آموزش حرفه ای فروش و بازاریابی |  تکنیک های فروش

آموزش حرفه ای فروش و بازاریابی | تکنیک های فروش

آموزش حرفه ای فروش و بازاریابی | تکنیک های فروش
آموزش حرفه ای فروش و بازاریابی |  تکنیک های فروش

آموزش حرفه ای فروش و بازاریابی | تکنیک های فروش

آموزش حرفه ای فروش و بازاریابی | تکنیک های فروش

آمدند و کندند و سوختند و کشتند و بردند و رفتند

 محمد جانبلاغی ... مشاوره

آمدند و کندند و سوختند و کشتند و بردند و رفتند

چون قتل و نهیب و خرابی و یغما گری حدیی پیدا نکند و نائره خوی درندگی و سبعیت همه کس و همه چیز را به سوی نیستی سوق دهد در چنین حالی، جواب کسانی که جویای حال و ستفسرا احوال شوند، عبارت بالا خواهد بود. در بیان مقصود وجوزتر از این عبارت در فارسی نداریم، چه در این عبارت تمام معنی و مفاهیم جنایت و بیدادگری گنجانده شده است و چون با ایجاز لفظ، اعجاز معنی کرده؛ رفته رفته به صورت ضرب المثل در آمده است.

چنگیز خان سر دودمان مغول که در خونریزی و تر کتازی روی همه سفاکان و جنایتکاران روزگار را سفید کرده بود ، بعد از عبور از شط سیحون و تصرف دو حصار زرنوق و نور در غره ذی الحجه سال 616 هجری به نزدیکی دروازه بخارا رسید و شهر را در محاصره گرفت. پس از سه روز سپاهیان محصور به فرماندهی اینانج خان، از شهر بیرون آمده به مغولان حمله بردند ولی کاری از پیش نرفت و لشکر جرار مغول آن جماعت را به سختی منهزم کردند. به قسمی که فقط اینانج خان موفق شد از طریق آمودریا بگریزد و جان بدر برد. اهالی بخارا چون در خود تاب مقاومت ندیدند، اظطرارأ زنهار خواستند و دروازه های شهر را بر روی قشون چنگیز گشودند و مغولان در تاریخ چهارم ذی الحجه به آن شهر عظیم و آباد ریختند.

ادامه مطلب ...

بکوب بکوب همانست که دیدی (ضرب المثل)

 

بکوب بکوب همانست که دیدی

مثلی است که می‌گویند: «رزق می‌رسد همان که مقدر شده و روزی، که معین شد کم و زیاد نمی‌شود» و حکایتی دارد.

می‌گویند شاه‌عباس شب‌‌ها با لباس درویشی در شهر می‌گشت. رسمش این بود شب که مشغول شام خوردن بود هرگاه لقمه گلویش را می‌گرفت عقیده داشت که واقعه‌ای پیش آمده یا گرسنه‌ای در انتظار غذاست این شعر را می‌گفت: «هرگز سرم زکاسه زانو جدا نشد ـ البته زیر کاسه بود نیم کاسه‌ای» فوری لباس درویشی می‌پوشید. مقداری غذا در کشکول می‌ریخت و مبلغی پول همراه برمی‌داشت تبرزین در دست برای دفع دشمن و کشکول دست دیگر به راه می‌افتاد تمام کوچه و بازار را پرسه می‌زد.

شبی از شب‌‌ها لقمه در گلوگاهش گیر کرد طبق معمول غذا برداشت لباس درویشی در بر روانه شد. کوچه و بازار را پرسه زد تا رسید در دکان پینه‌دوزی. دید مشغول کار است و مشته پینه‌دوزی را می‌زند روی چرم و می‌گوید: «بکوب بکوب همونه که دیدی» درویش دست زد به در و گفت: «فقیر مولا، در را باز کن امشب مرا راه بد و گوشه دکانت بخوابم» پینه‌دوز بلند شد در را باز کرد و گفت: «گل مولا جمالت را عشق است». درویش گفت: «جمال پیرت را عشق است» وارد دکان شد نشست پهلوی دست پینه‌دوز.

ادامه مطلب ...

خدا ترا شفا بدهد، بگذار ما هم دزد باشیم

 محمد جانبلاغی ... مشاوره

یک مرد دهاتی از ده خودش به شهر می‌رفت تا جنس‌‌ها و چیزهایی که لازم دارد بخرد برای اینکه پاییز به آخرهایش رسیده بود و محصولش را فروخته بود و پول و پله فراوانی همراه داشت از قضا دزدی در کمینش بود و می‌خواست به او دستبردی بزند.

مرد ساده‌دل، همین که چند فرسخی از آبادی دور شد، دزد، خودش را به او رساند و یک مشت خاک پاشید تو چشمش و دست کرد به چماق و با تهدید و کتک‌کاری، کت و بغل او را بست و انداختش یک گوشه و شروع کرد به جمع و جور کردن اثاث و اسباب و پول و پله او.

اما تا این کارها را کرد مدتی گذشت. همین که خواست خرو خور و بار و بنه او را بردارد و برود دید چند نفر با هم از دور با بار و بنه می‌آیند و تا چند دقیقه دیگر نزدیک می‌شوند. دزد حیله‌گر تا این جماعت را دید فوری نقشه‌اش را عوض کرد و صاحب مال را با همان کت و کول بسته سوار الاغ کرد و راه افتاد. مرد صاحب مال، همین که از دور چشمش به آنها افتاد بنا کرد به داد و فریاد و استغاثه کردن که: «ای مردم! به دادم برسید، این دزد خدانشناس کت و کول منو بسته و می‌خواد پول و پله و بار و بنه منو ببره» دزد زیرک که در کار خودش استاد بود بی‌اینکه خودش را ببازد و دست و پایش را گم بکند، همانطور که با کمال متانت و ملایمت، الاغش را هین می‌کرد و می‌رفت، هرچه صاحب مال فریاد می‌کرد، او فقط جواب می‌داد: «خدا کنه تو خوب بشی، بیذا مام دز باشیم!» صاحب مال هر دفعه که این حرف را می‌شنید بیشتر آتشی می‌شد و شروع می‌کرد به داد و فریاد کردن و بد و بیراه گفتن: «ناخوش خودتی، دیوونه خودتی تو دزدی».

ادامه مطلب ...

داستان ضرب المثل حاجی حاجی مکه

 محمد جانبلاغی .. مشاور

داستان ضرب المثل حاجی حاجی مکه

عبارت مثلی بالا که مصطلح میان عارف و عامی است در مواردی به کار می رود که دوست و آشنایی پس از دیرزمان به ملاقات و دیدار آمده و اصولاً همین رویه را تعقیب کند و دیردیربه سراغ دوستان و بستگان آید . یا کسی وامی را که گرفته مسترد نکند ، و یا بالاخره کسانی که مالی را به رعایت گیرند و باز نگردانند و... در این گونه موارد اصطلاحاً و از باب تمثیل و کنایه گفته می شود حاجی حاجی مکه و یا به عبارت دیگر می گویند حاجی حاجی را به مکه ببیند که البته صورت اولیه به علت روانی و سهولت و ایجاز کلام بیشتر مورد استفاده قرار دارد .

به طوری که می دانیم کلمه حج از لحاظ ریشه لغوی به معنی :« آهنگ کردن به چیزی » است ولی در شریعت ، قصد به سوی بیت الحرام یعنی کعبه است با شرایط معلوم . یا به عبارت دیگر لفظ حج اطلاق شده است بر: قدوم به سوی مکه و زیارت مکه بدانسان که در شرع وارد است . حج بر چند قسم است که از همه معمول و مهمترحج تمتع و حج عمره است .

ادامه مطلب ...

شغال بیشه مازندران را ندرد جز سگ مازندرانی

 

شغال بیشه مازندران را ندرد جز سگ مازندرانی

این مصراع و مثل غالبا از باب شوخی و هزل گفته می شود نه جد، ولی از آنجا که به صورت ضرب المثل در آمده لابد و ناگزیر بودیم ریشه تاریخی آن را در این مختصر بیاوریم.

میرزا آقاخان نوری ملقب به اعتمادالدوله از شخصیتهای بارز و موثر کشور در عهد سلطنت ناصر الدین شاه قاجار بود. نام اصلیش میرزا نصر الله پسر میرزا اسد الله خان نوری است و نسب خود را به ابی صلت هروی می رساند.

در موقع فوت محمد شاه در اصفهان حسن خدمتی به خرج داد و مورد لطف و عنایت فرزندش واقع شد و در غالب دسایس و توطئه هایی که به تحریک و تقویت مهد علیا مادر ناصر الدین شاه علیه میرزا تقی خان امیر کبیر به عمل می آمد دست داشت. چون در آبان ماه سال 1330 هجری شمسی امیر کبیر از صدارت عزل و به کاشان تبعید شد میرزا آقا خان نوری به صدر اعظمی ایران منصوب گردید ولی به قول شادروان محمود:" برای قبولی مقام صدارت دو شرط مهم نمود:یکی اینکه میرزا تقی خان اتابک اعظم معدوم الاثر شود. دیگر آنکه روزی از میرزا آقا خان خطا و خیانتی دیده شود یا سعایتی به عمل آید او درامان باشد و به هلاکت نرسد." هنوز سال مرگ امیر نظام، آن مرد بزرگ و تاریخی درست برگزار نشده بود که میرزا آقا خان برای قدردانی از همراهیهای دولت انگلیس قباله هرات را مسجل کرده به آنها واگذار نمود."

ادامه مطلب ...

سنگی که به هوا می رود تا بر گردد هزار چرخ می خورد

محمد جانبلاغی ... مشاوره 

سنگی که به هوا می رود تا بر گردد هزار چرخ می خورد

در عبارت بالا گاهی جای سنگ عبارت سیب را هم به کار می برند ولی صحیح آن از نظر ریشه تاریخی همان کلمه سنگ است که گمان می رود سیب به علت مدور بودن بعدها جای سنگ را گرفته باشد.

مورد استفاده و اصطلاح ضرب المثل بالا هنگامی است که کسی در جریان زندگی دچار مشکلی شده باشد و هیچ گونه راه چاره و علاجی برای رفع مشکل و مانع موجوده منصور نگردد . در چنین موقعی به آن شخص مایوس و ناامید از راه دلجویی و تقویت حس اعتماد و اطمینان چنین می گویند:" هر گز نا امید مشو . از آینده کسی خبر ندارد که چه نقشی بازی می کند کسی چه می داند؟ شاید صلاح و مصلحت کار تو در وقوع این حادثه باشد زیرا از قدیم گفته اند : سنگی که به هوا می رود تا برگردد هزار چرخ می خورد"

متوکل عباسی از خلقای سفاک و خونخواری بود که مراتب عناد و دشمنی او نسبت به خاندان بنی هاشم و آل علی (ع) حد و میزانی نداشت و مخصوصا جریان به آب بستن سرزمین کربلا که به دستور متوکل انجام گرفت بر اهل اطلاع پوشیده نیست.

ادامه مطلب ...

نان گدایی را گاو خورد دیگر به کار نرفت

 

نان گدایی را گاو خورد دیگر به کار نرفت

شیارکاری با یک بند گاو در صحرا مشغول شخم زدن و کشت گندم بود گدایی آمد و با چاخان و زبان ‌بازی، سیفال تو پالان ( چالوسی) شیار کار کرد و شروع کرد به دعا و ثنایی که مرسوم گداها است که: "خدا برکت بده، چشمه خواجه خضره، برکت به گوشه کرت باشه، یه مش گندم به من بده پیش خدا گم نمیشه". شیار کار گفت: "بابا این گندما به این زحمت میباس برن تو دل زمین و هفت هشت ماه آب بخورن و ما هم خون دل و سرما و گرما بخوریم و هزار جور زحمت بکشیم تا فصل تابستون گندمی درو کنیم و خودمون و بچه بارمون و اهت و عیالمون و ارباب و مباشر و حیوون و حشر و مرغ و چرغ و یه مش زن و مرد شهری هم بخورن ما وسیله کار وسیله‌ساز هستیم؛ تو هم زحمت بکش بهتر از بیکاری و گدائیه از همه گذشته ‌ئی گندم بذره و مال اربابه و من دست حروم به اون دراز نمی‌کنم برکتش ورداشته میشه".

ادامه مطلب ...

شاه می بخشد ، شیخ علی خان نمی بخشد

 محمد جانبلاغی .... مشاوره

شاه می بخشد ، شیخ علی خان نمی بخشد

گاهی اتفاق می افتد که از مقام بالاتر دستوری صادر میشود ولی بخش مربوطه صدور چنان دستوری را مقرون صلاح و مصلحت ندانسته از اجرای آن خود داری می کند.

در چنین موقع حواله گیرنده با طنز و کنایه می گوید:« عجب دنیایی است. شاه می بخشد شیخ علی خان نمی بخشد.» باید دید این شیخ علی خان کیست و فرمان شاه را به چه جهت نکول می کرد؟

شیخ علی خان شبها با لباس مبدل به محلات و اماکن عمومی شهر می رفت تا از اوضاع مملکت با خبر شود . به مستمندان و ایتام مخصوصا طلاب علوم بذل و بخشش زیاد می کرد. ابنیه خیریه و کاروانسراهای متعددی به فرمان این وزیر با تدبیر در گوشه و کنار ایران ساخته شده است که همه را امروزه به غلط شاه عباسی می گویند.

ادامه مطلب ...

من نوکر بادنجان نیستم

محمد جانبلاغی ... مشاوره 

نوکر بادنجان به کسانی اطلاق می شود که به اقتضای زمان و مکان به سر می برند و در زندگی روزمره خود تابع هیچ اصل و اساس معقولی نیستند . عضو حزب باد هستند ، از هر طرف که باد مساعد بوزد به همان سوی می روند و از هر سمت که بوی کباب استشمام شود به همان جهت گرایش پیدا می کنند.

خلاصه طرفدار حاکم منصوب هستند و با حاکم معزول به هیچ وجه کاری ندارند . آنان که عقیده ثابت و راسخ ندارند و معتقدات خویش را به هیچ مقام و منزلتی نمی فروشند اگر به آنها تکلیف کمترین انعطاف و انحراف عقیده شود بی درنگ جواب می دهند من نوکر بادنجان نیستم.

 

ادامه مطلب ...

ضرب المثل گدا به گدا رحمت به خدا

محمد جانبلاغی ... مشاورهضرب المثل گدا به گدا رحمت به خدا

می گویند شخصی از راهی می گذشت دید دو نفر گدا بر سر یک کوچه جلو دروازه خانه ای با یکدیگر گفتگو دارندو نزدیک است بینشان دعوا شود .

آن شخص نزدیک شد و از یکی از آنها سئوال کرد : (( چرا با یکدیگر مشاجره و بگو و مگومی کنید ؟ )) یکی از گداها جواب داد : (( چون من اول می خواستم بروم در این خانه گدایی کنم ، این گدا جلو مرا گرفته و می گوید من اول باید بروم . بگو مگو ما برای همین است . ))

آن شخص تا این حرف از دهن گدا شنید سرش را به سوی آسمان بلند کرد و به دو نفر گدا اشاره کرد و گفت : (( گدا به گدا ، رحمت به خدا )) یعنی گدا راضی نیست گدای دیگر از کیسه مردم روزی بخورد ، پس رحمت به خدا که به هر دوی آنها رزق می رساند .