میخواهم در این جا برایتان از بزرگ ترین اقتدار انسان بگویم. قدرتی که میتواند زندگی ما را دگرگون کند. اما پیش از آن به داستان زیر توجه کنید:
پادشاهی بزرگ در سرزمینی پهناور فرمانروایی میکرد، او به شدت شیفته قدرت بود و به همین جهت سپاهیان بسیاری تعلیم داده و نتیجتاً سپاه بزرگی آراسته بود. هر روز به عشق بزرگتر کردن سپاه خود از خواب برمیخاست، از آنها بازدید میکرد و به فرماندهان سپاه میگفت آنها را سرشماری کنند و فنون جدید جنگاوری را به آنها بیاموزند. این روند ادامه داشت تا اینکه فرماندهان سپاه متوجه یک اتفاق عجیب شدند. اینکه هر روز از تعداد سربازان سپاه یکی کم میشود یا بهتر بگویم ناپدید میگردد، اولش جرأت نداشتند این موضوع را با پادشاه در میان بگذارند اما سرانجام این کار را کردند. پادشاه از شنیدن این خبر آشفته شد، خواب و خوراکش مختل شد و فرماندهان را تحت فشار قرار داد تا علت ناپدید شدن سربازان را کشف کنند.قدرتی که انسان در اختیار دارد چه قدرتی است؟ا
قبلا درباره این قدرت بزرگ با شما سخن گفتهام. این قدرت، قدرت «کلام» شماست. شاید شما هم مثل زمانی که خود من از قدرت کلام اطلاعی نداشتم، هنوز قدرتهای دیگری را در تصور خود داشته باشید، قدرتهایی مثل پول، مقام، تحصیلات یا دانش بالا، شهرت و محبوبیت و …. البته این قدرتها، میتوانند کارایی مربوط به خود را داشته باشند و هرکدام به تناسب خود اقتداری ایجاد کنند امّا هیچیک مطلق نیستند. مثلاً با پول خیلی چیزها را میتوان خرید اما مثلاً سلامتی، آبرو یا اصالت را نمیتوان! با مقام و دانش و شهرت و محبوبیت هم همین طور. اینها کلیدهایی هستند که بعضی درها را باز میکنند نه همه آنها را. امّا قدرت واقعی، قدرتی است که بتواند همه چیز را به صاحب خود بدهد، سلامتی، آبرو، ثروت، مقام و هر چیز دیگری را که صاحب آن خواهان آن است.
در اینجا یکبار دیگر میخواهم فرمول اولیه کلام را برایتان توضیح دهم. این فرمول ساده است و سه گام اصلی دارد:
اول: آرزوی خود را مشخص کنید. هر چه باشد اشکالی ندارد. مادی یا عاطفی یا معنوی یا هر چه که شما میخواهید. فقط مطمئن باشید که آرزویتان، واقعاً آرزوی خودتان است! تعجب نکنید بسیاری از آرزوهای ما مال خودمان نیستند. یا تحمیلی اند یا تقلیدی یا تحت شرایط خاصی اشتباها گمان میکنیم آرزوی ما هستند. اما آرزوی اصیل و حقیقی، خودجوش و ماندگار است و با تغییر شرایط به راحتی تغییر نمیکند.
دوم: یک قصد محکم داشته باشید. قصد و نیت محکمی که معنایش این باشد که با تمام وجود، با تمام قلب و روحتان میخواهید به آرزو و خواستهتان دست پیدا کنید. از اعماق دل و جان قصد کنید. بدون قصد محکم، هیچ کاری نکنید.
سوم: از کلام خلاق بهره ببرید. نه به شکل عبارات تاکیدی یا تصدیقهای مثبت که در همه کتابهای موفقیت دیده میشود. بلکه با انرژی گرفتن از منبع انرژی جهانی. یعنی انرژی گرفتن از آفریدگار جهانیان و اتکا به قدرت الهی. قدرتی که هر کاری را ممکن میکند.
یعنی: آنچه را که میخواهید و آرزویش را دارید، در قالب یک جمله یا عبارت مثبت تنظیم کنید. بهطوری که گویی همین حالا چیزی را که طالب آنید، دارید و سپس کلمه آسمانی را به جملهتان اضافه کنید. حواستان باشد بدون کلمه آسمانی، به آرزویتان نمیرسید چون آرزویتان نمیتواند انرژی لازم را کسب کند و محقق شود. کلمه آسمانی چیزی نیست جز نام خداوند بزرگ. نام بزرگ خداوند.
مثلا اگر میخواهید در آزمون دانشگاه موفق شوید بگویید: من به قدرت الهی در دانشگاه قبول شدم.
یا اگر میخواهید همسر خوبی داشته باشید بگویید: من به لطف خداوند همسر بسیار خوبی دارم.
اگر ایمانتان قوی باشد یک بار گفتن این عبارات (در زمان حال)، برای رسیدن به نتیجه کافی است. اما اگر هنوز باور ندارید که به همین سادگی به آرزوهایتان میرسید ناچارید در قدمهای اولیه، روزی چند بار این جملات را تکرار کنید. بهتر است این تکرار صبحها به محض بیدار شدن و شبها قبل از خوابیدن انجام شود. در قدم اول، از آرزوهای کوچک شروع کنید. مثلا برای تاکسی گیر آوردن، برای اینکه یک دوست از شما یاد کند. برای پیدا کردن جای پارک ماشین، یا دریافت چیز کوچکی که بدان نیاز دارید و … اگر در این زمینهها موفق شدید، تجربه موفق خود را بگویید. جالب این جاست که اکثر افراد برای رسیدن به ثروت، شهرت، مقام، تحصیلات و … حاضرند برنامه ریزیهای بیشمار داشته باشند، از انواع روشها استفاده کنند، فکر خود را در کانال رسیدن به آنها فعال و کانالیزه کنند، دورهها و کلاسهایی بگذرانند، وقت و انرژی و امکانات خود را صرف رسیدن به آن کنند اما بزرگترین قدرتی را که دارند نادیده میگیرند و آن را مهار نمیکنند، آن را تحت اختیار نمیگیرند، حتی آن را نمیشناسند و برای شناختنش کوششی نمیکنند، اجازه میدهند اژدها با آن قدرت افسانهای که دارد در سرزمین وجودشان رها باشد و فقط برای خود قربانی بگیرد و در عوض تمام امکانات را صرف آراستن سپاه میکنند. سپاهی که دریک چشم بر هم زدن میتواند توسط اژدها نابود شود!!! آرزوها منتظر ما هستند! پس زودتر شروع کنید.
فرماندهان، همه درها و دروازهها را کنترل کردند، امکان فرار وجود نداشت، تازه اصلاً سربازان، ناراحت و ناراضی نبودند که بخواهند فرار کنند. چون پادشاه به خاطر علاقهای که به قدرت سپاه خود داشت، همه امکانات را دراختیار آنها گذاشته بود. با این وجود هر روز صبح که سرشماری انجام میشد، یک سرباز کمتر از روز قبل شده بود، از طرفی ناله و شیون خانوادههای سربازان هم که متوجه غیبتهای طولانی و عدم بازگشت آنها شده بودند، بلند شده بود.
فرماندهان که وضع را چنین دیدند تصمیم گرفتند هرطور که شده از این راز پرده بردارند، به همین دلیل باهم متحد شدند تا با هر روشی که شده کشف کنند که دلیل کم شدن تعداد سربازان چیست؟
آنها روزی سه مرتبه یعنی صبح، ظهر و شب سربازان را شمردند و متوجه شدند در سرشماری صبح تعداد سربازان کاهش مییابد، بدینترتیب، معلوم شد اتفاقی که منجر به ناپدید شدن سربازان میشود، شبها به وقوع میپیوندد. از طرفی وقتی اسامی سربازان را بررسی کردند متوجه شدند که سربازان ناپدید شده آنهایی هستند که در آخرین شیفت نگهبانی نیمه شب، در حال نگهبانی بودهاند! در نتیجه مسأله بهاین تبدیل شد که در آخرین شیفت نگهبانی، یعنی چیزی حدود ۳ تا ۶ صبح، چه اتفاقی میتواند بیفتد که باعث ناپدید شدن سربازان مسلح شود؟ برای حل این مسأله فرماندهان، به همراه شخص پادشاه تصمیم گرفتند، در همان شب، در آن شیفت نگهبانی، به همراه نگهبان کشیک دهند و خود، موضوع را کشف کنند. البته این کار را طوری انجام دهند که حتی خود نگهبان هم متوجه نشود. آنها در جایگاه مناسبی پنهان شدند و مکان را زیر نظر گرفتند. دقایقی از ساعت سه بعد از نیمه شب گذشته بود که ناگهان صدای عجیبی به گوش رسید نگهبان در حال چرت زدن بود. صدا نزدیکتر آمد و ناگهان در زیر نور سفید ماه، سایهای بزرگ در معرض دید پادشاه و فرماندهان قرار گرفت تا پادشاه و سایرین تشخیص دهند که آنچه نزدیک میشود یک اژدهای بزرگ است، اژدها آتشی از دهان خارج کرد که نگهبان بیچاره با آن کباب شد و سپس جلو آمد و نگهبان را خورد و لحظاتی بعد در مقابل چشمان حیرتزده پادشاه و فرماندهان ناپدید شد. فردا صبح، اگرچه بالاخره علت ناپدید شدن سربازان کشف شده بود اما اینک مسألهای بزرگتر ایجاد شده بود که غامضتر از مسأله اول بود. اینکه چگونه باید اژدها را نابود کرد؟ آن هم آن اژدهای بزرگ و قوی که کشتناش واقعاً ناممکن به نظر میرسید!
پادشاه همه فرماندهان زبده خود را جمع کرد و از آنها خواست که با همفکری، راهی برای از بین بردن اژدها پیدا و پیشنهاد کنند. هریک از فرماندهان راهی را توصیه کرد اما هیچکدام از این راهها کارساز نبود و اکثراً منجر به این میشد که تعداد زیادی از سپاهیان نابود شوند و این درست همان چیزی بود که پادشاه نمیخواست. تا اینکه یکی از فرماندهان که تا آن لحظه ساکت نشسته بود، پیشنهاد جدیدی داد، او رو به پادشاه گفت: ای پادشاه بزرگ تا جایی که به خاطر دارم شما شیفته قدرت هستید و همیشه از آراستن سپاه قصد این داشتید که به قدرت بیشتری دست پیدا کنید، اینک منبع قدرتی بزرگ، در سرزمینتان پیدا شده قدرتی بزرگتر از همه آن قدرتی که تاکنون در اختیار داشتهاید اگر شما بزرگترین قدرتی راکه میتوانید در اختیار بگیرید نادیده بگیرید، هرگز هیچ قدرتی نمیتواند جای آن را بگیرد، به نظر من شما نباید اژدها را از بین ببرید، شما باید اژدها را مهار و رام کنید و در جنگها، در نبردهای کوچک و بزرگ، در کشورگشاییها و نابودسازی دشمنان از آن استفاده کنید. این درست نیست که شما از بزرگترین قدرتی که در اختیار دارید کمترین استفاده را داشته باشید! پادشاه میدانست مهار کردن اژدها، کار سادهای نیست، امّا از طرفی میدانست که خداوند قدرت مهار و تسخیر همه موجودات را به انسان داده است. او با درایت و زحمت بسیار، دانش پیشینیان خود را در باب مهار اژدها فرا گرفت و آن را به همه سپاهیان خود آموخت و دیری نگذشت که با استفاده از قدرت اژدها بزرگترین فرمانروای زمان خود شد.
بیتوجهی به بزرگترین قدرتی که در اختیار داریم درست مثل این است که از گنجی که در خانه داریم استفاده نکنیم و در فقر و فلاکت بمیریم. اما بزرگ ترین