شیوانا با یکی از شاگردان از دهکدهای میگذشت. یکی از بزرگان ده او را شناخت و از او خواست تا مشکل انتخاب آسیابان را برایشان حل کند. شیوانا قبول کرد. به خانه آن بزرگ رفت. دید جمع زیادی از اهالی نشستهاند و نمیدانند از بین دو نفر کدام یک برای اداره آسیاب بزرگ دهکده مناسبترند.
هر دو باتجربه و کاردان بودند و سابقه خوبی نزد اهالی داشتند. شیوانا کمی فکر و گفت: «از شما میخواهم کاری انجام دهید. هر کدام موفق شدید لیاقت اداره آسیاب را دارد. باید تا فردا ظهر راهی پیدا کنید که در دیگی که کف ندارد، روی اجاقی که آتش ندارد، آشی بپزید که همه اهل دهکده را سیر کند.»
نفر اول با حیرت به شیوانا خیره شد و گفت: «این دیگر چه کار غیرممکنی است که از ما میخواهید؟ دیگی که کف آن سوراخ است مگر آش در خودش نگه میدارد و اجاقی که سرد است مگر چیزی میپزد؟ از همین الان بدون اینکه زحمتی بیفایده بکشم اعلام میکنم که این کار غیرممکن است و خلاص!»
نفر دوم بدون اینکه اعتراض کند از جا برخاست و شروع به امتحان و آزمایش روشهای مختلف رسیدن به جواب کرد. او تا ظهر روز بعد صدها شیوه مختلف را برای استفاده از شکلهای مختلف دیگ و روشهای متنوع گرم کردن آش امتحان کرد و در تکتک آنها شکست خورد. ظهر روز بعد هر دو نفر مقابل شیوانا نشستند و منتظر ماندند تا او نظرش را اعلام کند.
نفر اول با خنده گفت: «این دوست ما بیجهت این همه زحمت کشید. از همان اول معلوم بود که این کار شدنی نیست. او این همه راههای عجیب و غریب را که بعضی از آنها به فکر هیچکس هم نمیرسید امتحان کرد مگر جواب بگیرد، در حالی که آخر سر به همان جواب و نتیجهای رسید که من لحظه اول رسیده بودم. پس من که زودتر به جواب رسیده بودم، لایقترین فرد برای اداره آسیاب هستم!»
شیوانا با تبسم گفت: «فردا ممکن است به هزار و یک دلیل آسیاب ده از کار بیفتد. یک آسیابان خوب باید مهارت یافتن راهحلهای مناسب، حتی راهحلهایی که به فکر هیچکس نمیرسد را داشته باشد. این مسابقه جوابی نداشت. چرا که جوابش در خود مسیر یافتن جواب پنهان شده بود. نفر دوم به خاطر ذهن باز و تلاش خستگیناپذیر و جرات و جسارت عمل کردن، بسیار مناسبتر از نفر اول برای هر کاری در این دهکده است. نفر دوم باید مدتها نزد نفر اول کار کند تا بتواند مانند او هنر جستوجوی راهحل را در وجود خودش تقویت کند. همانطور که میبینید انتخاب فرد مناسب اصلا کار سختی نبود!»