروه مرا در فشار گذاردند و ناتوان کردند، و نزدیک بود مرا بکشند؛ پس کارى نکن که دشمنان مرا شماتت کنند! و مرا با گروه ستمکاران قرار مده!»
در خانواده حضرت ابراهیمعلیه السلام وقتى هاجر بچهدار شد ساره بر ایشان خشونت کرد و خواهان هجرت او شد.
خشونت گرایان و قربانیان خشونتخشونت بسته به نوع خانواده صورتهاى گوناگونى مىیابد. هر چه خانواده بزرگتر باشد و از افراد بیشترى تشکیل شده باشد، خشونت گرایان و قربانیان خشونت تنوع بیشترى مىیابند. براى نمونه در یک خانواده گسترده افراد خشونت گرا بسیار بیشتر از دیگر اشکال خانواده است چنان که قربانى خشونت در این نوع خانواده از دیگر انواع خانواده بیشتر است.
در خانواده گسترده پدربزرگ، مادر بزرگ، پدر، مادر، عمو، زن عمو، پسرعمو و دختر عمو و... یا خشونت گرا هستند یا قربانى خشونت. بنابراین وجود افراد بیشتر در یک خانواده تنوع خشونت خانوادگى را بیشتر مىکند. امّا در یک خانواده هستهاى که از یک پدر و مادر و یک یا چند فرزند تشکیل مىشود خشونت گرا و قربانى خشونت تنوع چندانى نخواهد داشت.
در این خانواده خشونت گاه میان والدین رخ مىدهد و گاه میان والدین و فرزندان و در مواردى میان فرزندان.
در شکل اول، مردان بیشترین میزان خشونت را بر همسران خویش دارند و از جهت کمیّت در خور مقایسه با زنان نیستند، اما در خشونت منجر به قتل، زنان از مردان پیشى گرفتهاند؛ به گونهاى که زنان متهم به قتل همسر 6% زندانیان زن در استان گلستان را تشکیل مىدهند و مردان متهم به قتل همسر 2% کل زندانیان هستند. در میان زندانیان زن استان خوزستان نیز 9% متهم به قتل همسر هستند و این رقم در مورد مردان زندانى از 5% بالاتر نمىرود و در استان تهران نیز 21% زندانیان زن متهم به قتل همسر هستند و این در حالى است که در 18% زندانیان مرد متهم به همسرکشى هستند.12
این در حالى است که در گذشته همسرکشى جرمى مردانه قلمداد مىشد و زنان، ناتوان از همسرکشى نشان داده مىشدند. براى نمونه تا چندى پیش در آمریکا هر روز ده زن توسط همسران خود کشته مىشدند و 74% این تعداد زنانى بودند که همسران خود را ترک کرده و درخواست طلاق داده بودند یا از خشونت همسر خویش شکایت داشتند.
چنان که در روسیه نیز سالیانه 14000 زن توسط همسران یا یکى از افراد خانواده خود کشته مىشدند. به گونهاى که در سال 1995 نیمى از زنان کشته شده توسط شوهران خود به قتل رسیده بودند. و در فرانسه هر ماه شش زن قربانى خشونت خانوادگى مىشوند.13
در شکل دوم نیز پدران بیشترین خشونت را بر فرزندان دارند و خشونت ایشان بسیار سختتر و شدیدتر از مادران است تا آن جا که پدران بیشترین قتل خانوادگى را در میان اعضاى خانواده مرتکب مىشوند. تحقیقات نشان مىدهد که پدران با 48/5% درصد بیشترین خشونت را بر علیه فرزندان دارند و مادران با 28/3% درصد پس از پدران قرار دارند و دیگر اعضاى خانواده مانند: برادر، خواهر، پدربزرگ، مادر بزرگ نیز از دیگر کودک آزاران هستند. دختران در میان فرزندان بیشتر از پسران قربانى خشونت مىشوند تا آن که بر اساس آمارها 70% فرزند کشىها، دخترکشى و 30% بقیه پسر کشى است.14
قتل دختران بیشتر از نوع قتلهاى ناموسى است و قتل پسران بیشتر از جنون خشونت گرا نشأت مىگیرد. بر اساس تخمینهاى سالانه سازمان ملل متحد سالانه به طور متوسط بین 133 تا 275 میلیون کودک در جهان قربانى خشونت خانوادگى مىشوند15و بر اساس برخى گزارشها 90% کودکانى که قربانى خشونت مىشوند در محیط خانواده خشونت مىبینند.
و در شکل سوم فرزندان بزرگتر و به خصوص پسران بیشتر از دیگر اعضاى خانواده خشونت به خرج مىدهند. این گروه گاه بر خواهر و برادر خود خشونت مىکنند و گاه والدین خویش را قربانى خشونت مىسازند و تحقیقات انجام گرفته حکایت از آن دارد که خشونت پسران از دختران بیشتر است.16
در آیات وحى هر سه شکل یاد شده وجود دارد. برخى آیات از خشونت میان والدین حکایت دارد، شمارى دیگر از خشونت میان والدین و فرزندان مىگوید و تعدادى نیز از خشونت فرزندان بر یکدیگر و بر والدین.
خشونت والدین بر یکدیگردر آیات وحى هر دو شکل خشونت والدین بر یکدیگر وجود دارد. در خانواده نوح و لوطعلیهما السلام زن خانواده خشونت مىکند و در خانواده فرعون مرد خانواده خشونت گرا است. در خانواده لوط و نوحعلیهما السلام نوع خشونت روحى و روانى است و همسر نوحعلیه السلام با مجنون خواندن آن حضرت و همسر لوطعلیه السلام با خبر دادن آمدن مهمانان لوط به قوم لوط همسران خویش را آزار مىدهند و در خانواده فرعون خشونت، جسمى و روحى و روانى است و آسیه همسر فرعون قربانى هر دو شکل خشونت مىشود و در عصر جاهلى برخى مردان بر زنان خانواده خویش خشونت داشتند به این امید که ارث ایشان را در اختیار گیرند و قسمتى از مال ایشان را تصاحب کنند:
«ضرب اللَّه مثلاً للّذین کفروا أمرأت نوح و امرأت لوط کانتا تحت عبدین من عبادنا صالحین فخانتاهما فلم یغنیا عنهما من اللَّه شیئاً» (تحریم/ 10)
«خداوند براى کسانى که کافر شدهاند به همسر نوح و همسر لوط مثل زده است، آن دو تحت سرپرستى دو بنده از بندگان صالح ما بودند ولى به آن دو خیانت کردند و ارتباط با این دو پیامبر سودى به حالشان نداشت.»
«اذ قالت ربّ ابن لى عندک بیتاً فى الجنّة و نجّنى من فرعون و عمله و نجّنى من القوم الظالمین» (تحریم/ 11)
«در آن هنگام که گفت: پروردگارا خانهاى براى من نزد خودت در بهشت ساز، و مرا از فرعون و کار او نجات ده و مرا از گروه ستمگران رهایى بخش!»
فخر رازى در تفسیر آیه نخست مىنویسد:
«فامرأة نوح قالت قومه انّه لمجنون و امرأه لوط کانت تدل على نزول ضیف ابراهیم»17
همو در تفسیر آیه دوم مىگوید:
«فرعون همسر خویش را از آن جهت که ایمان آورده بود شکنجه بسیار مىداد. از ابوهریره روایت شده که فرعون او را به چهار میخ کشید و روبروى آفتاب قرار داد و سنگى عظیم بر وى قرار داده بود.»18
خشونت والدین بر فرزندان
این شکل از خشونت در عصر جاهلى رواج بسیار داشت و والدین و به خصوص مرد خانواده بیشترین خشونت را علیه فرزندان خویش داشت.
فقر و تهیدستى عرب جاهلى وجدان و عواطف او را نسبت به فرزندان از میان مىبرد و او که خویشتن را روزى دهنده فرزندان مىپنداشت و فرزند را عامل فقر و نادارى مىشناخت با کشتن فرزندان گناهى عظیم انجام مىداد:
«و لا تقتلوا اولادکم خشیة إملاق نحن نرزقهم و ایّاکم و إنّ قتلهم کان خطأ کبیرا» (اسراء/ 31)
«و فرزندانتان را از ترس فقر نکشید! ما آنها و شما را روزى مىدهیم؛ مسلماً کشتن آنها گناه بزرگى است.»
در عصر جاهلى پدران، خشونت اقتصادى بر دختران خویش داشتند و ایشان را سهمى از ارث نمىدادند فخر رازى در تفسیر آیه شریفه «یوصیکم اللَّه فى اولادکم للذّکر مثل حظّ الانثیین» (نساء /11) مىنویسد:
«اعلم ان اهل الجاهلیه کانوا یتوارثون بشیئین: احدهما: النسب و الآخر العهد، اما النسب فهم ما کانوا یورثون الصغار و لا الاناث»19
«بدان که عرب در جاهلیت با دو عامل از همدیگر ارث مىبردند: یکى نسب و دیگر پیمان. امّا در نسب کودکان و زنان را ارث نمىدادند.»
خشونت فرزندان بر والدین
نشانههایى از وجود این نوع خشونت نیز در آیات وحى دیده مىشود. براى نمونه در قصه نوحعلیه السلام فرزند آن حضرت بر پدر خشونت روحى و روانى دارد، به پند و اندرز پدر وقعى نمىنهد و آن گاه که حضرت نوحعلیه السلام به او مىگوید: «ارکب معنا» او در پاسخ پدر مىگوید: «سآوى الى جبل یعصمنى من الماء» (هود/ 43) و در قصه یعقوبعلیه السلام نیز فرزندان پدر را گمراه مىخوانند و با افکندن حضرت یوسفعلیه السلام به چاه بر پدر خویش خشونت مىکنند؛ به گونهاى که آن حضرت بینایى خویش را از دست مىدهد و فرزندان نگران حال پدر مىشوند:
«و ابیضّت عیناه من الحزن فهو کظیم. قالوا تاللَّه تفتئوا تذکر یوسف حتى تکون حرضاً او تکون من الهالکین» (یوسف/ 85-84)
«و چشمان او از اندوه سفید شد، اما خشم خود را فرو مىبرد (و هرگز کفران نمىکرد) گفتند: «به خدا تو آن قدر یاد یوسف مىکنى تا در آستانه مرگ قرارگیرى، یا هلاک گردى!»
«إنّ ابانا لفى ضلالٍ مبین» (یوسف/ 8)
«مسلماً پدر ما در گمراهى آشکارى است.»
خشونت فرزندان بر یکدیگراین شکل از خشونت چنان که پیش از این گفته آمد، در داستان آدمعلیه السلام و یوسفعلیه السلام رخ داده است. در داستان آدمعلیه السلام، هابیل قربانى خشونت شد و برادرش قابیل بر او خشونت کرد:
«فطّوعت له نفسه قتل اخیه فقتله فاصبح من الخاسرین» (مائده/ 30)
«نفس سرکش، کم کم او را به کشتن برادرش ترغیب کرد؛ (سرانجام) او را کشت؛ و از زیانکاران شد.»
و در داستان یوسفعلیه السلام نیز گروهى از برادران بر یوسفعلیه السلام خشونت مىکنند و او را پس از اذیّت و آزار به چاه مىافکنند:
«فلمّا ذهبوا به و اجمعوا أن یجعلوه فى غیابت الجُبّ» (یوسف/ 15)
«هنگامى که او را با خود بردند و تصمیم گرفتند وى را در مخفىگاه چاه قرار دهند.»