آموزش حرفه ای فروش و بازاریابی |  تکنیک های فروش

آموزش حرفه ای فروش و بازاریابی | تکنیک های فروش

آموزش حرفه ای فروش و بازاریابی | تکنیک های فروش
آموزش حرفه ای فروش و بازاریابی |  تکنیک های فروش

آموزش حرفه ای فروش و بازاریابی | تکنیک های فروش

آموزش حرفه ای فروش و بازاریابی | تکنیک های فروش

هنگامی‌ که‌ خداوند، مادر را آفرید

زمانی‌ که‌ خداوند مادران‌ را خلق‌ کرد، پس‌ از شش‌ روز تلاش‌ مداوم‌ و بی‌وقفه‌، فرشته‌ای‌ ظاهر شد وپرسید: “خداوندا، چرا این‌ همه‌ زمان‌ برای‌ خلق‌ این‌ موجود صرف‌ می‌کنید؟”
    خداوند پاسخ‌ داد: “آیا برگه‌ مشخصات‌ روی‌ آن‌ را خوانده‌ای‌؟ او باید کاملا قابل‌ شست‌ و شو باشدولی‌ تغییرپذیر نباشد; دارای‌ 200 قطعه‌ متحرک‌ باشد، ولی‌ این‌ قطعات‌ باید قابل‌ تعویض‌ باشند;آغوشی‌ باز برای‌ بغل‌ کردن‌ سه‌ کودک‌ به‌ طور همزمان‌ داشته‌ باشد و آغوش‌ او باید طوری‌ به‌ حالت‌ اولیه‌برگردد که‌ وقتی‌ سرپا می‌شود بتواند با قامت‌ راست‌ و برافراشته‌ بایستد; بوسه‌ای‌ گرم‌ و شفابخش‌ داشته‌باشد تا بتواند درمان‌ هر دردی‌ از خراشی‌ جزیی‌ بر روی‌ پوست‌ تا قلبی‌ شکسته‌ باشد و دارای‌ شش‌جفت‌ دست‌ باشد”.
    فرشته‌ که‌ از شنیدن‌ این‌ مشخصات‌ منحصر به‌ فرد، شگفت‌ زده‌ شده‌ بود، با حیرت‌ گفت‌: “شش‌ جفت‌دست! امکان‌ ندارد!”
    خداوند پاسخ‌ داد: “شش‌ جفت‌ دست‌ مشکل‌ نیست‌. سه‌ جفت‌ چشمت‌ حیرت‌ آور است‌ که‌ مادران‌باید داشته‌ باشند!”
    فرشته‌ پرسید: “و آیا آن‌ها را با ظاهر استاندارد خلق‌ می‌کنید؟”

خداوند با حرکتی‌ تأیید کرد و گفت‌: “بله‌، یک‌ جفت‌ چشم‌ برای‌ آن‌ است‌ که‌ مادران‌ وقتی‌ می‌خواهندبفهمند که‌ فرزندانشان‌ چه‌ می‌کنند ـ با آنکه‌ می‌دانند ـ بتوانند پشت‌ درهای‌ بسته‌ را ببینند. یک‌ جفت‌چشم‌ پشت‌ سر مادران‌ قرار دارد تا مادران‌ بتوانند چیزهایی‌ را دریابند که‌ می‌خواهند، با وجود آنکه‌هیچکس‌ نمی‌داند که‌ مادران‌ از این‌ توانایی‌ برخوردارند. و یک‌ جفت‌ چشم‌ روی‌ پیشانی‌ آنان‌ است‌ تا ازطریق‌ آن‌ها بتوانند خطاهای‌ فرزندانشان‌ را ببینند و بدون‌ به‌ زبان‌ آوردن‌ واژه‌ها، به‌ فرزندانشان‌ بفهمانندکه‌ به‌ آنان‌ عشق‌ می‌ورزند”.
    فرشته‌ که‌ بیشتر حیرت‌ کرده‌ بود، گفت‌: “خداوندا، این‌ همه‌ کار در یک‌ روز خیلی‌ زیاد است‌. بقیه‌اش‌ رافردا ادامه‌ دهید”.
    ولی‌ خداوند پاسخ‌ داد: “نمی‌توانم! آن‌ قدر به‌ تمام‌ کردن‌ این‌ مخلوق‌ نزدیک‌ هستم‌ که‌ به‌ قلب‌ خودنزدیکم‌. مادر وقتی‌ بیمار می‌شود می‌تواند خود را التیام‌ بخشد و می‌تواند از اعماق‌ وجود خود،خانواده‌اش‌ را تغذیه‌ کند و بچه‌هایش‌ را متکی‌ به‌ خود بار آورد”.
    فرشته‌ به‌ مخلوق‌ حیرت‌آور منحصر به‌ فرد خدا نزدیک‌تر شد و پس‌ از لمس‌ آن‌، گفت‌: “ولی‌ خداونداشما این‌ مخلوق‌ را خیلی‌ لطیف‌ و نرم‌ آفریده‌اید!
    خداوند تأیید کرد و پاسخ‌ داد: بله‌ او ظریف‌ و لطیف‌ است‌. ولی‌ او را پرطاقت‌ و قوی‌ آفریده‌ام‌. تونمی‌توانی‌ بفهمی‌ که‌ او تا چه‌ حد قادر به‌ تحمل‌ است‌ و چه‌ کارهایی‌ که‌ نمی‌کند!”
    فرشته‌ پرسید: “آیا او قادر به‌ فکر کردن‌ هم‌ هست‌؟”
    خداوند پاسخ‌ داد: “نه‌ تنها قادر به‌ فکر کردن‌ است‌، بلکه‌ می‌تواند استدلال‌ کند، دلیل‌ و برهان‌ بیاورد وبه‌ توافق‌ برسد”.
    فرشته‌ بعد متوجه‌ چیز دیگری‌ شد، دستش‌ را دراز کرد و گونه‌ مادر را لمس‌ کرد و با شگفتی‌ گفت‌،”اوه‌، انگار قطره‌ای‌ روی‌ گونه‌ این‌ مخلوق‌ قرار داده‌اید. من‌ به‌ شما گفتم‌ که‌ زیادی‌ وقت‌ برای‌ آفریدن‌ این‌مخلوق‌ گذاشته‌اید!”
    خداوند پاسخ‌ داد: “این‌ قطره‌ به‌ علت‌ وجود نقص‌ روی‌ گونه‌ مادر به‌ وجود نیامده‌ است‌، این‌ یک‌ قطره‌اشک‌ است!”
    فرشته‌ با حیرت‌ پرسید: “قطره‌ اشک‌ برای‌ چیست‌؟”
    خداوند پاسخ‌ داد: مادر از طریق‌ اشک‌ ریختن‌، شادی‌ خود را، غم‌ و اندوه‌ خود را، ناامیدی‌ ودلشکستگی‌ خود را، رنج‌ و عذاب‌ خود را، تنهایی‌ خود را، سرخوردگی‌ و تأسف‌ خود را و غرور وسربلندی‌اش‌ را نشان‌ می‌دهد”.
    فرشته‌ با تعجب‌ گفت‌: “بار الهی‌، شما بی‌نظیر هستید. برای‌ خلق‌ این‌ موجود، فکر همه‌ چیز را کرده‌اید!حتی‌ اشک‌ را روی‌ او خلق‌ کرده‌اید!”
    خداوند نگاهی‌ به‌ فرشته‌ انداخت‌، لبخندی‌ زد و گفت‌: “متأسفم‌ که‌ باز هم‌ اشتباه‌ کردی‌. من‌ مادر راخلق‌ کردم‌، ولی‌ او خودش‌ اشک‌ را آفرید!”

نظرات 0 + ارسال نظر
برای نمایش آواتار خود در این وبلاگ در سایت Gravatar.com ثبت نام کنید. (راهنما)
ایمیل شما بعد از ثبت نمایش داده نخواهد شد