اگرچه نمی توان درباره عدد دقیق فاصله سنی زوجین و نقش آن در موفقیت و شکست زندگی زناشویی قانون یکسانی برای همه افراد صادر کرد اما یقینا تناسب سنی از جمله موازین زیربنایی و اساسی در ازدواج است که بی توجهی به آن،زمینه ساز بسیاری از کج خلقی ها و ناسازگاری ها در زندگی زناشویی خواهد شد. در واقع تفاوت سنی عاملی است که در کنار تفاوت های اخلاقی، شخصیتی و ظاهری اختلافات زناشویی را تشدید می کند.
آنچه در این میان اهمیت دارد این است که اختلاف سنی زن و مرد نباید آنقدر زیاد باشد که در مسائل اساسی زندگی شان نظیر عقاید و ارزش ها، ارتباط با اقوام و دوستان، تفریحات و سرگرمی ها شکاف زیادی را ایجاد کند چرا که تفاوت فاحش نگرش در این حوزه ها باعث بروز اختلافات و یا دلسردی هایی در زندگی زناشویی می شود.
در ادامه نقل قول هایی از زوجین مراجعه کننده به مرکز مشاوره را که اختلاف سنی زیاد با همسرشان برایشان مشکلاتی ایجاد کرده است. می خوانید:
برای این که زندگی زناشویی خوبی داشته باشیم، لازم نیست که بی خودی به دنبال راه های معجزهآسا باشیم. ضمن این که باید بدانید که خوشبختی در زندگی زناشویی و داشتن یک زندگی زناشویی موفق بعد از ازدواج، هیچ ارتباطی به رویاپردازی و ایدهآل نگری نداشته و در عین حال چیزی نیست که بدون هیچ گونه تلاش و اراده ای، تحقق بپذیرد. پس لازم است بدانید که اگر واقعا قصد بهبود شرایط زندگی زناشویی خودتان را دارید، یکی از بهترین اقداماتی که می توانید انجام بدهید، شناسایی عوامل مخرب در زندگی است که ما در این مطلب از آنها با نام دشمن زندگی زناشویی یاد می کنیم و قصد داریم تا ۹ مورد از آن ها را در ادامه مطلب بیاوریم. البته هر کدام از شما ممکن است به فراخور شرایط زندگی خودش، بخواهد به این موارد، مورد دیگری نیز بیفزاید.
۱) تلویزیون
تلویزیون قاتل عشق است. در این مورد هیچ شکی نداشته باشید! حتی کاملا توصیه می شود که شام خوردن جلوی تلویزیون را قدغن کنید. هر شب غذا خوردن جلوی تلویزیون به همراه گویندگان نمی گذارد حواستان به همسرتان و فرزندانتان باشد، از آن گذشته آن قدر جلوی تلویزیون به تماشای فیلم مشغول بوده اید که وقتی به رختخواب می روید ، حتی دیگر وقت ندارید با هم حرف بزنید و از حال یکدیگر باخبر شوید. تنها چاره کار این است که این دشمن را از زندگی عاشقانه بیرون بیندازید! برای آن که در این کار زیاد سخت گیری نکرده باشید ، می توانید موافقت کنید که در هفته ، بعضی از شب ها تلویزیون خاموش باشد. البته فراموش نکنید که تلویزیون در رابطه میان والدین و فرزندان نیز بعضا نقش های مخرب زیادی دارد.
مرد دیگری آرام و آهسته به وادی زندگی شخصیاش راهیافته است تا تنهایی و نیازهای جنسیاش و در مواردی درخواستهای مالیاش را تامین کند. نتیجه این رفتار فاصله گرفتن بیشتر وی از همسر و تبدیل شدن رفتارهای زناشویی به صحنه تئاتر گونهای شده است که تنها قرار است وی و مردی که روزگاری پای سفره عقد نشسته و عسل به کام وی ریخته است، در آن، نقش بازی کنند.
این روزها اگرچه سخن از انواع آسیبهایی است که در زیر پوست شهر جان میگیرند و گاه و بیگاه به تیتر رسانههای خبری تبدیل میشوند، مواردی مانند کودکان خیابانی، تکدیگری، اعتیاد و... اما عرف و هنجار موجب شده تا بروز رفتاری که حکم تیشه به ریشه یکی از قدیمیترین نهادهای اجتماعی در جهان را دارد اهسته و بیصدا در تار و پود زندگی مردمان رخنه کند، بدون اینکه از آن حرفی به میان آید.
چرا زن و شوهرها اعتمادشان به هم را از دست میدهند؟
شاید دروغ گفتن عادت بسیاری از ما شده باشد اما باید بدانید در مورد زندگی مشترک دروغ گفتن سم است و هیچ صحبت و کلامی مانند دروغ، شما را در نظر همسرتان بدبین نمیکند. بسیاری از ما زمانی به دروغ متوسل میشویم که بخواهیم نزد شریک زندگیمان دوستداشتنی و خواستنیتر شویم اما استفاده از آن برای پایداری روابط زناشویی باعث ایجاد شکاف عمیقی میشود تا جایی که ممکن است حتی باعث از هم پاشیده شدن زندگی شود. این را باید دانست که شرط بقای یک رابطه دوستانه میان زن و شوهر صداقت است.
زوجها به 10 دلیل دروغ میگویند
عدم شناخت مناسب همسر: این مورد به آشنایی دوران قبل از ازدواج بازمیگردد. زمانی که شما همسر آیندهتان را در موقعیت و شرایط مختلف نسنجیدهاید، در واقع از واکنش و عکسالعملهای وی با خبر نیستید و بعد از ازدواج گاه به دروغگویی متوسل میشوید.
دلیل اصلی و عمده اختلافات و جروبحث های زناشویی را باید در اختلافات فرهنگی دانست و اینکه تعریف ارزش ها از دید هر کدام از زن و شوهرها متفاوت است. بسیار زیاد شاهد هستیم که سردرگمی بین سنت و مدرنیته، محل اختلاف در زندگی زناشویی است.
یکی دیگر از علل مشاجره و دعوا بین همسران، تلاش برای تغییر دادن رفتارهای یکدیگر است، وقتی یکی از همسران درصدد تغییر رفتار شریک زندگی اش برمی آید، ناخودآگاه باعث می شود که شریکش از خود مقاومت نشان دهد که این مقاومت و سپر دفاعی در دست گرفتن باعث جرو بحث در زندگی می شود. از دیگر عواملی که می توان به آن اشاره کرد، نداشتن مهارت های ارتباطی و حل مسئله در زن و شوهر است. با دانستن مهارت های زندگی، همسران می توانند یکدیگر را به راحتی درک کنند.
اگر شما هم جزء آن گروه از زوجین می باشید که عدم مهارت را علت و ریشه اصلی مشکلاتتان می دانید، بهتر است ادامه این یادداشت را از نظر بگذارنید. ما به شما پیشنهاد می کنیم بعد از این که در بحث و دعوایی ناخواسته با همسر خود قرار گرفتید، توصیههای ارائه شده در این مقاله را به کار بگیرید تا بتوانید سریعتر آشتی کرده و آرامش را دوباره به روابطتان بازگردانید.
هر روز چند دروغ میگویید؟ یک بار از صبح تا شب تعداد این دروغها را یادداشت کنید، قطعا از تعداد آنها متعجب خواهید شد. اما چرا دروغ میگویید؟ اصلا دروغگویی آنطوری که فکر میکنید به نفع شما هست یا نه؟
وقتی اسم اپیدمی (یا همان همهگیری) میآید، حتما به فکر ویروس و میکروب میافتید و حتی ممکن است بترسید اما گاهی بعضی چیزها که اپیدمی میشود ظاهرا کسی را به تب و لرز نمیاندازد و کسی هم نگران آنها نمیشود اما واقعیت این است که خطر آنها حتی از اپیدمیهای میکروبی هم بیشتر است. مثلا «اپیدمی دروغ» یکی از این همهگیریهای خطرناک است. دقت کردهاید که این روزها دروغ گفتن همهگیر شده؟ انگار این یک عادت اجتماعی شده است و حالا همه به راحتی دروغ میگویند و حتی حس نمیکنند که دروغی گفتهاند. دروغ گفتن برای برخی افراد مثل غذا خوردن و آب نوشیدن شده است و این اتفاق علتهای متعددی دارد اما شاید یک مسئله مهم این است که این همه دروغ شاید یکی از علتهای بدحال بودن ما باشد. در این مطلب به علتهای اصلی دروغگویی میپردازیم. با مرور این حالتها شاید اتفاقهای بهتری در زندگی ما بیفتددروغ میگوییم تا خودمان را خوب جلوه دهیم
تقریبا همه انسانها دوست دارند «خوب» به نظر برسند. در واقع انسانها ذاتا دوست دارند مقبول همه باشند، برای همین است که در بسیاری از مواقع به جای راست گفتن، دروغهای مهربانانهای به دیگران میگوییم تا آنها حس خوبی داشته باشند یا حداقل دچار حس بدی نشوند. برای مثال شما پس از مدتها با دوستتان قراری میگذارید تا با هم ناهار بخورید، وقتی او را میبینید در ذهنتان این فکر میگذرد: خدای من! چقدر پیر شده، حداقل 01 کیلوگرم به وزنش اضافه شده است، اما چه به او میگویید؟« خدای من، تو اصلا فرقی نکردهای، چقدر جوان و زیبایی.» در واقع دروغ گفتهاید تا به احساسات او صدمه نزنید. اما خب مشکل اینجاست که کل این دیالوگ تصنعی و غیرواقعی است. اگر رفیق خوبی باشید باید بدانید چه بر سر او آمده که باعث تغییر حالت چهره و شکسته شدن صورت او شده است. شما باید به عنوان یک دوست بدانید چرا او این همه افزایش وزن پیدا کرده و در صورت امکان به او کمک کنید تا به وزن سابقش برگردد، اگر صحبت را با دروغ شروع کنید شاید هیچگاه نتوانید به او نزدیک شوید تا دوستش باشید. ب
خیلی از ما میترسیم که افکار و عقاید واقعیمان را بیان کنیم، چرا؟ به این دلیل ساده که از واکنشها و برخوردهای دیگران میترسیم. برای مثال خواستگار شما، شما را به شام دعوت میکند، همراه او به یک رستوران چینی میروید که انتخاب اوست، اما مسئله این است که شما اصلا غذاهای چینی دوست ندارید ولی از او پنهان میکنید و تظاهر میکنید که همه چیز خوب است. مشکل اینجاست که اگر رابطهتان با او پیشرفت کند و حتی اگر با او ازدواج کنید هم دیگر بسیاری از چیزهایی را که دوست ندارید را میپذیرید و در مقابل آنها واکنش نشان نمیدهید فقط به این دلیل ساده که از این میترسید که او از شما ناراحت شود. اگر از همان اول به او بگویید که غذاهای چینی دوست ندارید یک رابطه مناسب را با او شروع کردهاید که در آن نیازی به دروغ گفتن و نقش بازی کردن نیست.
این نوع دروغها برای پنهان کردن چیزی بیان میشود. در واقع این دروغها قرار است مانع از گیر افتادن شما در یک وضعیت سخت یا ایجاد یک مشکل باشد. معمولا این نوع دروغها اینگونه شروع میشود «معذرت میخوام»... و سپس چیزی گفته میشود که معمولا یک بهانه یا یک عذر است. معمولا انسانهای جوان در این نوع دروغ گفتن تبحر دارند، برای مثال وقتی برای یک قرار کاری دیر میرسند میگویند: ببخشید که من دیر رسیدم، ترافیک وحشتناک و تمام خیابانها پر از اتومبیل بود یا اینکه مثلا میگویند: ببخشید که دیر آمدم، فرزندم مریض بود و من کسی را پیدا نکردم که مواظب او باشد. اما دلیل واقعی تاخیر در رسیدن به جلسهها چیست؟ دیر بیدار شدن یا دیر راه افتادن و تعلل و عدم برنامهریزی.
به طور معمول باید گفت که این دروغها برخلاف ظاهر پنهانکاری
رازها و دروغها
خیلی از انسانها در مقطعی از زندگی خود دروغهای بزرگی گفتهاند که به «راز» آنها بدل شده است و اینگونه رازها آرامآرام آنها را از درون میخورد، اما خب همیشه از فاش کردن این رازها و گفتن حقیقت میترسند. این افراد با دروغشان زندگی میکنند و سعی میکنند خودشان را متقاعد کنند که این دروغها مسئله مهمی نیستند و باید آنها را فراموش کنند. فرض کنید شما با یکی از دوستان خودتان شریک هستید، در یک معامله شما سود بیشتری برای خودتان برمیدارید و واقعیت را به دوستتان نمیگویید، سعی میکنید همه چیز مثل قبل باشد اما آیا این امکانپذیر است؟ شاید فکر کنید وقتی کس دیگری راز شما را نداند مشکلی نخواهید داشت اما این واقعیت نیست شما دیگر نمیتوانید رابطه قبلیتان را با دوستتان و
دروغ گفتن به خود
تقریبا همه ما در طول زندگیمان تئوریهای منفی میسازیم که در واقع بر اثر یک دروغ، یا یک ایده نادرست یا بر اساس یک پنهانکاری شکل گرفتهاند اما آرامآرام این تئوریهای منفی و نادرست را به عنوان واقعیت و حقیقت معتبر باور میکنیم. برای مثال هر بار که رژیم غذایی میگیریم پس از مدتی احساس میکنیم که مشکل داریم و نمیتوانیم رژیم غذایی را ادامه دهیم، آرامآرام به خودمان میگوییم که نمیتوانیم رژیم بگیریم، آرامآرام هم این باور را قبول میکنیم و حتی به این یقین میرسیم که پزشکان رژیم غذایی را برای ما ممنوع کردهاند یا اینکه در درس ریاضی موفق نیستیم و در نهایت به این باور میرسیم که ضعف ما ریشه ژنتیک دارد و باور میکنیم که تقصیری در این مورد نداریم اما این واقعیت نیست. اینها تنها بهانههایی است که ضعفهای خود را بپوشانیم و تنها دروغهایی است که در مورد خودمان به خودمان میگوییم. این دروغها ما را ضعیف، پنهانکار، محافظهکار و ترسو میکند و مانع از تغییر و تحول و رشد و پیشرفت در زندگی ما میشود.