موضوع هفته : تفاوت نگرش نسل امروز و دیروز (روابط اعضای خانواده با نوجوانان)
با سلام خدمت دوست داران مکتب زندگی ...
امیدورام ایام به کام همگی بوده باشه و سالی پر از شادکامی و نیک بختی برای شما عزیزان آرزومندم .
امیدوارم برای هر روز اهدافی رو برای خودتون انتخاب کرده باشین و سعی خودتونو برای به ثمر رسیدن به خرج دهید ،به امید تحقق اهداف و آرزوهای منطقی و خواستنی به شرطی که تک تک ماها بخواییم به به نتیجه برسیم و سعی خودمونو بکنیم .
دوستان مفید دونستم که بحث این هفته رو اختصاص بدیم به روابط نوجوانان با اعضای خانواده که از نسلی متفاوت با ماها هستن و میتونن در ما تاثیرات زیادی رو بذارن . امیدوارم این گفته ها بتونه رو بیشتر ماها تاثیر بذاره و مفید واقع بشه .
*** دوستان همونطوری که همه ی ما میدونیم ،نوجوان از خود کلمه ش پیداس که تازه میخواد به نو بودن ،جدید بودن ،تازه گی داشتن و...
بیشتر موقعیت های زندگی دست پیدا کنه و میخواد به هر نحوی در اختیارش بگیره ،چه از راه های درست و چه نادرست . افرادی که دوران کودکی خود را یا به نحو درست و یا نادرست پشت سر گذاشته ان و وارد یه مرحله ی خیلی حساس تر و سرنوشت ساز تر شده اند که بلوغ نامیده میشه .
افراد خانواده که پخته تر هستن و شرایط و موقعیت دوران بلوغ رو طی کرده اند و وارد دوران های بعدی شده اند از همه ی لحاظ از نوجوان سرتر هستن و میتونن اعمال خودشونو با دلایلی که خودشون درست میدونن که از طریق تجربه و... بدست آورده ان. بهتره که اعضای خانواده به جای اینکه با این قشر تازه به دوران رسیده و نپخته و خام که اصلا تجربه ندارن به جای اینکه بنا به هر دلایلی سر اونا غر بزنن ، داد و بیداد کنن ، درگیری فیزیکی بشن ، تردشون کنن ، قبولشون نداشته باشن و... هایی که اعضای خانواده فرض میکنن که نوجوانان اینگونه هستن و نباید با اونها بود . اگه یه کمی فکر کنید میبینید که طرز فکرمون کاملا اشتبا بوده و هست . ما که داریم میگیم بی تجربه ، تازه به دوران رسیده و.... حالا که ماها به حساب دوران رسیده ایم ،تا حدودی تجربه داریم ، درک میکنیم ، میفهمیم و...
پس چرا سعی نمیکنیم که یه کمی از وقتمون رو به اونها هم اختصاص بدیم و اونها رو از این همه سوالهای بی جوابی که تو ذهنشون هست به نحو احسنت و درست و منطقی به اونها بگیم که دچار انتخاب اشتباه و برگزیدن راه نادرست و...های خیلی منفی ،بشیم . نوجوانی که ماها بعنوان بزرگسال این دوره از زندگی رو پشت سر گذاشته ایم و از این دوران آگاهی کامل داریم ،پس چرا نخوایم که این افراد رو درست و منطقی توجیه کنیم تا دست به اعمال نادرست و خیلی از نکات منفی دیگه نشیم؟
این دوران که ماهم میدونیم این گونه افراد فکر میکنن (البته فکر کردن نیست بلکه احساس میکنن که داره فکر میکنن ،ینی میشه گفت افکار کاذب دارن)که این کاری که انجام میدن درسته ولی ماها که بزرگ تریم میبینیم که هیچ درست نیست بلکه کاملا اشتباه میباشد ، به نظر شمایی که بزرگسالی آیا بهتر نیست به جای اینکه بی محل باشی ،راه درستو بهش بگی و بعد بذاری که خودش انتخاب کنه ؟آیا به نظرت اگه ما به جای اینکه با اون نوجوان برخورد فیزیکی یا کلامی (فحش) بشیم که این عمل باعث تحریک نوجوان به انجام دادن کارهایی خیلی نادرست و جبران ناپذیر بشه ،بهتر نیست که با دید اون به قضیه نگاه کنیم و با زبان اون حرف بزنیم و درست و منطقی توجیه ش کنیم؟ اعمال ما بزرگسالان میتونه در این افراد تاثیرات خیلی زیادی داشته باشه و میتونه حتی زندگی اونا رو دگرگون کنه با یه عملی که به نظر ما خیلی کوچیک و ریز هستش و اصلا مهم نیست ولی به نظر اون نوجوان خیلی مهم میباشد و میتونه زندگی اونو متحول کنه .
ما که به حساب تحصیل کرده ایم بهتر نیست که خودمونو بیارم پایین درست مثه پیامبر اسلام حضرت محمد مصطفی (ص) و نکات کلیدی و سرنوشت ساز زندگی رو به زبان اون بگیم و زندگی اونو متحول کنیم . ماها که اعضای خانواده هستیم حتما و کاملا یه سری وظایفی و در قبال همدیگه داریم که بهتره این وظایف رو به نحو احسنت انجام بدیم .
همینطوری که همه میبینم نوجوانان هستن که در مسیر زندگی منحرف میشن پس چرا باید حتما اول بیمار بشیم بعد به فکر پیشگیری باشیم بعد مرحله ی آخر درمان ، نه اینگونه اعمال درست نیست ، بیمار شدن یا نشدن اینها به دستان خود ماها ست که اعضای خانواده هستیم و برخورد آن چنانی با این نوجوانان نداریم ؛ آیا فکر نمیکنین که اگه من بعنوان یکی از اعضای خانواده با این رابطه ای خوب و صمیمی برقرار کنم میشه و خواهد شد که از بیشتر خیلی از چیزای ناگوار پیشگیری بشه؟
وقتی که میبینم ایشون داره کار زشتی رو مرتکب میشه آیا فکر نمیکنی دلیل این کار تویی؟
الان میگی چرا من ؟؟؟؟؟؟؟؟؟؟؟؟؟؟؟؟؟؟؟؟؟؟؟
خب وقتی که داری میبینی مثلا خواهر یا برادر و... ی خانواده و فامیل ،که نوجوان هستش و با تو که بزرگتری رابطه ی آن چنان سالم و خوبی نداره ، تو دروان بلوغ هستش دیگه داریم میبینیم ، و مثلابا جنس مخالف دزدکی رابطه برقرار میکنه ،میتونه هزاران کار اشتباهی انجام بده ، چونکه به این دلیل مقصر تویی که خودت بااون (نوجوان) رابطه ای محبت امیز که پر از درک و فهم متقابل باشه رو نکردی ، پس در نتیجه میتونه دچار انحرافات خیلی زیاد و یا حتی جبران ناپذیری بشه .
پس بهتره که از همه ی این اتفاقای ناگوار جلوگیری بشه ، بااونا رابطه ای خیلی صمیمی ایجاد میکنم که اون به جای اینکه بره از اینو اون یاد بگیره که این یادگیری همیشه سازنده نیست میتونه و خواهد تونست که فلج کننده باشه و آینده ی شخص رو مختل کنه ، ما خودمون این شرایط رو مهیا کنیم که با آغوشی گرم به استقبال اون بریم و یه جو خیلی صمیمی ایجاد کنیم که به جای اینکه از تو بترسه ، بتونی تو مایه ی دلگرمی و آرامش و آسایش اون (نوجوان) باشی .
پس بهتره که اونها رو درک کنیم و بپذیریمشون که اگه اشتباهی از اون سر داد به جای اینکه سرزنششون کنیم ، باهاش همکاری و کمک کنیم که بتونه مشکل پیش اومده رو حل کنه .
امیدوارم که بتونیم افکارمون تغییر داده باشیم نسبت به نوجوانان . همه ی آمادهای روی زمین همه بدون استثنایی که اصلا وجود نداره و هیچ وقت نخواهد داشت ، اشتباه و ریسک کرده تو ذاتشون هست ، پس اونها (نوجوانان) هم حق انتخاب دارن ولی چه بهتره که ما بتونیم تو انتخاب این حق ، کمک و جامی و پشتیبانشون باشیم .
امیدورام که بحث این هفته مون سازنده بوده باشه .
همون طوری که دوست داریم درک بشیم ، این حق رو هم به نوجوانان بدیم و اونها رو هم درک کنیم .
با تشکر (کمال مولودزاده)
پنجشنبه 4 اردیبهشتماه سال 1393 ساعت 16:25