موضوع:یارمه تیم بده ! (بیره وه ری) چندی پیش دخترخانوم جوانی برای مشاوره نزد من آمدن وخواستند که کمکشان کنم.این دختر خانوم جوان گفتند که من از زندگی خسته شدم.نامید شدم به خدا آقای جانبلاغی دیگه هیچ امیدی به زندگی ندارم!ولی من در کمال تعجب پرسیدم چــرا؟چرا اینطور فکر می کنید؟گفت خانواده ام کلافم کردن.مانندیک کودک با من رفتار می کنند.هی می گویند این کار را بکن این کار را نکن.اینجا نرو اونجا برو و.... از دستشون زله شدم؟تو رو خدا آقای جانبلاغی شما بگید من چکار کنم؟ گفتم خانوم عزیر هر کاری می خواهی انجام بده.چون من هم اگر بگوییم که این کار را انجام بده یا این کار ها را انجام نده از دست من هم زله می شوی ومی روید.مگر نه؟ نگاهم کرد وگفت نه! من برای این اومدم پیش شما که راهنماییم کنید! ولی دوستان عزیز می خواهم موضوع امروز را با کمک شما حل ودر موردش گفت وگو کنیم. چرا ما وقتی که نزدیک ترین کسمون راهنمایمون می کند به جای اینکه ازش تشکر کنیم ناراحت می شویم؟ چرا وقتی واقعا می فهمیم حرف طرف کاملا منطقی ودرست است باز دنباله بهانه می گردیم؟ چرا ما این همه استاد روانشناسی مانند:دکتر معظمی - دکتر آزمندیان - دکتر احمدی منش و از جمله دکتــر محمد جانبلاغی و... که این همه کتاب در مورد روانشناسی وموفقیت نوشته اند نمی خونیم؟ چرا فکر می کنیم کار ما درست نیست؟چـــرا؟ چون اعتماد به نفس نداریم؟چون باور به خود نداریم؟چون خود را کوچ فرض نموده ایم؟وگرنه شما دوست عزیز اگر خودت را دوست بداری وبه گفته ها وباورهای خودتکیه کنی شما هم می توانید انسان موفقی شوید.مانند همه انسان. وهمیشه خود را لیوانی فرض کنید که نیمه پر است.ونیمه دیگر برای رشد وبالندگی. من در سن19 سالگی تونستم به موفقیت برسم.چون من تونستم شما هم می توانید.فقط با ید بخواهی.من بهای موفقیتم را دادم. وبه دوستی که پیش من آمده بود گفتم خانواده ات چیز های را گفتند که من هم گفتم ولی چرا از دست اون ها کلافه شده ای؟چرا از دست من نه؟چون انتظارات بی خودی ما بعضی اوقات از خودمان واطرافیانمان داریم. وکسانی که دائم از زمین وزمان نالانند ما نند مرغابی هیچ وقت کوچک ترین تغیری در زندگیشان ایجاد نمی شود وهمیشه در این وضع خواهند ماند.مگر اینکه خود را تغیر دهند واز خود انسان دیگری بسازند. وبه اون خانوم جوان گفتم وبه شما دوستان وخوانندگان عزیز هم می گویم: هدف خودت را پیدا کن !چون کسانی که هدف ندارند دائم در حال دعوا وغر زدن هستند دائما نالانند ومی خواهند خودشان را بکشند.چون در زندگی هدفی ندارند.مانند کشتی در وسط اقیانوس گیر افتاده اند. در ظمن برای اینکه به آنچه که می خواهید برسید برای دست یابی به موفقیت هایتان لطفا کتاب استاد محمد جانبلاغی با اسم" هدف " را حتما بخوانید. به امید دیدار شما عزیزان محمد جانبلاغی 
|