انواع خشونت
خشونت خانوادگى شکلهاى متفاوتى دارد.
الف: خشونت جسمىدر این خشونت جسم قربانى آسیب مىبیند. خشونت جسمى خود به دو نوع تقسیم مىشود:
الف: خشونتى که به مرگ خشونت دیده مىانجامد.ب: خشونتى که قربانى خشونت را مجروح و یا مصدوم مىسازد و یا خشونت دیده احساس درد مىکند، هر چند این درد خفیف باشد. نظر داشت آیات وحى نشان از وقوع خشونت خانوادگى آن هم از نوع جسمى آن در خانواده آدم علیه السلام، یوسفعلیه السلام و... دارد. در خانواده آدمعلیه السلام قابیل بر برادر خود خشونت جسمى داشت و این خشونت به قتل هابیل انجامید. در خانواده فرعون نیز، آسیه همسر فرعون قربانى خشونت جسمى همسر خود شد تا آن جا که آسیه از شدت خشونتهاى فرعون آرزوى شهادت داشت: «و نجّنى من فرعون»
خشونت خانوادگى در عصر جاهلى نیز به شدیدترین شکل آن وجود داشت و عرب جاهلى بر زن و فرزندان خود خشونت مىکرد: «و لا تقتلوا اولادکم خشیة املاق» (اسراء/ 31)
ب: خشونت روحى و روانى
در این شکل، قربانى خشونت از جهت روح و روان اذیت و آزار مىشود. بر اساس این نوع از خشونت اگر همسر و فرزندان از دیدار آشنایان و اقوام بازداشته شوند و یا ارتباطات ایشان محدود گردد، ایشان قربانى خشونت روحى و روانى شدهاند.
خشونت روحى و روانى نیز در شمارى از آیات قرآن آمده است. براى نمونه در خانواده نوحعلیه السلام و یوسفعلیه السلام، حضرت نوحعلیه السلام و یوسفعلیه السلام قربانى خشونت روحى و روانى گشتند. برادران یوسفعلیه السلام وقتى در مصر توقیف شدند و یوسفعلیه السلام پیمانه را از بار برادرش بنیامین بیرون آورد، آنها غافل از آن که مخاطب ایشان یوسفعلیه السلام است، بنیامین را مانند یوسف دزد خواندند و با این سخن یوسفعلیه السلام را بسیار آزار دادند، اما یوسف علیه السلام ناراحتى خود را پنهان داشت:
«قالوا إن یسرقفقد سرق اخله منقبل فأسرّها یوسففىنفسه و لم یبدها لهم» (یوسف/77)
«برادران گفتند: «اگر او دزدى کند، (جاى تعجب نیست) برادرش (یوسف) نیز قبل از او دزدى کرد! یوسف (سخت ناراحت شد و) این (ناراحتى) را در درون خود پنهان داشت، و براى آنها آشکار نکرد.»
در خانواده ابراهیمعلیه السلام نیز ابراهیم و هاجر قربانى خشونت روحى و روانى ساره قرار گرفتند و به خواست ساره ابراهیمعلیه السلام هاجر را در سرزمینى بى آب و علف ساکن ساخت.20
«ربّنا انّى أسکنت من ذریّتى بوادٍ غیر ذى زرعٍ عند بیتک المحرّم» (ابراهیم/ 37)
«پروردگارا من بعضى از فرزندانم را در سرزمین بى آب و علفى در کنار خانهاى که حرم توست ساکن ساختم.»
در خانواده لوط و نوحعلیهما السلام نیز خشونت روحى و روانى وجود داشت و آن دو پیامبر الهى قربانى خشونت روحى و روانى همسران خویش بودند.
ج: خشونت مالىسرپرست خانواده در برابر تمام اعضاى خانواده مسؤول است و باید تمام نیازهاى ایشان را تأمین کند. پدر موظف است خوراک، پوشاک، مسکن، آموزش، بهداشت و دیگر نیازمندیهاى خانواده خود را برآورده سازد و در غیر این صورت پدر خشونت گرا شناخته مىشود و فرزندان و همسر او قربانى خشونت خواهند بود.
در عصر جاهلیت رسم بر آن بود که وقتى مرد خانواده از دنیا مىرفت عضوى از خانواده، همسر آن مرد را به عقد خویش در مىآورد و براى او مهریه تعیین نمىکرد و نفقه او را نیز نمىپرداخت:
«یا ایّها الذین آمنوا لایحلّ لکم ان ترثوا النّساء کرهاً» (نساء/ 19)
«اى کسانى که ایمان آوردید! براى شما حلال نیست که از زنان، از روى اکراه (و ایجاد ناراحتى براى آنها،) ارث ببرید!»
در انتخاب انواع خشونت، خشونت گرایان بیشتر از دیگران متأثر مىشوند و نوع خشونت را از دیگران مىآموزند. هر گاه پدر یا همسر خانواده خشونت جسمى داشته باشد، فرزندان نیز از این شکل خشونت در برخورد با سایر اعضاء بهره مىبرند و اگر پدر و مادر با یکدیگر خشونت لفظى داشته باشند فرزندان نیز از این نوع خشونت در برخورد با یکدیگر و والدین سود مىبرند.
عوامل خشونت
عوامل خشونت از دریچههاى گوناگونى به بحث و بررسى گذاشته شده است. برخى با نگاه روان شناختى این پدیده را مورد کنکاش قرار مىدهند. شمارى دیگر از جهت اجتماعى به بحث درباره عوامل خشونت مىپردازند وجرم شناسان نیز از دریچه دانش خویش به عوامل خشونت مىنگرند.
دریچه دیگرى که مىتواند راهگشاى پژوهشگر باشد، دریچه وحى است. با یارى گرفتن از آیات وحى و نظرداشت موارد خشونت خانوادگى مىتوان عواملى را به عنوان عوامل خشونت خانوادگى معرفى کرد.
برخى از عوامل خشونت در قرآن عبارتند از:
الف: حسادت
یکى از عوامل مهم خشونت، حسد است. براى نمونه در داستان آدمعلیه السلام، حسد قابیل عامل اصلى قتل هابیل بود. قابیل از دو جهت بر هابیل حسادت مىکرد. جهت اول زیبایى همسر هابیل بود و جهت دوم پذیرش قربانى هابیل.
تفسیرگر برجسته اهل سنت در تفسیر آیه شریفه «واتل علیهم نبأ ابنى آدم بالحقّ اذ قربّا قرباناً فتقبّل من احدهما» (مائده/ 27) دو نظریه براى خشونت قابیل بر هابیل مىآورد:
«نظریه اول: هابیل که گلّهدار بود یک گوسفند چاق قربانى کرد و قابیل که کشاورز بود یک دسته از محصولات نامرغوب خود را در راه خدا قربانى کرد. قربانى هابیل پذیرفته شد و قربانى قابیل رد شد. در نتیجه قابیل بر هابیل حسد کرد و نقشه قتل او را کشید.
نظریه دوم: حواعلیها السلام در هر زایمان یک پسر به دنیا مىآورد و یک دختر. وقتى دختران و پسران به سن ازدواج مىرسیدند، پسر یک زایمان با دختر زایمان دیگر ازدواج مىکرد. بر اساس این سنت هابیل با همزاد قابیل و قابیل با همزاد هابیل ازدواج کرد. قابیل که ناگزیر از ازدواج با همزاد هابیل شده بود از آن جهت که همسر هابیل زیباتر بود بر هابیل حسد ورزید و پایان این حسد به قتل هابیل انجامید.»21
در هر دو نظریه یاد شده عامل خشونت بر هابیل حسد قابیل است.
در قصه یوسفعلیه السلام نیز آن چه برادران آن حضرت را به خشونت علیه برادر سوق داد، حسد برادران به موقعیت برتر یوسفعلیه السلام و محبت بیشتر پدر بر آن حضرت بود:
«اذ قالوا لیوسف و اخوه احبّ الى ابینا منّا و نحن عصبة انّ ابانا لفى ضلالٍ مبین. اقتلوا یوسف او اطرحوه ارضاً یخل لکم وجه ابیکم» (یوسف/ 8-9)
«هنگامى که گفتند: یوسف و برادرش نزد پدر از ما محبوبترند در حالى که ما گروه نیرومندى هستیم! مسلماً پدر ما در گمراهى آشکارى است! یوسف را بکشید؛ یا او را به سرزمین دوردستى بیفکنید؛ تا توجه پدر، فقط به شما باشد.»
برادران یوسف از آن جهت یعقوبعلیه السلام را گمراه مىخواندند که آن حضرت یوسف و بنامین را که از همسر دیگر ایشان بود بسیار دوست مىداشت و از عدل و مساوت بیرون رفته بود. آن حضرت یوسف و بنیامین را که ضعیف بودند و توان خدمت نداشتند بر برادران یوسف که قوى و پرتوان بود برترى مىداد و محبت بسیار بر ایشان داشت.22
در قصه ابراهیمعلیه السلام نیز حسادت ساره عامل اصلى خشونت او بر ابراهیمعلیه السلام و هاجر بود. ساره که سالها نابارور بود و به همین جهت هاجر را به ابراهیمعلیه السلام بخشیده بود، وقتى هاجر را صاحب فرزند دید بر او حسادت کرد و ابراهیمعلیه السلام را ناگزیر ساخت هاجر و فرزندش را به سرزمین مکه ببرد.
ب: باورهاى ناروا
یکى دیگر از عوامل خشونت خانوادگى باورها و اعتقادات نادرست خشونت گرا است. براى نمونه خشونت عرب جاهلى علیه زنان، کشتن دختران، مبادله کردن دختران و زنان، ازدواج با مادر خوانده و دریافت مهریه دختر و به ارث بردن ایشان، از آن جهت بود که عرب جاهلى زن را فرومایه، پست و حقیر مىشناخت،23 توان او را در تأمین مخارج خویش باور نداشت و او را سربار دیگر اعضاى خانواده مىدانست.24
«یا ایّها الّذین آمنوا لایحلّ لکم أن ترثوا النساء کرهاً و لاتعضلوهنّ لتذهبوا ببعض ماءتیتموهنّ إلاّ أن یأتین بفاحشةٍ مبیّنةٍ» (نساء/ 19)
«اى کسانى که ایمان آوردهاید! براى شما حلال نیست که از زنان، از روى اکراه ارث ببرید. آنان را تحت فشار قرار ندهید که قسمتى از آن چه را به آنها دادهاید، تملک کنید مگر این که آنها عمل زشت آشکارى انجام دهند.»
واحدى در سبب نزول آیه شریفه مىنویسد:
«در عصر جاهلى و صدر اسلام رسم اهل مدینه این بود که پس از فوت سرپرست خانواده، فرزند او یا نزدیکان وى لباسى روى نامادرى مىانداخت و از اولویت نسبت به نامادرى خویش برخوردار مىشد و حق ازدواج از نامادرى را مىگرفت و چون این اولولیت بدون تعیین مهریه صورت مىگرفت و از آن سو به نامادرى نفقه پرداخت نمىشد. نامادرى ناگزیر از پرداخت فدیه از ما ترک میت مىشد و یا ناگزیر بود هم چنان در تملک باقى بماند تا از دنیا برود.»25
«للرّجال نصیب ممّا ترک الوالدان و الاقربون و للنّساء نصیب ممّا ترک الوالدان و الاقربون ممّا قلّ منه او کثر نصیباً مفروضاً» (نساء/ 7)
«براى مردان از آن چه پدر و مادر و خویشاوندان از خود بر جاى مىگذارند، سهمى است؛ و براى زنان از آن چه پدر و مادر و خویشاوندان مىگذارند سهمى؛ خواه آن مال کم باشد یا زیاد؛ این سهمى است تعیین شده و پرداختنى.»
سبب نزول این آیه شریفه نشان از خشونت عرب جاهلى بر زنان دارد. در سبب نزول آیه مىخوانیم:
«در عصر جاهلى رسم چنان بود که ارث به زنان و کودکان صغیر تعلق نمىگرفت و تنها مردان کبیر از ارث برخوردار مىشدند.»26
در داستان نوحعلیه السلام نیز باورهاى نادرست کنعان او را به مسیرى کشاند که با پدر به گونهاى سخن بگوید که امروزه از آن به عنوان خشونت روحى و روانى یاد مىشود:
«سآوى الى جبل یعصمنى من الماء» (هود/ 43)
در خانواده نوح و لوطعلیهما السلام نیز وجود خشونت خانوادگى که در قرآن از آن به خیانت یاد شده است، بیشتر از آن جهت بود که همسر نوح و لوطعلیهما السلام کافر بودند و دین نوح و لوط را بر نمىتافتند:
«ضرب اللَّه مثلاً للّذین کفروا امرأت نوح و امرأت لوط کانتا تحت عبدین من عبادنا صالحین فخانتاهما فلم یغنیا عنهما من اللَّه شیئاً» (تحریم/ 10)
«خداوند براى کسانى که کافر شدهاند به همسر نوح و همسر لوط مثل زده است، آن دو تحت سرپرستى دو بنده از بندگان صالح ما بودند ولى به آن دو خیانت کردند و ارتباط با این دو پیامبر سودى به حالشان نداشت.»
چنان که در خانواده فرعون نیز خشونت فرعون بر آسیه از آن جهت بود که فرعون دین آسیه را برنمىتابید و خویش را رو در روى او مىدید و چون منافع و قدرت خویش را در خطر دید، به خشونت پناه برد و نهایت همسر خود رابه شهادت رسانید.
باورهاى ناروا در میان خانوادههاى مسلمان نیز به عنوان یکى از عوامل اصلى و کلیدى خشونت خانوادگى است. براى نمونه برداشتهاى غلط از قیمومیت مرد و جواز خشونت مرد بر زن و عدم قصاص پدر، از عوامل برخى خشونتهاى خانوادگى خوانده مىشود و خشونت گران به دلایل زیر استناد مىکنند:
«الرّجال قوّامون على النّساء ... و اللاّتى تخافون نشوزهنّ فعظوهنّ و اهجروهنّ فى المضاجع و اضربوهنّ فإن اطعنکم فلاتبغوا علیهنّ سبیلاً» (نساء/ 34)
«مردان سرپرست و نگهبان زنانند... آن دسته از زنان را که از سرکشى و مخالفتشان بیم دارید پند و اندرز دهید! و در بستر از آنها دورى نمایید و آنها را تنبیه کنید! و اگر از شما پیروى کردند راهى براى تعدى بر آنها نجویید.»
«فاضربوهنّ ضرباً غیر مبرح»27
«ایشان را آهسته بزنید.»
«اذا قتل الاب ابنه عمداً لم یقتل به»28
«هر گاه پدر، فرزند خویش را به عمد از میان ببرد به جهت قتل فرزند قصاص نمىگردد.»
ج: مشکلات اقتصادى
فقر یکى از عوامل مهم و اساسى خشونت خانوادگى است. بسیارى از خشونتها به خصوص خشونت مالى نتیجه ناتوانى سرپرست خانوار از تأمین هزینههاى زندگى است. سرافکندى سرپرست خانوار در برابر خانواده و مشکلات روحى و روانى بسیارى که از این سرافکندى سر باز مىکند، گاه به اندازهاى شدت پیدا مىکند که سرپرست خانوار به خشونت مىپردازد و با خشونت خویش را تسکین مىدهد. بر این اساس اعضاى خانواده به اندک بهانه به شدت قربانى خشونت پدر یا مادر مىشوند یا یکدیگر را مورد خشونت قرار مىدهند. دخترفروشى رواج مىیابد، براى کاهش بار اقتصادى خانواده دختران نوجوان را به عقد پیران در آستانه مرگ در مىآیند و پسران تحت فشار شدید قرار مىگیرند و زن خانواده وادار به کسب درآمد مىشود.
مدیر کل کمیته امداد امام در سال 1377 اعلام کرد:
«مردم مناطق شمال خراسان به علت فقر شدید مالى دختران نوجوان خود را با ده هزار تومان مىفروشند. دخترفروشى در دیگر استانهاى کشور مانند استان سیستان و بلوچستان و خوزستان نیز به علّت فقر مادى وجود دارد.»
این مقام آگاه افزود:
«برخى از خانوادهها نیز به علت فقر مادى دختران نوجوان خود را به عقد مردان مسن در مىآورند.»29
هر چند فقر و خشونت خانوادگى لازم و ملزوم یکدیگر نیستند، اما پیش از اسلام وقتى عرب جاهلى خویش را ناتوان از تأمین مخارج خانواده مىدید به خشونت پناه مىبرد و فرزندانى که توان کار و کسب نداشتند از میان مىبرد و یا ایشان را به دیگران مىفروخت:
«و لا تقتلوا اولادکم خشیة املاق نحن نرزقهم و ایّاکم إنّ قتلهم کان خطأً کبیراً» (اسراء/ 31)
«و فرزندانتان را از ترس فقر نکشید! ما آنها و شما را روزى مىدهیم؛ مسلماً کشتن آنها گناه بزرگى است.»
«و لا تقتلوا اولادکم من إملاق نحن نرزقکم و ایّاهم» (انعام/ 151)
فخر رازى نویسنده برجسته اهل سنت در تفسیر آیه شریفه «و اذا بُشرّ احدهم بالأنثى ظلّ وجهه مسوّداً» (نحل/ 58) یکى از عوامل این گونه خشونتها را فقر اقتصادى مىداند: «و تارة خوفا من الفقر و الفاقه و لزوم النفقه».30
د: بیمارى
یکى از عوامل مهم خشونتهاى خانوادگى، بیمارى خشونت گرا است و در این بیماران روانى بیش از بیماران جسمى خشونت مىکنند.
بر اساس آمار سازمان جهانى بهداشت 1% مردم جهان بیمارى روانى شدید دارند و بین 15-5% از بیمارى روانى خفیف رنج مىبرند. همین سازمان ادعا کرد یک میلیون و 200 هزار نفر از ایرانیان مبتلا به بیمارىهاى شدید روحى هستند اما یک مقام آگاه وزارت بهداشت 0/6 درصد جمعیت کشور را بیمار روانى شدید مىخواند. از این تعداد حدود 85000 نفر بیمارى روانى شدید دارند که تنها 5200 نفر در مراکز شبانه روزى بهزیستى نگهدارى مىشوند و نزدیک 80000 نفر بقیه در محیط خانواده نگهدارى مىشوند.31
بنابراین دست کم 80000 خانواده به شکل مستقیم در معرض خشونت این افراد مىباشند و بدترین شکل خشونت را مىبینند. آمار و ارقام نشان مىدهد که در میان خشونت گرایان، گروهى که از بیمارى روانى رنج مىبرند به بدترین شکل به اعضاى خانواده خشونت مىکنند و به نظر مىرسد یک نوع رابطه عمیق میان نوع خشونت و بیمارى خشونت گرا وجود دارد.
بر این اساس وقتى آن عرب جاهلى با دستان خویش قبر دختر خود را مىکند و دختر او گرد و غبار از چهره پدر مىزداید و رهایى خویش را مىطلبد و پدر به التماس و درخواست او وقعى نمىنهد و با سنگدلى تمام او را زنده به گور مىسازد، این پدر مسلماً از یک بیمارى روانى مزمن رنج مىبرد.
بیمارى جسمى نیز چونان بیمارى روحى عامل برخى از خشونتها مىشود. درد شدید، بیمار جسمى را کم حوصله و ناشکیبا مىکند؛ به گونهاى که این نوع از بیماران به سرعت خشمگین مىشوند و افراد خانواده را مورد خشونت قرا مىدهند.
براى نمونه ایوبعلیه السلام که به شدت از بیمارى رنج مىبرد، ناملایمات بسیارى از مردم دیده بود، از رنج و آزار و اذیت مردم به ستوه آمده بود و به صحرا پناه برده بود. وقتى همسرش سخن شیطان را براى او نقل کرد، به شدت به خشم آمد و همسرش را به خشونت جسمى تهدید کرد:
«فحلف باللَّه لئن عافاه اللَّه لیجلدنّها مائة جلدة»32
و پس از بهبودى به عهد خویش وفادار ماند و همسر خویش را تازیانه زد:
«و خذ بیدک ضعثاً فاضرب به و لا تحنث إنّا وجدناه صابراً نعم العبد إنّه أوّاب» (ص/ 44)
ه: بدآموزى
یکى دیگر از عوامل مهم خشونت خانوادگى بدآموزى افراد بزرگتر به خصوص والدین است. وقتى والدین با خشونت جسمى و روحى و روانى، خواسته خود را بر قربانى خشونت تحمیل مىکنند و او را ناگزیر از پذیرش خواست خود مىکنند، دیگر افراد خانواده نیز با الگوگیرى از والدین به خشونت در خانواده مىپردازند و با خشونت، خواست خود را بر دیگر اعضا تحمیل مىکنند و گاه دامنه خشونت به گونهاى وسعت مىیابد که پدر و مادر خود قربانى خشونت فرزندان مىشوند.
بر اساس آمار 61% همسر کشىها در حضور فرزندان صورت مىگیرد33 و اعضاى خانواده ناظر بسیارى از خشونتهاى خانوادگى یا تمامى این خشونتها هستند. بنابراین بسیار طبیعى است که در حدود 40% خشونت گرایان از وجود خشونت در خانواده پدرى خود مىگویند و خویش را متأثّر از محیط خانواده پدرى مىدانند.
فیلمها، مطبوعات، کتب، دوستان و... از دیگر وسایل بروز و گسترش خشونت در محیط خانواده خوانده مىشوند. فیلمهاى سینمایى و تلویزیونى به خصوص آن گره از فیلمها که اکشن، حادثهاى، پلیسى و... نامیده مىشوند بیشترین تأثیر را در گسترش خشونت در خانواده دارد تا آن جا که گروهى از نظریه پردازان یادگیرى اجتماعى، بخشى از خشونتهاى خانوادگى را به دیدن فیلمهاى وحشتناک و خشن ارتباط مىدهند.
مطالعات هوسر و بلومر نشان مىدهد که بخشى از مشکلات خانوادگى ناشى از فیلمهاى حادثهاى است و تقریباً 50% از خشونتها در محیط خانواده بازتاب فیلمهاى حادثهاى و پلیسى و... است. به باور این گروه اثرات غیرمستقیم این گونه فیلمها بسیار زیانبار از اثرات مستقیم است، چه این که این نوع فیلمها مخاطبان خویش را بسیار تحریک مىکنند و فکر ارتکاب جرم را در وجود ایشان مىافکند.34
در عصر جاهلى نیز انواع خشونت در خانواده را عرب جاهلى از پدران خویش مىآموخت. به همین جهت در جاى جاى قرآن این گروه خویش را پیرو پدران خود مىدانستند و درسهاى ایشان را در محیط خانواده پیاده مىکردند.
و: بد گمانى
یکى دیگر از عوامل خشونت خانوادگى بدبینى افراد خانواده نسبت به یکدیگر است. بر این اساس بسیارى از خشونتهاى جسمى، روحى و روانى و قتلهاى ناموسى در شهرهاى جنوبى کشور نتیجه بد گمانى پدر، برادر، شوهر و حتى خویشاوندان درجه دوم است.35
برخى ادعا دارند که پژوهشها نشان از آن دارد که 90% مردانى که همسران خویش را مىکشند از روى بدگمانى اقدام به قتل مىکنند.36
در آیات وحى نیز نشانه هایى از وجود بدگمانى در خشونت روحى و روانى وجود دارد. براى نمونه در داستان یوسفعلیه السلام آن گاه که قدح از بار بنیامین بیرون کشیده شد، برادران در محضر یوسفعلیه السلام از روى بدبینى بنیامین و یوسف را دزد خواندند و یوسف و بنامین را آزار روحى و کلامى دادند:
«قالوا إن یسرق فقد سرق أخ له من قبل فاسرّها یوسف فى نفسه و لم یبدها لهم» (یوسف/ 77)
«برادران( گفتند: اگر او دزدى کند، (جاى تعجب نیست) برادرش (یوسف) نیز قبل از او دزدى کرد! یوسف (سخت ناراحت شد، و) این (ناراحتى) را در درون خود پنهان داشت، و براى آنها آشکار نکرد.»
در قصه موسىعلیه السلام نیز خشم موسى بر هارون از آن جهت بود که موسىعلیه السلام تصور کرد که هارون در مسؤولیت خود کوتاهى کرده است؛ چه اینکه وقتى موسى سر هارون را با خشم به سوى خویش کشید هارون در جواب گفت:
«قال ابن امّ إنّ القوم استضعفونى و کادوا یقتلوننى فلاتشمت بى الاعداء و لا تجعلنى مع القوم الظالمین» (اعراف/ 150)
«او گفت: «فرزند مادرم! این گروه، مرا در فشار گذاردند و ناتوان کردند؛ و نزدیک بود مرا بکشند؛ پس کارى نکن که دشمنان مرا شماتت کنند! و مرا با گروه ستمکاران قرار مده!»
این جواب نشان مىدهد که دست کم هارون نگران برخورد سخت موسىعلیه السلام بود به این جهت «ابن ام» گفت تا نسبت خود را یادآور شود و از خشم موسى بکاهد و «واستضعفونى و کادوا یقتلوننى» مىگوید تا نشان دهد که تمام سعى و تلاش خود را براى جلوگیرى از گوساله پرستى قوم انجام داده است و «فلا تشمت بى الاعداء و لاتجعلنى مع القوم الظالمین» مىگوید از آن جهت که مىترسد موسى نتواند خشم خویش را کنترل کند. افزون بر این سخن موسىعلیه السلام، «ربّ اغفرلى» نیز نشان مىدهد که آن حضرت از این که با تصور خاصى بر هارون خشم کرده است و او را مورد خشونت قرار داده پشیمان شده است و طلب آمرزش مىکند نه از آن جهت که بر هارون خشم کرده است چه این که خشم امرى طبیعى است چنان که طلب آمرزش براى هارون «و لاخى» نیز نشان مىدهد که موسىعلیه السلام عذر هارون را به صورت کامل نپذیرفته است و احتمال مىدهد که او در انجام وظیفه خویش کوتاهى کرده است و تمام سعى خویش را براى جلوگیرى از انحراف قوم به کار نگرفته است.
در عصر نزول وحى نیز برخى از مردان از روى بدبینى همسر و دختر خویش را قربانى خشونت روحى و کلامى قرار مىدادند و ایشان را هرزه مىخواندند.
ز: کبر و خودبینى
کبر و خودبینى یکى دیگر از عوامل بروز خشونت خانوادگى است. انسانهاى متکبر بیش از دیگر افراد به خشونت مىپردازند و بیشتر از دیگران به اذیت و آزار اعضاى خانواده اقدام مىکنند. روحیه این افراد به گونهاى است که مخالفت دیگران را بر نمىتابند و به شدت مخالفان را سرکوب مىکنند و بر ایشان خشونت مىکنند. حضرت عیسىعلیه السلام در این باره مىگوید: کبر، خودکامگى، خوار شمردن دیگران خاستگاه غضب است.
براى این عامل خشونت، مىتوان از داستان نوحعلیه السلام بهره گرفت. در این داستان کنعان خشونت گفتارى بر پدر دارد و عامل این خشونت کبر و خودبینى اوست: «قال سآوى الى جبل یعصمنى من الماء» (هود/ 43)
ح: حبّ دنیا
یکى دیگر از عوامل خشونت خانوادگى، دنیادوستى و دنیاپرستى خشونت گرا است. علاقه مفرط خشونت گرا به مادیات گاه او را از کمک به اعضاى خانواده و تأمین مخارج و نیازمندیهاى ایشان بازمىدارد. چه بسیارند پدرانى که با ثروت بسیار از کمک به فرزندان خوددارى مىکنند و حاضر نیستند نیازهاى مادى ایشان را تأمین کنند و چه بسیارند زنانى که مطالبات بسیار دارند و شوهران خویش را با درخواستهاى بسیار خود شرمنده مىکنند و خشونت کلامى بسیار بر ایشان دارند.
این عامل خشونت نیز در برخى آیات قرآن آمده است. براى نمونه در خانواده پیامبر اسلامصلى الله علیه وآله وسلم همسران آن حضرت بى توجه به موقعیت آن حضرت مطالبات بسیار مادى داشتند و با این خواستهاى ناحق و ناشایست پیامبرصلى الله علیه وآله وسلم را آزرده مىساختند تا آن جا که در این باره آیه شریفه زیر فرود آمد:37
«یا ایّها النّبىّ قل لازواجک إن کنتنّ تردن الحیاة الدنیا و زینتها فتعالین امتّعکنّ و أسرّحکنّ سراحاً جمیلا» (احزاب/ 28)
«اى پیامبر! به همسرانت بگو: اگر شما زندگى دنیا و زرق و برق آن را مىخواهید بیاید با هدیهاى شما را بهرهمند سازم و شما را به طرز نیکویى رها سازم!»
ط: شهوت
تمایلات جنسى شدید یکى دیگر از عوامل خشونت خانوادگى است. بر اساس آمار و ارقام بخشى از خشونتهاى خانوادگى از تمایلات جنسى خشونت گرا نشأت مىگیرد. هر چند آمار خشونتهاى جنسى در خانواده ایرانى بسیار کم است و در میان زن و شوهر خشونت جنسى بسیار ناچیز است، اما این نوع خشونت میان پدر و دختر یا برادر و خواهر در خور توجه است؛ به گونهاى که معاون اول دادستان کل کشور از افزایش روابط نامشروع میان محارم خبر مىدهد: «متأسفانه ما هم آمارى داریم که از افزایش جرایم این چنینى و روابط نامشروع بین محارم خبر مىدهد.»38
رئیس انجمن آسیبهاى رفتارى نیز مىگوید: هم اکنون چهار هزار پرونده در خصوص تجاوز برادر به خواهر و هزار و دویست پرونده در خصوص تجاوز پدر به دختر در دست بررسى دارم.»39
در آیات وحى نیز نمونههایى از خشونت خانوادگى و از نوع جنسى آن که از شهوت خشونتگر مایه مىگیرد، وجود دارد. براى نمونه در صدر اسلام برخى از مردان مسلمان با نامادرى خویش ازدواج مىکردند. براى نمونه حسن بن ابى قیس، اسود بن خلف، صفوان بن امیه بن خلف، و منصور بن ماذن با نامادرى خود روابط نامشروع برقرار کردند و بر این اساس آیه شریفه زیر در تحریم این نوع روابط فرود آمد:
«و لا تنکحوا ما نکح آباؤکم من النساء الا ما قد سلف انّه کان فاحشةً و مقتاً و ساء سبیلاً» (نساء/ 22)
«با زنانى که پدران شما با آنها ازدواج کردهاند هرگز ازدواج نکنید! مگر آن چه در گذشته (پیش از نزول این حکم) انجام شده است؛ زیرا این کار، عملى زشت و تنفّرآور و راه نادرستى است.»
ى: خستگى
یکى دیگر از عوامل خشونت خانوادگى خستگى مفرط خشونت گرا است. دکتر ورا پیفر مىنویسد:
«نوع دیگر عصبانیت ناشى از خستگى یا آزردگى مفرط است. ممکن است در مدتى بسیار طولانى با مشکلى خاص کلنجار بروید و با همه وجود از آن خسته شده باشید، یا با عقل و فکر خود نتوانید کارى براى حل آن انجام دهید.»40
کنترل خشونت
برخى خشونت را امرى ناپسند دانسته و خشم خود را فرو مىخورند. گروهى دیگر به سرعت خشونت نشان مىدهند و با دیگران به زد و خورد مىپردازند یا دیگران را قربانى خشونت روحى یا کلامى خود قرار مىدهند و شمارى دیگر راه میانه را انتخاب کرده و خشم خود را کنترل مىکنند.
گروه اول با فروخوردن خشم خویش و تکرار بسیار این عمل بسیار آسیبپذیر و آسیب رسان خواهند شد و با کوچکترین حادثه از کوره در مىروند و کنترل خود را به کلى از دست مىدهند به گونهاى که کنترل ایشان دشوارتر از گروه دوم مىشود.
دکتر هاریت گلدهورلرنر در این باره مىگوید:
«این فرو خوردن خشم و مدارا کردن با اعضاى خانواده هر چند در کوتاه مدت کارساز است اما به ختم مشکلات نمىانجامد و از جایى دیگر سر مىزند. ممکن است با همسر و یا با فرزندانمان اشکالاتى بروز کند یا در روابط با دیگران دچار مشکل شویم.»41
و دکتر ورا پیفر فروخورى خشم را که از دوران کودکى بر فرزندان تحمیل مىشود ناپسند مىشناسد و آن را سبب فرسایش و تضعیف اعتماد به نفس معرفى مىکند.42 به باور پیفر آنان که خشم خویش را فرو مىخورند و از خشم خود به صورت سازنده استفاده نمىبرند، کوهى از خشم مىشوند و این خشم ممکن است در زمان و مکانى کاملاً نامناسب منفجر گردد و یا این که به افسردگى و بیمارى ختم گردد.43
باید از خشم استفاده سازنده شود و هنگام ناراحتى با فردى که از ناحیه او ناراحتى پیدا شده است، سخن گفته شود و مؤدبانه با او برخورد گردد و خشم فرو خورده نشود. اگر به طور سازنده از خشم سود نبرید روى هم انباشته مىشود و با یک اشارهى انگشت منفجر مىشود.
گروه دوم نیز جو خانواده را بسیار ملتهب مىکنند و تحمل محیط خانوادگى را براى دیگران سخت و دشوار مىسازند و در این میان تنها گروه سوم بر رفتار و کردار خود کنترل دارند و مىتوانند خشونت خود را کنترل کنند و محیط خانوادگى را آلوده خشونت نکنند.
بر این اساس تمامى افراد خانواده ناگزیر از کنترل و مدیریت خشم هستند و نهادهاى اجتماعى نیز ناگزیر از حمایت از خانواده و قربانیان خشونت است.
یک خانواده هستهاى از والدین و فرزندان تشکیل شده است. بنابراین در مدیریت خشم، هر یک از این افراد وظایفى را بر دوش دارند چنان که نهادهاى اجتماعى و دینى نیز وظایفى بر دوش دارند.
وظایف والدین
الف: نیکو رفتارى
یکى از وظایف مهم والدین نیکو رفتارى با یکدیگر و یا دست کم نمایش نیکو رفتارى و دورى از هر گونه رفتار خشونتآمیز در حضور فرزندان است. ناسازگارى والدین با یکدیگر هر چند طبیعى است و نمک زندگى خوانده مىشود، اما این نمک نباید در منظر دیگر اعضاى خانواده پاشیده شود. خشونت والدین که بیشتر خشونت مرد علیه زن است تا زن علیه مرد، به دیگر اعضاى خانواده نیز سرایت مىکند؛ به گونهاى که پسران خانواده نسبت به دختران خشونت مىکنند و فرزندان بزرگتر به فرزندان کوچکتر ستم مىکنند و این شیوه به مرور یک رویه مىشود و به مراحل حادتر کشیده مىشود تا آن جا که در برخى خانوادهها شدیدترین شکل خشونت به ظهور مىرسد و پدر کشى و فرزند کشى نمایان مىگردد.
بر اساس آمار درصد قابل توجهى از خشونت گرایان شاهد خشونت خانوادگى بودهاند و گروه عمدهاى از ایشان خشونت دیده هستند. دکتر خوشابى مىگوید: 34% والدین کودک آزار، خود در کودکى قربانى خشونت قرار گرفتهاند.»44
در قصّه ابراهیمعلیه السلام زیباترین شکل نیکورفتارى دیده مىشود. ابراهیمعلیه السلام با ساره که نازا بود بسیار نیکورفتار بود و هیچ گاه مشکلات و ناتوانى او را به رخ نمىکشید. ساره نیز سپاسگذار رفتار نیکوى ابراهیم بود و گویا به همین جهت کنیز خویش (هاجر) را به آن حضرت بخشید.
ب: شناخت اعضاى خانواده
وظیفه دوم والدین، شناخت مشکلات و زمینههاى بروز خشونت میان افراد و مدیریت آنها است. در یک خانواده هستهاى که امروزه رایجترین شکل زندگى خانوادگى است و نوشتار پیش رو نیز ناظر به این نوع خانواده سامان یافته است، فرزندان در سنین مختلف سنى قرار دارند: برخى کودک، شمارى نوجوان و عدّهاى جوان هستند. بنابراین هر یک از اعضاء ویژگىهاى خاصى دارد که این ویژگىها گاه با خصوصیات دیگران در ناسازگارى قرار مىگیرد و براى دیگران مشکلات خاصى مىآفریند و بستر مناسبى براى خشونت فراهم مىآورد. این خصوصیات اگر از سوى والدین هدایت و مدیریت نشود، درگیرى میان اعضاى خانواده قطعى خواهد بود.
پدر و مادرى که ویژگىها و خصوصیات نوجوان و جوان خویش را نمىشناسند و انزواطلبى، خستگى و ملالت، ناسازگارى، عواطف شدید، یارى نرساندن به دیگران، زود رنجى، قهر و... فرزند خود را دشمنى و ناسازگارى با خود مىبیند، به سرعت به رودررویى با فرزند کشیده مىشود و به گمان خود براى اصلاح فرزند به خشونت پناه مىبرند؛ غافل از آن که این خشونت تیغ دو دمى است که والدین و فرزندان را قربانى خواهد ساخت و فضاى خانواده را چنان سرد و بى روح مىسازد که تحمل آن براى تمامى اعضاء ناممکن مىگردد. در این شرایط دختران که کمبود محبت را بیشتر از پسران احساس مىکنند به دام فریبکارانى مىافتند که به دروغ و نیرنگ، ابراز محبت و عشق و علاقه مىکنند و وقتى خانواده را مخالف یافتند اقدام به فرار از خانه مىکنند و پسران نیز مانند دختران به دوستان ناباب و ناسالم پناه مىبرند.
بر اساس این اصل شعیبعلیه السلام که ویژگىها و خواستههاى دختران خویش را به خوبى مىشناخت وقتى پیشنهاد استخدام موسىعلیه السلام را از طرف صفورا شنید:
«قالت إحداهما یا أبت أستاجره انّ خیر من استأجرت القوى الامین» (قصص /26) و علاقهمندى صفورا به موسى را دریافت در برابر صفورا موضعگیرى نکرد و بر او خشونت نکرد بلکه به خواست او تن داد و به موسىعلیه السلام گفت:
«قال إنّى اُرید ان أنکحک احدى ابنتىّ هاتین على ان تأجرنى ثمانى حجج» (قصص/ 27)
«(شعیب) گفت: من مىخواهم یکى از این دو دخترم را به همسرى تو درآورم به این شرط که هشت سال براى من کار کنى».
ج- حمایت از قربانى خشونت
یکى از وظایف مهم والدین حمایت از خشونت دیده است. فرزندانى که قربانى خشونت مىشوند، از لحاظ روحى و عاطفى بسیار صدمهپذیر خواهند شد و زندگى خانوادگى و اجتماعى موفقى نخواهند داشت، این گروه به سرعت در برابر مشکلات سرفرود مىآورند و دیگر آزارى پیشه مىکنند. بنابراین یکى از وظایف مهم والدین جبران کمبودهایى است که خشونت دیده در وجود خود احساس مىکند.
در قصه یوسفعلیه السلام حمایت پدر از فرزند خشونت دیده پیش از خشونت و پس از آن به روشنى دیده مىشود. یعقوبعلیه السلام در مرحله نخست با رفتن یوسفعلیه السلام همراه برادران مخالفت کرد و برادران یوسف را اهل هوا و هوس خواند:
«قال إنى لیحزننى أن تذهبوا به و اخاف أن یأکله الذئب» (یوسف/ 13)
«قال بل سوّلت لکم انفسکم امراً» (یوسف/ 18)
پس از خشونت برادران بر یوسفعلیه السلام نیز همیشه پدر حامى یوسفعلیه السلام بود و برادران او را مذمّت مىکرد و بى اعتمادى خویش را به ایشان اعلام مىداشت.
د- برخورد با خشونت گر
وظیفه دیگر پدر و مادر برخورد منطقى با خشونت گر است. والدین در مواجهه با خشونت خانوادگى چند گزینه پیش رو دارند: گزینه نخست آنکه والدین، خشونت گر را قربانى خشونت جسمى خویش قرار دهند. گزینه دوم آن که در برابر خشونت گر سکوت اختیار کنند و خشونت دیده و خشونت گرا را آزاد گذارند. گزینه سوم آن است که خشونت دیده را تشویق و ترغیب به ایستادگى در برابر خشونتگر کنند. گزینه چهارم با خشونت گر خشونت گفتارى داشته باشند و او را تهدید به خشونت کنند. گزینه پنجم این است که عوامل خشونت را شناسایى کنند و از این طریق خشونت گرا را درمان کنند. گزینه ششم آن که والدین تلفیقى از گزینهها را مد نظر قرار دهند و با انواع خشونت گر شکلهاى متفاوتى از خشونت داشته باشند و عوامل خشونت را از وجود ایشان پاک کنند.
از میان گزینههاى یاد شده گزینه نخست به هیچ روى پیشنهاد نمىشود؛ چه این که این گزینه خشونت خانوادگى را تشدید مىکند و محیط خانواده را مملو از کینه و دشمنى مىسازد.
گزینه دوم نیز خشونت بیشتر را در پى خواهد داشت و خشونت گر را هر روز جرىتر از روز قبل مىکند.
گزینه سوم نیز مناسب نیست و خشونت بیشترى بر قربانى خشونت وارد مىکند؛ چه این که خشونت دیدگان در اکثر موارد از خشونت گران ضعیفتر هستند و توان ایستادگى در برابر خشونت گر را ندارند.
گزینه چهارم هر چند در مواردى جواب مىدهد و گروهى از خشونت گرایان را از خشونت بازمىدارد، اما بسیارى از خشونت گرایان به این درمانها پاسخ نمىدهند.
گزینه پنجم بسیار مناسب است، اما همه خشونت گرایان را از خشونت باز نمىدارد.
گزینه ششم بهترین گزینه است و خشونت خانوادگى را از میان مىبرد و یا دست کم بسیار کاهش مىدهد.
ه - ایجاد مهر و محبت
پنجمین وظیفه والدین ایجاد مهر و محبت میان اعضاى خانواده است. اگر پدر و مادر بتوانند میان فرزندان دوستى و محبت برقرار کنند و آن را نهادینه سازند خشونت در محیط خانواده به کمترین میزان آن خواهد رسید، اما هیچ گاه از میان نخواهد رفت؛ چه این که عوامل بسیارى در گرایش فرزندان به خشونت گرایى دخیل است و برخى از این عوامل از حوزه مدیریت پدر و مادر و خانواده بیرون است و پدر و مادر نمىتوانند تلاش موفقى در جهت زدودن این عوامل داشته باشند. براى نمونه خشونت گرایى میان دوستان مدرسهاى یا میان معلمان و دانشآموزان مىتواند همان تأثیر خشونتگرایى میان پدر و مادر را داشته باشد و دانشآموز را به خشونت گرایى رهنمون سازد. وقتى این دانشآموز آموزه خویش را به محیط خانواده مىبرد والدین نمىتوانند نسبت به این عامل فعالیت در خورى داشته باشند.
راههاى کنترل خشم
کنترل خشم که همان حلم و بردبارى است، در آیات وحى بسیار توصیه شده است و مخاطبان قرآن به خویشتن دارى و نیکورفتارى با دیگران فرا خوانده شدهاند:
«و الکاظمین الغیظ و العافین عن النّاس و اللَّه یحبّ المحسنین» (آل عمران/ 134)
«و خشم خود را فرو مىبرند و از خطاى مردم در مىگذرند و خدا نیکوکاران را دوست دارد.»
«و لیعفوا و لیصفحوا ألا تحبّون ان یغفر اللَّه لکم» (نور/ 22)
«عفو کنند و چشم بپوشند آیا دوست نمىدارید خداوند شما را ببخشد.»
«ادفع بالّتى هى احسن فاذا الّذى بینک و بینه عداوة کانّه ولىّ حمیم. و ما یلقّاها إلاّ الّذین صبروا و ما یلقّاها إلا ذو حظٍ عظیم» (فصلت/ 34-35)
«بدى را با نیکى دفع کن، ناگاه (خواهى دید) همان کس که میان تو و او دشمنى است، گویى دوستى گرم و صمیمى است! اما جز کسانى که داراى صبر و استقامتند به آن مقام نمىرسند و جز کسانى که بهره عظیمى (از ایمان و تقوا) دارند به آن نایل نمىگردند.
در سخنان پیامبرصلى الله علیه وآله وسلم نیز مسلمانان به مدیریت خشم دعوت شدهاند:
«اشدّکم من ملک نفسه عند الغضب»45
«پرتوانترین شما کسى است که به هنگام غضب نفس خود را کنترل کند.»
اما پرسش اساسى در باب مدیریت خشم این است که چگونه فردى که به خشم آمده است، خشم خود را کنترل کند و دیگران را مورد آزار و اذیت قرار ندهد؟
راههاى گوناگونى براى هدایت خشم و رسیدن به حلم و بردبارى وجود دارد. برخى از این روشها عبارتند از:
الف: تغییر وضعیت
یکى از روشهاى مهم کنترل خشم، تغییر وضعیت است. در روایت پیامبرصلى الله علیه وآله وسلم مىخوانیم:
«اذا غضب احدکم و هو قائم فلیجلس فان ذهب عنه الغضب و الا فلیضطجع»46
و امام باقرعلیه السلام مىفرماید:
«ان الرجل لیغضب فما یرضى أبدا حتى یدخل النار، فأیما رجل غضب على قوم و هو قائم فلیجلس من فوره ذلک، فأنّه یذهب عنه رجز الشیطان، و أیما رجل غضب على ذى رحم فلیدن منه فلیمسه فان الرحم اذا مست سکنت»47
«هر گاه مردى غضب کند هیچ گاه راضى نمىشود تا این که داخل آتش شود. پس هر مردى که بر قومى غضب کند در حالى که ایستاده است پس به سرعت بنشیند چه این که نشستن رجز شیطان را از او دور مىکند و هر گاه غضب کند بر خویشاوندى پس به آن خویشاوند نزدیک شود و او را لمس کند زیرا مس خویشاوند غضب را فرو مىنشاند.»
و در روایت دیگرى مىخوانیم:
«هر زمان مردى غضب کرد پس اگر ایستاده است بنشیند و اگر نشسته است بایستد و هر گاه مردى بر خویشاوند خود غضب کرد، پس بهترین کار آن است که به خویشاوند خود نزدیک شود و او را در آغوش گیرد؛ چه این که هر گاه خویشاوندى خویشاوندى را در آغوش گیرد آرامش مىیابد.»48
در روایات یاد شده تغییر وضعیت جسمانى مورد توجه قرار گرفته است که طبیعتاً این تغییر وضعیت تغییر وضعیت روحى را به دنبال خواهد داشت. اما بر اساس آیات قصه موسىعلیه السلام تغییر وضعیت روحى نیز نمىتواند خشونت را از میان ببرد یا از شدت آن بکاهد. وقتى موسىعلیه السلام با غضب سر و ریش هارون را مىگیرد، هارون با گفتن «یا ابن ام» نسبت خود را با موسى یاد مىکند و احساسات موسىعلیه السلام را تحریک مىکند به این امید که موسى از خشونت دست بردارد یا خشونت بیشتر نکند.
علاّمه طباطبایى در این باره مىنویسد:
«و هى کلمة استرحام و استرآف قالها لاسکات غضب موسى».49
در دانش پزشکى نیز این رهنمود پیامبرصلى الله علیه وآله وسلم و اهل بیتعلیهم السلام به روشنى یاد شده است.
ب: سکوت
یکى دیگر از راههاى کنترل خشم سکوت است. ابن عباس از پیامبرصلى الله علیه وآله وسلم نقل مىکند که آن حضرت فرمود:
«اذا غضبت فاسکت و اذا غضبت فاسکت و اذا غضبت فاسکت»50
«هر گاه غضب کردى سکوت کن و هر گاه غضب کردى سکوت کن و هر گاه غضب کردى سکوت کن.»
دکتر پیفر از روان شناسان باتجربه در این باره مىنویسد:
«اگر خیلى عصبانى هستید چیزى نگویید تا آرام گیرید. اگر آرام باشید شما را بیشتر جدى مىگیرند. طورى رفتار نکنید که دیگران حربهاى علیه شما به دست آورند و به گفته هایتان برچسب غیرمنطقى، احساسى یا هیجانى بزنند. این امر فقط خشم شما را بیشتر مىکند. داد زدن اوضاع را بهتر نمىکند.»51
ج: گوش فرا دادن به سخنان خشونت گرا و مجاب ساختن وى
عناد و لجبازى با فردى که غضبناک است و بى توجهى به خواستهها و سخنان وى او را ناگزیر از برخورد خشونتآمیز مىکند. بنابراین شنیدن سخنان فرد خشمگین و مجاب ساختن او از بهترین راههاى کنترل خشم است.
بر این اساس هارون در برابر خشم موسىعلیه السلام خویش را پاسخگو نشان داد و با برانگیختن احساسات موسى و یادآورى نسبت خویش با موسى خشم وى را فرو کاست:
«قال یبنؤمَّ لاتأخذ بلحیتى و لابرأسى انّى خشیت ان تقول فرّقت بین بنى اسرائیل و لم ترقب قولى» (طه/ 94)
«(هارون) گفت: «اى فرزند مادرم! ]= اى برادر![ ریش و سر مرا مگیر! من ترسیدم بگویى تو میان بنىاسرائیل تفرقه انداختى، و سفارش مرا به کار نبستى!»
د: ترک مشاجره و جر و بحث
مشاجره و جر و بحث با فرد خشمگین جز افزودن خشم نتیجهاى نخواهد داشت. بنابراین یکى از راههاى مدیریت خشم ترک مشاجره با این گونه افراد است.
ه : توجه به آثار زیانبار جسمى و روحى خشونت بر دیگران
یکى دیگر از راههاى کنترل خشم توجه به پیامدهاى خشونت گرى است. فرد خشمگین با خشونت بر دیگران خود را در معرض انواع آسیبهاى جسمى و روحى قرار مىدهد: خود را به هلاکت مىافکند، زشتىها و پلیدیهاى خود را آشکار مىسازد، ایمان خویش را فاسد مىکند، بر عقل خویش کنترل ندارد و به سایر زشتىها و پلیدیها کشیده مىشود.
امام علىعلیه السلام مىفرماید:
«الغضب یردى صاحبه و یبدى معایبه»52
«خشم و غضب صاحبش را هلاک مىکند و زشتى هایش را آشکار مىکند.»
پیامبرصلى الله علیه وآله وسلم فرمود:
«الغضب یفسد الایمان کما یفسد الخلّ العسل»53
«غضب ایمان را فاسد مىکند همان گونه که سرکه عسل را تباه مىسازد.»
و امام باقرعلیه السلام مىفرماید:
«ان هذا الغضب جمرة من الشیطان توقد فى قلب ابن آدم، و ان احدکم اذا غضب احمرّت عیناه و انتفخت اوداجه و دخل الشیطان فیه فاذا خاف احدکم ذلک من نفسه فلیلزم الارض فان رجز الشیطان لیذهب عنه عند ذلک»54
«غضب پاره آتشى است از شیطان که در باطن فرزند آدم است، و هر گاه یکى از شما غضب کند چشمهایش سرخ مىگردد و رگهاى گردنش باد مىکند و شیطان در وجودش وارد مىشود. پس هر زمان کسى از شما از این حالت خویش بترسد به زمین بچسبد زیرا وسوسه شیطان در آن زمان از وى دور مىگردد.»
«من لم یملک غضبه لم یملک عقله»55
«هر کسى غضب خویش را مالک نیست عقل خویش را نیز مالک نمىباشد.»
و: وضو
وضو گرفتن یکى از راههاى کنترل خشم است. پیامبرصلى الله علیه وآله وسلم مىفرماید:
«إن الغضب من الشیطان، و إن الشیطان خلق من النار، و إنما تُطْفا النار بالماء، فإذا غضب أحدکم فلیتوضّأ.»56
دوش گرفتن و شنا کردن نیز به حکم این روایت که آب خشونت را کنترل مىکند، چون وضو گرفتن است.
وظایف نهادهاى اجتماعى
یکى از وظایف مهم حکومتها وضع قوانین و مقررات در راستاى حمایت از قربانیان خشونت و برخورد قانونى با خشونت گرایان است. در این راستا قانونگذاران و حقوقدانان مىتوانند از حقوق کیفرى اسلام و دیگر قوانینى که ناظر به خشونت روحى و روانى و اقتصادى و... سود ببرند.
براى نمونه در مورد خشونت جسمى مىتوان از آیاتى که دلالت بر قصاص جانى و دریافت دیه دارد بهره گرفت و خشونت گر را ناگزیر از تن دادن به قصاص یا پرداخت دیه به مجنى علیه کرد:
«یا ایّها الّذین آمنوا کتب علیکم القصاص فى القتلى الحرّ بالحرّ و العبد بالعبد و الانثى بالانثى» (بقره/ 178)
«اى افرادى که ایمان آوردهاید! حکم قصاص در مورد کشتگان، بر شما نوشته شده است: آزاد در برابر آزاد، و برده در برابر برده، و زن در برابر زن.»
«و من قتل مؤمناً خطأً فتحریر رقبةٍ مؤمنةٍ و دیةٌ مسلّمة إلى اهله» (نساء/ 92)
«کسى که مؤمنى را از روى خطا به قتل رساند، باید یک برده مؤمن را آزاد کند و خون بهایى به کسان او بپردازد.»
در مورد خشونت جسمى بر فرزند نیز هر چند برخى روایات دلالت بر عدم قصاص پدر دارد، اما مجازات دیگرى چون تبعید، زندان، تعزیر و... پدران را از خشونت بر فرزندان باز مىدارد.
در مورد خشونت روحى و روانى نیز مىتوان از برخى روایات و آیات سود گرفت و خشونت گر را مجازات کرد. براى نمونه قذف نوعى خشونت روحى و روانى است و فردى که چنین خشونتى دارد باید هشتاد تازیانه بخورد:
«و الّذین یرمون المحصنات ثم لم یأتوا باربعة شهداء فاجلدوهم ثمانین جلدة» (نور/ 4)
«و کسانى که زنان پاکدامن را متهم مىکنند سپس چهار شاهد (بر مدعاى خود) نمىآورند آنها را هشتاد تازیانه بزنید.»
در مورد خشونت اقتصادى نیز قانون گذار مىتواند از روایات سود ببرد و خشونت گر را ناگزیر از انجام وظیفه خود کند. براى نمونه مردى که نفقه همسر خویش را نمىدهد، یک خشونت گر است و قاضى مىتواند با تهدید او را ناگزیر از پرداخت نفقه کند و اگر تهدید نتیجه نداد او را ناگزیر از پرداخت نفقه کند.