نتایج مطالعه های انجام گرفته، به طور کلی نشان می دهد که هر چه کودک در سن کمتری با حقیقت مواجه شود درک و پذیرش آن، برایش آسان تر خواهد بود؛ بنابراین برای کودکانی که در سنین پس از نوزادی به فرزندخواندگی پذیرفته شده اند؛ بهتر است که حقیقت از همان سال های اولیه بیان شود؛ زیرا کودک به یاد دارد که مدت زمانی را در مکانی دیگر و با شرایط متفاوتی سپری کرده است. با این حال اغلب مشاوران توصیه می کنند که سرپرستی فرزند خوانده ها را از دوران شیرخوارگی بپذیرید تا پیوند عاطفی بهتری برقرار شود و با مشکلات کم تری در پرورش او مواجه شوید.
پدر و مادر باید از قبل، با یکدیگر هماهنگی لازم را به عمل آورند، آنچه را که می خواهند به کودک بگویند و نحوه بیانی را که برای سن او مناسب باشد تعیین کنند. نیازی وجود ندارد که همه مسائل توضیح داده شود بلکه باید چند جمله ساده و روشن را برای بیان کلیت موضوع انتخاب کنند.
اما اگر در دوران کودکی به فرزندخوانده گفته نشد که چه کسی پدر و مادر واقعی او است، باز هم توصیه نمی شود که این حقیقت در سنین نوجوانی به او گفته شود چرا که فرد باید با چالش های مربوط به هویت و کیستی خود مواجه شود و دانستن این موضوع می تواند برای او آسیب های روحی به همراه داشته باشد. با این حال اگر والدین احساس می کنند که در حال حاضر بیان واقعیت ضرورت دارد، بهتر است زمانی مثل فصل تابستان را انتخاب کنند تا فرزندخوانده آن ها فارغ از مسئولیت های مدرسه و استرس های روزمره، بتواند با این مسئله سازگاری بهتری بیابد.
از زمانی که حقیقت به کودک گفته می شود باید آمادگی پاسخ گویی به سوالات متعدد او را داشته باشید. شاید حتی کودک یک سوال را بارها و بارها و به شکل های گوناگون بیان کند. از همین رو، برای خود کاملاً مشخص کنید که چه مسائلی را و تا چه حدی لازم است به او منتقل کنید، دروغ نگویید و داستان های غیر واقعی نیز تعریف نکنید.
بهتر است که این موضوع از سوی پدر و مادر بیان شود خصوصاً در موقعیتی که سایر اقوام و آشنایان از این مسئله اطلاع دارند و شما نگران هستید که کودک به نحوی از طریق دیگران از فرزند خواندگی خود آگاه شود. بیان صادقانه حقیقت از سوی شما و در یک جو کنترل شده، بسیار مناسب تر است اما اگر کودک این مسئله را از زبان دیگران و در حالی که آمادگی لازم را ندارد، بشنود به احتمال زیاد برای سازگاری با این مسئله دچار مشکل می شود.
خانواده و والدین اصلی کودک را مورد انتقاد قرار ندهید مثلاً نگویید که آن ها صلاحیت لازم را نداشتند یا چون آدم های خوبی نبودند تو را رها کردند، بلکه بهتر است بگویید بعضی از خانواده ها با آن که دوست دارند از فرزند خود مراقبت کنند اما به خاطر برخی مشکلات مثل بیماری، تصادف و یا حتی مرگ، نمی توانند مواظب بچه هایشان باشند. در واقع باید این پیام به کودک انتقال داده شود که تو هم برای آن خانواده و هم برای ما مهم بودی و هر دو خانواده تو را دوست داشته اند.
جملات و نحوه گفتن حقیقت را هر چه ساده تر و متناسب با فرهنگ، عواطف و همچنین هوش کودک انتخاب کنید تا راحت تر با آن سازگاری پیدا کند؛ به عنوان مثال می توان به کودک گفت: «خیلی از خدا خواستیم و بارها دعا کردیم که فرزندی به ما بدهد اما این اتفاق نیفتاد. خدا می خواست که ما والدین تو باشیم و تو هم فرزند ما و می خواست تو را به ما هدیه کند از بهترین ها بودی برای همین ما از طریق سازمانی که از بچه ها مراقبت می کند توانستیم به خواسته خود و هدیه خداوند برسیم.»
ممکن است کودک بپرسد که والدین اصلی او حالا کجا هستند. خیلی راحت به او بگویید که شما از این موضوع اطلاع ندارید، اما اگر او بخواهد می توانید به دنبال آن ها بگردید. نکته مهم، این است که در تمام این فرآیند باید همه چیز برای خودتان روشن باشد، یعنی اگر نمی خواهید که کودک، پدر و مادر بیولوژیکی خود را ملاقات کند به او صراحتاً بگویید، حتی اگر او دلیلش را پرسید برایش توضیح دهید.
برای گفتن حقیقت به کودک، او را آماده و زمینه لازم را از پیش فراهم کنید؛ به عنوان مثال می توانید با در نظر گرفتن میزان رشد شناختی و هوشی کودک از کارتون ها و یا قصه ها برای آغاز صحبت با کودک استفاده کنید.
آمادگی روبه رو شدن با واکنش های کودک را نیز داشته باشید با توجه به هوش، جنسیت و خلق و خوی هر کودکی عکس العمل های متفاوت مشاهده می شود. ممکن است کودکی نگران اتاق و وسایلش شود یا تصور کند که دیگر او را دوست ندارند یا حتی فکر کند کار بدی کرده است و می خواهند او را به همان سازمان برگردانند، اما شما باید حوصله به خرج دهید، برایش توضیح دهید که قرار نیست اتفاقی بیفتد و همه چیز مثل سابق خواهد بود، اما این حق تو بود که واقعیت را بدانی. البته گاه بچه ها برخوردهای تندتر و گاه خشونت باری را بروز می دهند. برخی نیز ممکن است نخواهند که دیگران این موضوع را بدانند و از این مسئله خجالت بکشند و... وظیفه والدین در چنین شرایطی، این است که به تمام پرسش ها و نگرانی های او پاسخ دهند و دایماً نشان دهند که او را دوست دارند. ایجاد این حس امنیت اهمیت ویژه ای دارد.
در برخی موارد پس از آن که یک خانواده، کودکی را به فرزندی پذیرفتند خودشان نیز صاحب فرزند می شوند. در این مورد کمی باید به کودک حق داد که به رفتارهای والدین حساس شود حتی گاه ممکن است خود والدین نیز احساسات مختلفی را تجربه کنند؛ بنابراین در چنین مواردی بهتر است از راهنمایی های یک روان شناس استفاده کنید.