***
چندی است به کلبه ما سر نمیزنی
این روی دیدنی! ز چه رو شد ندیدنی؟
صبحی
***
علامتی به از این نیست آشنایی را
که خشمگین و سراسیمه وار میگذری
عرفی شیرازی
***
شراب تلخ صوفی سوز بنیادم نخواهد برد
لبم بر لب نه ای ساقی و بِستان جان شیرینم
حافظ
***
به سادگی تو رحم آیدم در این بازار
که تنگدستی و امیدوار می گذری
عرفی شیرازی
***
چو رسوا کرد ما را درد عشقت
همی کوشم به رسوا کردن دل
عطار
***
پیش از آن کاندر جهان باغ و رز و انگور بود
از شراب لایزالی جان ما مخمور بود
عطار
***
چه ساقی که مست مدام اوست جهان
چه باده است ندانم که جام اوست جهان
مغربی
***
تا از جفای او نرهم، خون من نریخت
بیرحم ترس روز جزا را بهانه ساخت
میلی تُرک
***
بر در میخانه عشق ای ملک تسبیح گوی
کاندر آنجا طینت آدم مخمر می کنند
حافظ
ادامه مطلب ...