عشق برآورده کننده همه ی نیازهای زن و شوهری نیست
عشق برآورده کننده همه ی نیازهای زن و شوهری نیست. وقتی شما و همسرتان زیر یک سقف می روید، چیزهای دیگری هم برایتان مهم می شوند. چیزهای زیادی هستند که از عشق مهم ترند. چیزهایی مثل احترام متقابل، داشتن اهداف مشترک، تلاش برای سازگار شدن با خصوصیات اخلاقی همدیگر و سازگاری با اقتضائات زندگی مشترک.
تصور شما از ازدواج چیست؟ آیا ازدواج برای شما صرفاً به معنای رسیدن به معشوق است؟ همسر آینده تان را چه کسی می بینید؟ یک عاشق پرشور که تا با هم ازدواج نکنید، دست از سرتان بر نخواهد داشت؟ یک قدم جلوتر برویم. دو سال بعد از ازدوج این زندگی را چطور می بینید؟ هنوز هم همان طور رؤیایی است؟ پنج سال بعد چطور؟ به نظرتان این شور و شوق، تا کجا ضامن خوشبختی ازدواج شما خواهند ماند؟
افسانه عشق یا عشق افسانه ای؟
عشق، یک افسانه نیست. یک واقعیت شیرین است که سختی های زندگی را برای ما هموار می کند. اگر عشق به زندگی نباشد، هیچ یک از ما صبح از خواب بیدار نخواهیم شد، اگر عشق به فرزند نباشد، هیچ مادری زحمت بارداری و زایمان را به خود نخواهد داد، و اگر عشق به کار نباشد، هیچ کشاورزی گندم درو نخواهد کرد. پس چیزی به اسم «افسانه عشق» وجود ندارد چرا که عشق، سر منشأ حیات است. اما چیزی که وجود دارد و باعث زحمت می شود «عشق افسانه ای» است. عشق افسانه ای، همان طور که از اسمش پیدا است، اشتیاق و عطش شدید برای رسیدن به محبوب است. چرا می گوییم که این دسته از عشق ها، افسانه ای هستند؟
ویژگی های عشق افسانه ای
عشق های افسانه ای مانند یک جور بیماری هستند. این دسته از عشق ها چند ویژگی عمده دارند:
1. با تب همراهند. عشق های افسانه ای ناگهان بروز می کنند و در زمانی کوتاه به اوج می رسند. این دسته از عشق ها تا وقتی که به مقصود نرسند، از تب و تاب نمی افتند.
2. کورند. همه آدم ها با هر درجه از اعتقاد و باور هم که باشند، در کنار محاسنشان نقطه ضعف هایی هم دارند. اگر از شما خواستند که چند تا از ضعف های خواستگارتان یا کسی که به او پیشنهاد ازدواج داده اید را بگویید و شما حرفی برای گفتن نداشتید یا باید به ناکافی بودن شناخت تان شک کنید و یا به احتمال گرفتار شدنتان در وادی یک عشق افسانه ای.
3. فلج کننده اند. کسی که گرفتار عشق افسانه ای شده باشد، هم خودش را از کار و زندگی می اندازد و هم معشوقش را. به اضافه ی اطرافیان هر دو طرف که به خاطر این نوع از خاطر خواهی متحمل دردسرهای زیادی می شوند.
4. تحمل درد را پایین می آورند. در عشق افسانه ای، فرد عاشق و همینطور احتمالاً معشوق، تاب تحمل رنج را ندارند. نسبت به دوری خیلی حساس هستند و اگر به هدفشان نرسند یا بلایی سر خودشان می آورند یا سر معشوقشان.
عشق های افسانه ای مانند یک جور بیماری هستند
عشق های افسانه ای در برابر واقعیت های زندگی کم می آورند
اینکه چرا این قبیل عشق ها را افسانه ای می نامیم بر می گردد به این مسئله که مبنای این عشق و عاشقی ها در تخیلات و افسانه ها قرار دارد و نه در واقعیت های جاری و آتی زندگی. به همین دلیل هم این افراد مدت زیادی از شروع زندگی کردن زیر یک سقف نگذشته، ساز طلاق و جدایی را کوک می کنند. در این بخش به چند مورد از افسانه های عاشقانه ازدواج و واقعیت های مقابل آن ها می پردازیم:
افسانه یک: عشق کافی است.
واقعیت: همان طور که در قسمت قبل گفتیم، عشق قبل از ازدواج یک عنصر بسیار سیال و متغیر است. همان طور که ناگهان سر و کله اش پیدا می شود ممکن است همان طور هم ناگهان بار و بندیلش را جمع کند و از زندگی تان برود. مثالی می زنم: مدتی پیش زوج بسیار جوانی را دیدم که علی رغم مخالفت های خانواده و دلایل منصرف کننده مشاوره قبل از ازدواج (که البته به اصرار خانواده ها مراجعه کرده بودند) و صرفاً به دلیل عشقی آتشین با هم ازدواج کرده بودند، با این دلیل که دیگر به هم علاقه ای ندارند بعد از هفت ماه زندگی مشترک از هم جدا شدند.
افسانه دو: تنها چیزی که در زندگی مشترک می شود روی آن حساب کرد، عشق است.
واقعیت: عشق، ستون مناسبی برای ساختن رابطه بلند مدت نیست. دلیل آن هم مشخص است؛ سنگ بنایی که ریشه در عقل و منطق نداشته باشد با کوچکترین بادی فرو خواهد ریخت.
افسانه سه: وقتی عشقت کنارت باشد، دیگر به هیچ چیز نیاز نخوهی داشت.
واقعیت: عشق برآورده کننده همه ی نیازهای زن و شوهری نیست. وقتی شما و همسرتان زیر یک سقف می روید، چیزهای دیگری هم برایتان مهم می شوند. برای مثال، زن و شوهری که به خاطر عشق با هم ازدواج کرده بودند، بعد از مدتی درخواست طلاق دادند آن هم به این دلیل که مرد دست بزن داشت و زن هم بد کلام بود. به عبارت دیگر، آنها بعد از اینکه زندگی شان را رسماً شروع کردند متوجه شدند که چیزهای زیادی هستند که از عشق مهم ترند. چیزهایی مثل احترام متقابل، داشتن اهداف مشترک، تلاش برای سازگار شدن با خصوصیات اخلاقی همدیگر و سازگاری با اقتضائات زندگی مشترک.
پس جایگاه عشق، کجا است؟
برای اینکه بفهمیم جایگاه عشق در زندگی مشترک کجاست باید به مواردی که لازم است قبل از ازدواج و همینطور بعد از ازدواج به آنها اهمیت داده شود توجه کنیم. برای ازدواج کردن چند شرط کلی لازم است:
1. داشتن دلایل درست برای ازدواج
2. تشابه داشتن در ویژگی هایی مانند سطح خانواده، طرز فکر، باورهای مذهبی، تحصیلات و...
3. هدفمندی، تعهد و مسئولیت پذیری
4. سلامت روانی
اگر بعد از داشتن همه این ویژگی ها دو نفر به دل یکدیگر هم نشستند، آن وقت می توانند به آن ازدواج فکر کنند. حالا همین دو نفر برای حفظ و تداوم زندگی مشترکشان لازم است چند شرط لازم را داشته باشند که عشق اولین شرط است و بعد از آن مواردی مانند احترام به تفاوت ها و پذیرش آن، تعهد و مسئولیت پذیری، گذشت و غیره قرار می گیرند. بله، جایگاه واقعی و درست عشق، دوران بعد از ازدواج است.
یک شعار درست
حتماً شما هم این شعار را از رسانه ها شنیده و یا خوانده اید که «انتخاب عاقلانه، زندگی عاشقانه». واقعیت همین است اگر شما درست و عقلانی انتخاب کنید و کسی را به همسری برگزینید که در کنار دیگر ملزومات به طور کلی از او خوشتان هم آمده باشد (نه اینکه عاشق دو آتشه او شده باشید) بعد از ازدواج و در جریان زندگی کم کم خواهید توانست عشق را نیز تجربه کنید. عشقی که به تدریج ایجاد شود و شما را خلاق تر و رشد یافته تر کند، همان چیزی است که آن را عشق واقعی و عمیق می نامیم.