آموزش حرفه ای فروش و بازاریابی |  تکنیک های فروش

آموزش حرفه ای فروش و بازاریابی | تکنیک های فروش

آموزش حرفه ای فروش و بازاریابی | تکنیک های فروش
آموزش حرفه ای فروش و بازاریابی |  تکنیک های فروش

آموزش حرفه ای فروش و بازاریابی | تکنیک های فروش

آموزش حرفه ای فروش و بازاریابی | تکنیک های فروش

چگونگی رفتار خانواده با فردی که طلاق گرفته

مکتب زندگی ... محمد جانبلاغی 

 ازدواج وقتی موفق خواهدبود که دوطرف با شناخت کامل و علاقه و موافقت دو خانواده و فراهم بودن نسبی زمینه‌های اقتصادی و اجتماعی، اقدام کنند و اگر این زمینه‌ها و شرایط بلوغ اجتماعی، فرهنگی، جسمی و تقویمی مساعد نباشد، طلاق اتفاق می‌افتد.

بعد از طلاق دو نفری که زندگی مشترک داشته‌اند، انتظارهایی که از آنها ایجاد شده بوده، چه از طرف خانواده و چه جامعه، مختل می‌شود. در جامعه ما و تمام جوامع، زن و مرد ازدواج‌کرده، حرمت خاصی دارند و مردم ازدواج را پسندیده و مقدس می‌دانند ولی وقتی این پیوند حتی به دلیل درست و قابل‌قبول و لاجرم از هم گسسته می‌شود، دید جامعه و اطرافیان و خود افراد طلاق‌گرفته، چندان مناسب نخواهدبود. پس کسانی که از هم جدا می‌شوند، باید تا مدتی انتظار برخوردها و تاثیر تفکراتی که از قدیم به خصوص در مورد خانم‌های مطلقه وجود داشته، داشته باشند.

به همین دلیل است که خیلی از خانواده‌ها با مستقل و تنها زندگی کردن فرزند طلاق گرفته‌شان مخالفت می‌کنند. بهتر است فرد مطلقه این نکته‌ها و دید جامعه و خانواده را در نظر بگیرد و بداند زیر ذره‌بین قضاوت‌هاست و هر رفتارش ممکن است با حساسیت بیشتری دنبال شود.

والدین هم باید نیاز فردی که بالاخره مدت‌ها زندگی مشترک و مستقلی داشته، در نظر بگیرند و حتی اگر فرزندشان دوباره با آنها زندگی می‌کند، اجازه دهند استقلال او حفظ شود و به حریمش احترام بگذارند. مخصوصا به این دلیل که دوران بعد از طلاق، دوره سوگ هم محسوب می‌شود و ممکن است فرد تحریک‌پذیر، پرخاشگر، حساس‌تر ‌شود و حس سربار بودن پیدا کند. منظور از استقلال دادن در خانه پدری این است که خانواده از رفتارهایی مثل کنترل رفت ‌و آمد و تجسس خودداری کنند. اعتماد به فرد خیلی از تجسس بهتر است چون با این کار نه‌تنها عملا چیزی دستگیر فردی که تجسس کرده نمی‌شود بلکه روابط به هم می‌خورد و مشکلات چند برابر خواهدشد. از طرفی باید اتاق و وسایل شخصی برای آنها در نظر گرفت.

نظارت‌ خانواده باید محترمانه و بدون تجسس و فقط در مواردی مثل ورود و خروج و... باشد و فرد هم باید خودش برای احترام، در مورد این مسائل والدین را در جریان قرار دهد تا آنها هم خیالشان راحت باشد.

از طرفی کسی هم که از همسرش جدا شده و حالا مجرد است، نباید به این بهانه که می‌خواهد استقلال داشته باشد، آنچه مورد پذیرش خانواده و اجتماع نیست، انجام دهد و حتی اگر تنها زندگی می‌کند، به رفت و آمدها و برخوردهایش توجه داشته باشد تا اینکه زندگی جدیدی را شروع کند.

به طور کلی نمی‌توان در مورد اینکه بهتر است فرد مطلقه بعد از طلاق در خانه‌ای جداگانه یا در کنار خانواده‌ زندگی کند، نسخه واحدی پیچید و این خیلی به خصوصیات هر فردی بستگی دارد. به نظر می‌رسد با توجه به اینکه بعد از طلاق دوره سوگ و تحریک‌پذیری وجود دارد، بهتر است فرد دوره‌ای با خانواده باشد و بعد اگر تمایل داشت، به مستقل شدن فکر کند. البته برخی هم معتقدند چون فرد تحریک‌پذیر و به قول معروف اعصابش خرد است، اگر از همان اوایل فرد استقلال پیدا کند، برای او بهتر خواهد بود.

در مجموع بررسی‌ها نشان داده در دوره پس از طلاق، حمایت خانواده و حضور در کنار آنها، تا حد زیادی به فرد کمک می‌کند. دوره سوگ هم در آدم‌های مختلف و با توجه به اینکه طلاق چطور، در عرض چه مدت و به چه دلیل اتفاق افتاده، متفاوت است و معمولا 4-1 ماه طول می‌کشد.

البته حتی اگر فرد ترجیح می‌دهد در خانه‌ای مستقل به زندگی‌اش ادامه دهد، نباید پیوندش را با خانواده‌اش قطع کند و مثلا به خانه‌ای نقل‌مکان کند که فاصله زیادی با خانه پدری داشته باشد! تجربه نشان داده چنین اقدام‌هایی ممکن است آثار سوء خود را در کوتاه‌مدت نشان ندهد و به نظر مطلوب برسد ولی در درازمدت، حتی اگر خانواده گاهی دخالت‌های بی‌دلیل داشته باشند، آزاردهنده می‌شود. حتی گاهی اینکه فرد دیگر نمی‌تواند تنها ماندن را تحمل کند، یا مشکلات اقتصادی و دید اجتماعی باعث می‌شود ازدواج مجدد عجولانه داشته باشد که خیلی‌وقت‌ها ناموفق هم خواهد بود و فرد شکستی دیگر را تجربه خواهدکرد. بنابراین استقلال باید نسبی باشد، نه با قطع کامل ارتباط خانواده. در نهایت، اجبار خانواده‌ها برای اینکه فرد مطلقه با آنها زندگی کند و اینکه به زور نگرانی‌ خود را به او دیکته کنند، به هیچ‌وجه درست نیست. ممکن است این روش در کوتاه‌مدت جواب بدهد اما در درازمدت،‌ نتیجه معکوس خواهدداشت و رفتار پنهانکاری در او رشد پیدا می‌کند و دیگر نمی‌تواند حس کند والدین دوستان او هستند و آنها را امین خود بداند. این پنهانکاری نه به نفع فرد است و نه خانواده‌ها.

اگر کسی که از همسرش جدا می‌شود، حس کند خانواده‌اش حامی او هستند و درکش می‌کنند، حتی عصبانیت و زودرنجی و فرافکنی و پرخاشگری او را تحمل می‌کنند و والدین اوضاع درست مدیریت کنند، به استقلال فرزند مطلقه‌شان احترام بگذارند و در عین حال به او مشورت بدهند، هیچ‌یک از دوطرف دچار نگرانی و نارضایتی نخواهد بود.

البته اینکه خانواده به این دلیل که فرزندشان زندگی مستقلی را شروع کرد، او را به حال خود بگذارند، به‌هیچ‌وجه صحیح نیست و هم به ضرر خانواده است و هم فرزند مطلقه چون همان‌طور که گفتم، تجربه نشان می‌دهد که اینها یا دور ازدواج را خط می‌کشند یا مجدد ازدواج عجولانه‌ای خواهندداشت.

در نهایت اینکه مخصوصا افرادی که دچار مشکلات شخصیتی هستند یا از نظر اقتصادی تحت فشارند یا ازدواج‌های ناموفقی داشته‌اند یا جدایی‌شان به دلایل قابل‌پذیرش جامعه انجام نشده و نشات گرفته از اختلال شخصیت یکی از دو طرف بوده، بهتر است زندگی کامل جداگانه از خانواده را انتخاب نکنند. زندگی با خانواده به هیچ‌وجه منافاتی با استقلال ندارد.
 

محمد جانبلاغی کارشناس ارشد روانشناسی بالینی

نظرات 3 + ارسال نظر
لیلی سه‌شنبه 13 خرداد‌ماه سال 1393 ساعت 21:49

سلام مطالبتون فوق العاد مفیده موفق باشید
خوشحال میشم بازم به من سربزنید

مرسی لیلی عزیز

سیده حدیث میرفیضی سه‌شنبه 13 خرداد‌ماه سال 1393 ساعت 21:41 http://rooosari.blogfa.com

سلام.ممنونم از حضورتون وممنون از دغدغه ای که دارید.انشاا... مطالبتون رو مفصل خواهم خوند
یا علی

مرسی.. امیدوارم که براتون مفید باشه..
در پناه حق باشید..

دخترک تنها سه‌شنبه 13 خرداد‌ماه سال 1393 ساعت 17:23 http://dokhitanhaa.blogfa.com

mamnoon movafagh bashid

مرسی

برای نمایش آواتار خود در این وبلاگ در سایت Gravatar.com ثبت نام کنید. (راهنما)
ایمیل شما بعد از ثبت نمایش داده نخواهد شد