رسم این شهر عجیب است بیا برگردیم ،
قصد این قوم فریب است بیا برگردیم ،
عشق بازیچه شهر است ولی در ده ما، دخترعشق نجیب است
بیا برگردیم،
کرمها دردل هرکوچه اقامت دارند روستا مأمن سیب است
بیا برگردیم،
چه حسابیست دراین شهرکه درمبحث جبر جای بعلاوه،
صلیب است بیا برگردیم
کاش امشب عاشقی هم پا می گرفت تشنگی هم طعم دریا می گرفت
کاش امشب کوچه های منتظر
یک سلام گرم از ما می گرفت
این سکوت تلخ . دنیای من است
کاش دستت . دست دنیا میگرفت
آسمان ابری ترین اندوه را
از دل سنگین شبها می گرفت
پنجره دلتنگ چشمی آشناست
کاش می شد عاشقی پا می گرفت
نیازی به انتقام نیست.....فقط منتظر بمان..
آن ها که آزارت می دهند، سرانجام به خود آسیب می زنند.
و اگر بخت مدد کند، خداوند اجازه می دهد... تماشاگرشان باشی .!
بدان آغوش من باز است شروع کن یک قدم باتو تمام گامهای مانده اش بامن
خداگوید تو ای زیباتر از خورشید زیبایم
تو ای والاتر ازمحبوب زیبایم
.:: هدیه ای از ماندانا به راه سبز زندگی ::.
یادم باشد در سکوتم کسی هم صحبتم شد ، تنهاش نذارم
یادم باشد کسی پیشم بود که تمنای دیدارش را دردیاری دور میکردم،.......دل.... ..
یادم باشد کسی یادم کرد یادش کنم
یادم باشد کسی در تنهایم،تنهام نذاشت ،در تنهایش تنهاش نذارم
یادم باشد که کسی در فقرم یادم میکرد، در غنی ایم یادش کنم
یادم باشد که وقتی بد بودم کسی منو خوب کرد، در بد بودنش به خوبی یادش کنم
یادم باشد تن عریانم را کسی پوشاند، که هیچ وقت به تن خوشم ننازم
یادم باشد که در بین بی اعتمادیها کسی بهم اعتماد کرد،اگر روزی بی اعتماد گشت ، معتمدش باشم
یادم باشد که در هر آمدن صبح گویم ای خوب خوبم رو خوب دار
یادم باش یاد دوست رو گفتم هرگز فراموش نمی کنم ، هیچ وقت از یاد نبرم
یادم باشد....
وتحیراتم
خواستار چیستی ای عقل و دل و دین من؟
تمنای ماندن داری و خواهش رفتن
کدام یک رو برگزینم
وکاش می شد واژه از ترکیب ماندن و رفتن ایجاد کرد
این واژه رو چه نامم؟
جونت بسته به جونم تا ابد پیشت می مومنم
واسه من خیلی عزیزی دوستم داری می دونم
دوستت دارم می دونی آخه خیلی مهربونی
دوستت دارم همیشه واسه من عزیزی٬ جونی
دورت بگردم درمون دردم کاشکی بگیری دستای سردم
(عاشقان را عشق فرمان می کند٬ لوطیان را معرفت ...)
شیشــــــــــه شکســــــــــــته را پیوند کردن است
کـــــــــوه ناهموار را هموار کردن ســــــخت نیست
حـــــــرف ناهموار را هموار کردن مشـــــــکل است
بار حمّالان به دوش خود گرفتن نـــــنــــــگ نیست
زیـــر بـــار مـــنّـــت نـــامــــرد رفتن مشــــکل است
منبع: سایت یه خاطره از فردا(حامد عزیز)
بگذار سر به سینه ی من تا که بشنوی
آهنگ اشتیاق دلی درد مند را
شاید که بیش از این نپسندی به کار عشق
آزار این رمیده ی سر در کمند را
بگذار سر به سینه ی من تا بگویمت
اندوه چیست؟ عشق کدامست؟ غم کجاست؟
بگذار تا بگویمت این مرغ خسته جان
عمریست در هوای تو از آشیان جداست
دلتنگم، آنچنان که اگر بینمت به کام
خواهم که جاودانه بنالم به دامنت
شاید که جاودانه بمانی کنار من
ای نازنین که هیچ وفا نیست با منت
تو آسمان آبی آرامو روشنی
من چون کبوتری که پرم در هوای تو
یک شب ستاره های تو را دانه چین کنم
با اشک شرم خویش بریزم به پای تو
بگذار تا ببوسمت ای نوشخند صبح
بگذار تا بنوشمت ای چشمه ی شراب
بیمار خنده های توام، بیشتر بخند
خورشید آرزوی منی، گرم تر بتاب