آموزش حرفه ای فروش و بازاریابی |  تکنیک های فروش

آموزش حرفه ای فروش و بازاریابی | تکنیک های فروش

آموزش حرفه ای فروش و بازاریابی | تکنیک های فروش
آموزش حرفه ای فروش و بازاریابی |  تکنیک های فروش

آموزش حرفه ای فروش و بازاریابی | تکنیک های فروش

آموزش حرفه ای فروش و بازاریابی | تکنیک های فروش

سخن کوتاه

دعایی در وصف دوستان. 

 

الهی دشمنت را خسته بینم                به سینه ش خنجری تا دسته بینم  

 

سر شب, آیم احوالش بپرسم                سحر آیم مزارش بسته بینم 

- وقتی برگشتم خونه دیدم دوتا از عمو هام مهمونمون بودن.بساط سفره شام چیده شده بود. 

و منتظر من و داداشم بودند که برویم سر سفره.... 

 

همه در همون وضعی که نشسته بودند به من نگاه می کردند و می خندیدند. عموی بزرگ ترم  که از عشق بوی نبرده بود داشت شعر های عاشقانه می گفت.اما در یک لحظه دیدم  شعر های که می خونه چقد آشناست.یهو عموم از بین پاهاش یه دفتر بیرون کشید وگفت:(پدر سوخته نقاشیشم بد نیست...ببین عجب قلب وتیری کشیده) 

 

ای وای ... بدبخت شدم ....شدم یه قطره آب... خاک برسرم ... دفتر خاطرات منه.. - 

 

این یه تیکه داستانو یکی از دوستام (البته ازشم اجازه درج گرفتم)واسم تعریف کرد. 

 

 

در آخر جا داره از آقای جانبلاغی تشکر کنم وقابل ذکر است ایشان لطف کردن جهت مشاوره به دوستان شماره خودشون رو در قسمت پایین صفحه درج نموده اند دوستان حتما جهت مشاوره با ایشان در تماس باشید واز تجربیات ایشان کمال بهره را ببرید. 

باتشکر...

نظرات 1 + ارسال نظر
محمد چهارشنبه 7 دی‌ماه سال 1390 ساعت 17:47

عالی بود

برای نمایش آواتار خود در این وبلاگ در سایت Gravatar.com ثبت نام کنید. (راهنما)
ایمیل شما بعد از ثبت نمایش داده نخواهد شد