آموزش حرفه ای فروش و بازاریابی |  تکنیک های فروش

آموزش حرفه ای فروش و بازاریابی | تکنیک های فروش

آموزش حرفه ای فروش و بازاریابی | تکنیک های فروش
آموزش حرفه ای فروش و بازاریابی |  تکنیک های فروش

آموزش حرفه ای فروش و بازاریابی | تکنیک های فروش

آموزش حرفه ای فروش و بازاریابی | تکنیک های فروش

نمره صفر این دانش آموز پس از اعتراض بیست شد


پاسخ های جالب این دانش آموز باعث شد تا نمره صفر نگیرد. سوال ها و جوابها را بخوانید.

  • درکدام جنگ ناپلئون مرد؟

در آخرین جنگش

  • اعلامیه استقلال امریکا درکجا امضا شد؟

در پایین صفحه

  • چگونه می توانید یک تخم مرغ خام را به زمین بتنی بزنید بدون آن که ترک بردارد؟

زمین بتنی خیلی سخت است و ترک بر نمی دارد

  • علت اصلی طلاق چیست؟
ادامه مطلب ...

نامه ابراهیم لینکلن

آبراهام لینکلن پسر یک کفاش بود، پدر لینکلن کفش های افراد مهم سیاسی را تعمیر و یا تمیز می کرد.

آبراهام پس از سالها تلاش و شکست،در سال 1861 به عنوان رئیس جمهور برگزیده شد.

اولین سخنرانی او در مجلس سنای بدین صورت گذشت:

نمایندگان مجلس از اینکه لینکلن رئیس جمهور شده بود ناراضی بودند.چرا که او از یک خانواده فقیر و فاقد سطح اجتماعی بالا بود.

زمانی که لینکلن برای سخنرانی پشت تریبون قرار گرفت قبل از آنکه لب باز کند و سخنی بگوید یکی از نمایندگان مخالف با عصبانیت و بی ادبی تمام از سوی جایگاه خود فریاد زد:

آبراهام!حالا که بطور شانسی رئیس جمهور شده ای فراموش نکن که می دانیم تو یک بچه کفاش بیشتر نیستی!!!

مسلما هر فردی در جایگاه لینکلن قرار داشت با این نماینده گستاخ که او را اینگونه مورد خطاب قرار داده برخورد می کرد!

اما آبراهام لینکلن این چنین نکرد.

او لبخندی زد و سخنرانی خود را اینطور شروع کرد : من از آقای نماینده بسیار بسیار ممنونم که در چنین روزی مرا به یاد پدرم انداخت.

چه روز خوبی و چه یاد آوری خوبی!

من زندگی و جایگاهم را مدیون زحمات پدرم هستم.

آقایان نماینده بنده در اینجا اعلام می کنم که بنده مانند پدرم ماهر نیستم.با این حال از دستان هنرمند او چیزهایی آموخته ام.

پس اگر کسی از شما تمایل به تعمیر کفش خود داشت با کمال میل حاضر به تعمیر کفشش خواهم بود...!
یکی از اقدامات مهم و تاثیر گذار لینکلن خاتمه بخشیدن به تاریخ برده داری در ایالات متحده امریکا بود.

سخن روز :

معیار واقعی ثروت ما این است که اگر پولمان را گم کنیم، چقدر می ارزیم. 

آبراهام لینکلن

ادامه مطلب ...

موفقیت

خداوند به هر پرنده ای دانه ای می دهد، ولی آن را داخل لانه اش نمی اندازد .
درباره ی درخت در خصوص ثمره اش قضاوت می کنید نه بر اساس برگهایش.
انسان هیچ زمانی بیشتر از آن موقع خود را گول نمی زند که فکر می کند مردم را فریب داده است.
وقتی کسی خیال کرد که دیگر هیچ گونه نیازی به پیشرفت ندارد،باید گور خودش را آماده کند.
کسانی که در انتظار زمان نشسته اند به طور حتم آن را از دست خواهند داد.
کسی که در آفتاب سوزان زحمت کشد ،‌اکنون حق دارد در سایه ی خنکای درختی بنشیند.
شکست خوردن درسی است که راه و روش شکست دادن را به انسان می آموزد.
اگر خود را برای آینده آماده سازید به زودی متوجه می شوید که متعلق به گذشته هستید.
هر که با بدان نشیند،‌اگر طبیعت ایشان را هم نگیرد،‌ به طریقت ایشان متهم گردد.
اگر همان کاری را انجام دهید که همیشه انجام می دادید، همان نتیجه ای را می گیرید که همیشه می گرفتید.
افراد موفق کارهای متفاوت انجام نمی دهند، بلکه کارها را بگونه ای متفاوت انجام می دهند.
کار بزرگ و جود ندارد،‌ به شرطی که آن را به کارهای کوچکتر تقسیم کنیم، انسان همان می شود که اغلب به آن فکر می کند.
هرکس آنچه را که دلش می خواست بگوید، آنچه را که دلش نمی خواهد می شنود...
صاحب اراده، فقط پیش مرگ زانو می زند،‌ و آن هم در تمام عمر پیش از یک مرتبه نیست...
این ها را گفتیم تا گوش زدی باشد برای موفقیتتان

طنز کارمند نمونه!

طنز کارمند نمونه!  

دیشب به خواب دیدم ،گردیده ام نمونه// دربین کارمندان اندر ادارۀ خود

تشویق می نمودند ،کف می زدند مرتب//در آسمان بختم دیدم ستارۀ خود

 

آمد مدیرنزدیک ،با چهره ای گشاده// در دست او دو سکّه با یک سوییچ پیکان
من را به پیش خود خواند ،از بهر اخذ آنها // رفتم گرفتم هردو با دستهای لرزان

 

با حسرتی فراوان ،در من نظاره می شد// ازسوی هم قطاران حتی مدیر بنده
من غرق شادی و شور، اشک از دو دیده جاری// از اینکه گشته بودم در این میان برنده

 

از شدّت مسّرت، از خواب خوش پریدم// دیدم که ظهر نزدیک من توی رختخوابم
با سرعتی فراوان ،سوی اداره رفتم// در طول راه بودم دائم به فکر خوابم

 

وارد شدم اداره ،دیدم به روی میزم// بنهاده آبدارچی یک نامۀ از مدیرم
توبیخ نامه ای بود ،امضای او به زیرش// خواندم چو نامه برخاست صد آه از ضمیرم

 

تاخیرها و غیبت ،شد موجب نکوهش// رویای دیشب من گردید نقش بر آب
گفتم دوباره «جاوید» ، وارونه گشت خوابت// مانند دفعۀ پیش خیری ندیدی از خواب